مقدمه: این چند سطری که میخوانید، کپی از وبلاگ قبلیست. دیروز تو مسجد با چنین مسئله ای مواجه شدم که به فکرم رسید دوباره بازنشرش کنم تا بلکه دوستانی که نخوندن هم بخونن.
دیروز تو یکی از شلوغ ترین مسجد ھای شھر ما یک روحانی مھمان حضور داشت که امام جماعت مسجد -رو حساب ریش سفیدی ایشان- تعارف زدند و محراب را به ایشان سپردند.
حضرت اعلام کردند که بنده نمازم شکسته ست و فلان و فلان.
اقامه را سر دادند و نماز با یه الله و اکبر کش دار و بسیار طولانی آغاز شد.
گوشه ای از نوع نماز خواندن حضرت:
بس.................................م ِالله....................................رحمن .......................رحیم.....(قشنگ بیست ثانیه طول کشید. و به ھمین شکل)
: ال ....................................... َحمُد...........................ِ.......................رب ...ال......................عالمین.... از فکر نماز اومدم بیرون و پیش خودم گفتم اینطوری پیش بریم ساعت چھار عصر نماز تموم میشه. ولی چاره چی بود؟
رفت رکوع: ُسب.....حا َن........ ِالله......... ُسب.....حا َن........ ِالله......... ُسب.....حا َن........الله.
یه عده که فکر کردن رکوع تموم شده از حالت رکوع برخاستند و یه عده منتظر قیام حضرت شدند.....که فرمودند: سبحان ربی العظیم و بحمده(با ھمان ریتم کش دار و خسته کننده. در حین خواندن، آن عده که ایستاده بودند، دوباره بازگشتند به رکوع . ذکر که تمام شد همه قیام کردند و برخواستند. اما حضرت در جای خود مانده بود و با ھمان ریتم کشدار خواند:
رب صلی علی محمد و آل محمد.... و برخواست. در تمام مدتی که رب....صـ.....لی..... علی محمد و آل محمد را کش دار میخوند، همه سردر گُم ایستاده بودند. نمازگزار ھا به خمیازه و خاراندن قسمت ھای مختلف بدن روی آورده بودند. حوصله شان سر رفته بود. اون عده که از ھمه مسن تر و روی صندلی ھای نماز نشسته بودند، به اطراف نگاه میکردند. یکیشون هم مدام دستش تو دماغش بود و محتویاتش رو میمالید زیر صندلی و من نیز مثل بقیه. ھمه این پا و آن پا میکردند.
آقا خلاصه ش اینکه ھمه فھمیده بودند تو چه مخمصه ای گیر افتادند و راه در رو ای ھم ندارند. بالاخره بعد از حدود یک ربع ساعت، رکعت دوم تمام شد و تشھد خوانده شد و حضرت رفت برای سلام و ما نمازگزار ھا قیام کردیم برای ادای رکعت سوم.
دیگھ ھیچکس خدا رو بنده نبود....
تند تند صدای زمزمه میامد.
سبحان الله والحمدالله ولاالھ الا الله و الله و اکبرسبحان الله والحمدالله ولاالھ الا الله و الله و اکبرسبحان الله والحمدالله ولاالھ الا الله و الله و اکبر.......
یکی میرفت سجده یکی میرفت رکوع یکی بلند میشد... اصن یه وضعی انگار نه انگار که تا چند ثانیه ی پیش ھمه منظم در حال اقامه ی نماز جماعت بودند.
در بین ما پیرمردی بود که لازم بود بین ھر دو نماز تجدید وضو کنه. یکی بود که مشکل قند داشت و به گفته ی خودش شرایطش بحرانی بود...
القصه!!!! باید بودید و می دیدید .
حضرت «سلام رکعت دوم نماز شکسته ی ظھر» را که تمام کرد، ما نمازگزار ھا «رکعت چھارم نماز عصر» را تمام کردیم و برخواستیم و زدیم به چاک/
آخه گفته بین دوتا نماز یه گپ و گفتی خواھیم داشت....
موقع کفش پوشیدن داشتم به امام خودمون فکر میکردم که بنده خدا باید بشینه کنار حضرتِ اسلوموشن؛ که دیدم با دوچرخه از درب مسجد خارج شد.
بیچاره زودتر از ما زده بوده بیرون..