و ما همچنان در خواب بودیم و او بیدار...
سلام!
تو تاکسی نشسته بودیم که برویم نمازجمعه. راننده با خانم کناردستیاش حرف میزد و آقای کنار دستیِ من هم با موبایل. من و همسر هم ساکت به بیرون نگاه میکردیم که یک جملهی«سه روز عزای عمومی اعلام...» را از سخنانِ گوینده ی رادیو شنیدم. سکوتم را شکستم و به آقای راننده گفتم:«چی شده؟»، «حاج قاسم رو ترور کردند دیشب ساعـــ»...
دیگه چیزی نشنیدم. نفسم کُند شد. ضربانِ قلبم را زیر گلویم احساس میکردم. آقای کنار دستی حرفش را قطع کرد و موبایلش را روی پایش گذاشت. سکوت بود و سکوت...
داشتم به دیشب و دورهمیِ دعای کمیلِ آقایانِ سبزپوشِ شهرمان فکر میکردم که بعد از دعا چهها از سپاه قدس و رشادتهای سردار سلیمانی میگفتند.
داشتم به نوری که همین دیشب در قلبم ایجاد شده بود و مهری که از ایشون به دلم نشست بود فکر میکردم.
داشتم به حسرتی که در من ایجاد شده بود و غبطه ای که -به شهدای حرم و افرادی که ایشان را دیده بودند و همرزمش بودند-میخوردم، فکر میکردم.
داشتم به صحبتهای چند شب پیشِ یکی از نمایندگانِ مجلس درمورد FATF و وصلهی ناجورِ تروریست بودنی که به ایشان زدهاند فکر میکردم.
داشتم به کوهی که دیگر پشتمان نیست فکر میکردم.
داشتم به نگاهِ نافذی که دشمنترسان بود و دیگر نیست فکر میکردم.
داشتم به خاطراتِ همرزمانش که این روزها در کتابها میخوانم، فکر میکردم.
داشتم به جهادش در داخل کشور و کمکرسانی هایش در اتفاقاتِ طبیعیِ اخیرِ، فکر میکردم.
دیگر هیچ چیزی نمیدیدم. فقط هر آنچه که درمورد ایشان میدانستم، مثل برق از جلوی چشمانم عبور میکرد. شاید حیا، شرم، خجالت و یا هرچیز دیگری وجود داشت که اشکم در نیامد. نمیدانم.
داشتم به سوالی که دیشب از یکی از فرماندهانِ سبز پوش پرسیدم و گفتم«چطور میشود وارد سپاه قدس شد؟» و به خنده هایش فکر میکردم که همسر صدایم زد«مهدی!»
به خودم آمدم و گفتم«ها»
«رسیدیم. پیاده شو» نفس حبس شده ام را به بیرون پرت کردم و پیاده شدم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و چه خودجوش بعد از نماز به خیابان آمدیم و تکبیر گفتیم و مشت بر دهان استکبار و استکبار پرست و استکبار دوست زدیم. روحت شاد. با امام حسین علیه السلام محشور باشید. که هستید انشالله.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بنشینیم ببینیم اینهایی که میگن آمریکا جون! آمریکا جون! قرار است چه تصمیمی بگیردند این روزها. مینشینیم و نظارهتان میکنیم که رفتار و برخوردتان را آمریکا جونتان ببینیم. منتظریم. ملت ایران منتظرند تا رفتارِ بعد از اینِ شما را با آمریکا جونتان ببینند. خدا کند که مراقب رفتارشان باشند و بدانند با اینکه سردار خوابید، اما ملتِ ایران، بیدارتر از همیشه، فقط منتظر نشستهاند... منتظرِ رفتار شما.
الهم عجل لولیک الفرج
سلام
حقیقتا زندگی پربرکتی داشت، برای همین هم مرگش پر برکت شد، و چه خدمتی کرد، برای اتحاد این ملت. اتحاد. دشمنا خیلی واضح. نمیدونم بعضی ها واقفا میبینن یا نه. و لهم اعین لا یبصرون بها ... میبینند ولی نه بصیرانه.
انا من المجرمین منتقمون.
(حروف ابجدش هم جور در میاد حتی. )