ریاست محترم دادگاه خانواده
با سلام و تقدیم احترام احتراما به استحضار میرساند
موکل به موجب سند ازدواج که تصویر آن به پیوست دادخواست تقدیم گردیده در تاریخ معلوم ازدواج نموده که حاصلی دربرنداشته است؛ بنا به اظهارات موکل دلایل طلاق به این شرح است:
1- عدم آشنایی زوج با فضای اینستا حتی در حد ارسال عکسهای خصوصی و طرح سؤالات بسیار که در نهایت منجر به پرت کردن گوشی و آسفالت شدن ذوق زوجه میشود؛ این در حالی است که بنا به اظهارات زوجه از جشن عروسی خودشان هیچ فیلم و عکسی نداشته و زوج ادعا میکند اصلاً در آن زمان دوربین اختراع نشده بود که عکس و فیلم داشته باشند.
2- رفتار شنیع زوج در شکنجه همسر با استفاده از درخواست شام، در حالی که زوجه در رژیم است، منجر به تنفر زوجه گردیده تا حدی که چند کیلو همین طوری وزن کم کردهاند.
3- عدم توجه به نیازهای عاطفی زوجه از قبیل تعریف نکردن از خال کاشته شده در سمت چپ لب، برداشتن ابرو، رنگِ موی جدید، رنگِ لاکِ متفاوت ، تحمل زندگی را برای موکل سخت نموده و این بیتوجهی به قدری شدید است که بعد از عمل جراحی بینی و فک، زوج ادعا کرده که همسرش را نمیشناسد و با جیغ از دست او متواری شده است.
4- ذخیره شدن اسم زوجه به نام اصلی درگوشی همسر در حالیکه خود زوجه اسم خودش را فراموش کرده و عادت داشت به او "عچقم" گفته شود؛ این موضوع موجب تنفر شدید زوجه گردیده و زندگی با وی را غیرقابل تحمل ساخته به نحوی که حاضر است با بذل 5 سکه از 1914 سکه مهریهاش، خود را مطلقه نماید.
نظر به مراتب فوق، رسیدگی و صدور حکم شایسته مبنی بر طلاق مورد تمنا میباشد.[-]
این هم به مناسبت روز بزرگداشت حضرتِ حکیم، ابوالقاســــــــــــم فردوسی
در این خاک زرخیز ایران زمین نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود وز آن ، کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان، گنه بود آزار کس پیششان
همه بندهی نابِ یزدانِ پاک، همه دل پر از مهرِ این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد، ز پشت فریدونِ نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود، گدایی در این بوم و بر، ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما؟ که شد مهر میهن فراموش ما ؟
که انداخت آتش در این بوستان؟ کز آن سوخت جان و دلِ دوستان ؟
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار ؟ خرد را فکندیم این سان ز کار؟
نبود این چنین کشور و دین ما. کجا رفت آیین دیرین ما ؟
به یزدان که این کشور آباد بود. همه جای، مردانِ آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت. کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر. گرامی بد آنکس که بودی دلیر.
نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت، نه بیگانه جایی در این خانه داشت.
از آنروز دشمن بما چیره گشت، که ما را روان و خِرد، تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد. که نان آورش مرد بیگانه شد.
****
چو ناکس به ده کد خدایی کند کشاورز باید گدایی کند ...!