کبک و برف و از این حرفا
يكشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۳۵ ق.ظ
از دیروز تا حالا که حدود 24 ساعت میشه، شش کورس تاکسی سوار شدم. کورس سوم و چهار و پنجم از من کرایه ی هزار تومنیو هزار و سیصد گرفتن. خوب گفتیم گرون شده دیگه.
کورس ششم که سوار شدم هزار و پونصد دادم راننده با تعجب نگاه کرد و پونصدو برگردوند و گفت زیاد دادی. گفتم مگه نشده هزار و سیصد؟ گفت نه. یه بنده خدایی که صندلی جلو نشسته بود یهو گفت: سیصد تومن اضافه کنن؟ جَنگه مگه؟
این جمله ش به بغل دستیِ من که یه خانم مُسن بود خیلی فشار آورد و تشر زد و گفت: جنگ؟ نیست؟ پسر جون پیاز شده هفده هزار تومن. خوابی یا خودتو زدی به خواب. همین شما ها هستین که خودتونو زدین به خریت....
پسره وسط یه راهی که به هیچ جا ختم نمیشد، پیاده شد که بیشتر از این نشنوه.
واقعا بعضیا خودشونو زدن به خواب و نمیخوان ببینن چه خبره.
یه عده هم که اصلا خوابن.نیمدونن چه خبره.
دیگه مردم مایحتاج روزانه ی خودشون هم نمیتونن تامین کنن.
قسمت شرقیِ شهر ما از روز 26 اسفند تا الان آب قطعه.یعنی 14 روز. یعنی دو هفته. همه ی ساکنین این قسمت از شهر شاکی و خسته شدن. ولی وقتی میری اداره ی آب، میگن بذارید اگر شکایت به سه نفر رسید بررسی میکنیم. سه نفر. یعنی طی این چهار ده روز هنوز هیچکس نرفته پیگیری کنه.
به قول یه بابایی مردم بی حس شدن. سِرّ شدن.
حسن روحانی هم گیر داده به سپاه که چرا زودتر از من رفتید به صحنه و چرا زدید راهآهنو جاده رو شکافدید و از این حرفا. (چه ربطی داشت به اون سطور بالایی؟)
یارو استاتوس زده: تو این وضعیت نابسامانی و دغدغه و گرفتاری و گرونی و سیل و زلزله و سوگواری های مفقودین و مرحومینِ اخیر، یه دونه گُلو کجای دلش بذاره این استقلال؟
۹۸/۰۱/۱۱