یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲ مطلب در بهمن ۱۴۰۱ ثبت شده است

بله بله میدونم تولید محتوی سخته. فکر میکردیم بشه مثل بقیه‌ی دوستان که مطالب تو کانالشون میذارن، مطلب بذاریم اما نشد :|
چیه خوب؟ ببخشید :))
عزیزانی که لطف کردن حمایت کردن ببخشند. اینکه خواستیم یه کار تحقیقاتی انجام بدیم سخت بود. خلاصه که خودم میدونم کار من نبود. 
البته همسر میگه اگر میخواستی میتونستی. 
راستش سنگ بزرگی برداشتم. قاجاریه خیلی سخت بود. مطالب خوبی رو دسته بندی کردیم و ضبط کردیم ولی وقتی بهتر جستجو کردیم و سراغ منابع دیگه رفتیم دیدیم بعضی چیزها با هم مغایرت دارن این شد که حقیقتا یه کم ترسیدیم و گفتیم بیخیال.
البته همسر میگه اگر میخواستی میتونستی.
راستش انتخاب موضوعاتم خوب بود. دست آوردهای خوبی هم داشتم. درمورد شغلها هم یه سری مصاحبه گرفتم ولی همون قاجاریه باعث شد که دل‌زده بشم. به همین راحتی به خودم ثابت شد که سست چیزم :))
البته همسر میگه اگر میخواستی میتونستی.
ولی خوب همسر همیشه همین رو میگه. انگیزه میده‌ها ولی خوب معلومه داره گولت میزنه. از اولش معلوم نبودا. یواش یواش معلوم شد. هرچی هم بهشو میگم میفهمم داری گولم میزنی، با قاطعیت میگه: اگر بخوای میتونی.
این روزها درگیر نمایشنامه‌ای هستم که برای تکمیلش مجبور شدم یه کارگاه موقت نمایشنامه‌نویسی، با چند نفر از دوستان راه بیاندازم .که اگر خدا بخواد با همون گروه هم آماده ش کنیم برای صحنه. به خاطر همین زمانی که برای خونه میذارم کمتر از قبل شده. وقتی هم که برای خودم میذارم کمتر از کم شده. یه کم ناراضی‌ام از اینکه برای تکمیل و بازنویسیش دارم از کسی کم میگیرم، برای همین مدام به خودم غُر میزنم. نمیدونم شاید کارگاه رو کنسل کنم. ولی فکر میکردم خودم نتونم گره داستان رو جذابش کنم.
البته همسر میگه اگر میخواستی میتونستی. 
یه کار دیگه هم که غوز بالا غوز شده و فکرم رو درگیر کرده و نمیتونم روش تمرکز کنم، رنگ زدن دیوار اتاق هاست. بالاخره درسته مستأجریم، ولی یازده ساله داریم توش زندگی میکنیم دیگه. رفتم رنگ بخرم دیدم خیلی گرونه. ابوالفضل!!! به صاحب خونه گفتم نصفش رو لااقل شما بده و قبول کرد. به همسر میگم البته خودم میتونستم هزینه کل رنگ ها رو بدم ها. نخواستم
 میگه : نه داداش! اگر میخواستی هم نمیتونستی. این یه ادعا رو دیگه بیخیال شو...
راست میگه/.


۱۰ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۱ ، ۱۱:۱۴
مهدی فعله‌ گری
سلام
راستش حسودیم شد به دوستانی که فعالیتهای خوب و قشنگی تو پیام‌رسان‌ها دارن. 
داشتم با کاسه ی چه کنم چه کار کنم، بازی میکردم که همسر پیشنهاد داد برای اینکه از حسادت نترکم، منم یه کانال بزنم. گفتم نه بابا کی حالش رو داره؟
خلاصه از من انکار و از ایشون اصرار که جانِ مادرت تا چشات درنیومده و از حسادت سکته رو نزدی پاشو یه کانالی ایجاد کن. کاری نداره که ببین، آه من خودم برات ساختم.
این هم لینکش {لینک}
گفتم چی کار کنم که بقیه نکرده باشن؟ گفت: "ننویس" که ملت بشینن بخونن. "بگو" تا ملت نَشِسته بشنُفَن. برو تو وبلاگت هم بسپر بیان حمایتت کنن. هرکی هم نیومد بگو به خاطر من بیاد. روی منو زمین نمیندازن D: (اینو الکی گفتم)
:))
مدیونید اگر فکر کنید خوشحال نشدم از پیشنهادش.


خلاصه که منت میذارید مثل همیشه حمایتم کنید. شاید بشه یک سری کارهای فرهنگی خوبی انجام داد، اون هم به شرط اینکه از صدای من عاصی نشید.
چند بخش ایجاد کردم که مشاغلش به صورت مصاحبه ست و تاریخی و آداب و رسومش که آئینیه رو خودم خیلی دوست دارم. برای زیبا سازی آیتم ها از افکت و زیر صداهای مربوط هم استفاده خواهد شد. 
تا ببینیم چی در بیاد. 

دیگه... همین/.
۲۲ نظر موافقین ۹ مخالفین ۱ ۰۵ بهمن ۰۱ ، ۱۲:۰۵
مهدی فعله‌ گری