یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وحدت_عارفان» ثبت شده است

به من میگوید خودخواه و متکبر!

تو را میخوانند و اظهار نظر میکنند و در مقابل اظهاراتشان سکوت میکنی. عیبی ندارد. اما بیا و دیگران را هم بخوان. :|
میگوید دیگر. چه کنم؟

میگذریم!هعــــی!!!!!


نَفْس.
درگیری با نفْس تو را دچار وضعیت مضحکی میکند. مبارزه با نفْس، نوعی دل  مشغول بودنِ به نفْس است.
ترکِ دنیا، معطوف ساختنِ توجه به دنیاست. لازم نیست دنیا را ترک کنی. دنیا را زندگی کن. اما ناظر دنیا باش نه برده‌ی دنیا. دو چشمِ تماشاگر باش نه یک کاسه‌ی آلوده‌ی حرص. از دنیا نصیب ببر اما نصیبِ دنیا نشو.
نترس.
فقط هوشیار باش.
بیدار باش.
شاهد باش.
همین و بس.
راه رهایی از نفْس، شکنجه‌ی خویشتن نیست؛ راهِ رهایی از نفْس، بیداری و شهود است.
کتاب"وحدت  عارفانه" نوشته "مسیحا برزگر"

شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد.
 امام کاظم علیه السّلام فرمودند: اِنَّ اَبدانَکُم لَیسَ لَها ثَمَنٌ اِلَّا الجَنَّهٌ، فَلا تَبیعُوها بِغَیرِها؛
همانا بدنهای شما را بهایی جز بهشت نیست. پس آنها را به غیر بهشت نفروشید.
تحف العقول، ص389

آغاز سال 1399 بر همه ی شما دوستان مبارک. امیدوارم همچون سال 98 پربرکت باشه اما مثل سال 98 پُرخطر نباشه. آمین.


تیتر: حافظ
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی 
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
 من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
 که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
۱۱ نظر موافقین ۱۴ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۰۵
میرزا مهدی

یک عده هستند که حقیقت را تجربه کرده‌اند، اما زبانِ بیانِ آن را ندارند.

عده ای نیز هستند که حقیقت را تجربه نکرده‌اند، اما چرب زبانند  و می‌توانند با چشم بندیِ زبانی، دیگران را بفریبند و خود را عالم و عارف جا بزنند. کافی ست به عمقِ چشمانِ این اهل شعبده نگاه کنی، بی تردید، متوجه خواهی شد که آگاهی و روشنی هنوز دل و جانِ آنها را لمس نکرده است.

وقتی از خدا سخن میگویند، هیچ لطفی و لطافتی در کلامشان نیست.

وقتی درباره عشق سخن میگویند، به هیچ وجه اثری  از عشق در وجود و کلامشان نیست.

وقتی از شعر سخن میگویند، حضورشان خالی از شور و لطف شاعرانه ست.

آنها از عظمت و تعالی شأنِ انسانی سخن میگویند، اما وجودی حقیر و کاسه لیس دارند.

دانستن واژه‌ی خدا به معنای شناختن خدا نیست

دانستن واژه‌ی عشق، تجربه‌ی عشق نیست.

دانستن واژه‌ی آتش، فهمیدن آتش نیست.

واژه‌ها سمبل و نمادی بیش نیستند.

هرکس به اندازه ظرفیت خود می‌فهمد.

کلمات برای همه معنایی یکسان ندارند. کلمات از صافی فهم و تجربه‌ی آدمها عبور می‌کنند. آنگاه فهمیده می‌شوند. 

فهم و تجربه‌ی آدمها متفاوت است. بنابر این کلمات، نزد آنها، معانی متعدد خواهند داشت.

ارتباطات، یکی از معضلاتِ جهانِ امروز است. وقتی تو واژه ای را استعمال می‌کنی، معنای موردِ نظرِ خود را از آن واژه منظور می‌کنی. اما کسی که این واژه را می‌شنود، معنای موردِ نظرِ خود را از آن منظور می‌کند. در این نقل و انتقال، همه چیز از  دست می‌رود و دلیلِ سوءتفاهم  نیز همین است.

۱۵ نظر موافقین ۱۶ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۸ ، ۱۶:۳۸
میرزا مهدی

یک جایی میفرماید:

زندگی، محور، مرکز، کانون و هسته‌ی مرکزی میخواهد. هیچ‌کس نمی‌تواند بدون محور و کانون، زندگی کند. محور را ما نمی‌آفرینیم، بلکه دوباره کشف میکنیم. نمی‌گویم "کشف میکنیم" میگویم:"دوباره کشف میکنیم"

در جای دیگر میفرماید:

جنین در رحمِ مادر با این محور،کانون یا مرکز آگاهی دارد. با این مرکز نَفَس میکشد. نبضش با این مرکز می‌تپد.اصلا جنین در رحمِ مادر، عینِ همین مرکز است. هنوز محیط پیرامونی ندارد. او ذات است. شخصیت و ماهیتی ندارد.

در جای دیگر فرمودند:

هنگامی که نوزاد رحمِ مادر را ترک میگوید و به دنیا می‌آید، برای  نخستین بار با چیزی خارج از وجودِ خود تماس میگیرد. و همین تماس است که به تدریج محیط دایره‌ی وجودِ او را شکل میدهد.جامعه به تدریج کودک را به راه و رسمِ خود میکشانَد.جامعه‌ی مسیحی کودک را مسیحی میکند؛ جامعه‌ی هندو او را هندو می‌کند؛ جامعه‌ی یهودی او را یهودی میکند......

در جای دیگر میفرماید: 

شخصیت انسان سه لایه دارد. لایه نخست، مثبت و نازک. مثبت است اما جعلی و ساختگی.لایه ای ست که مدام تظاهر میکند. این لایه صندوقخانه‌ی تمام صورتک های توست. در این لایه مثلا به مخاطبی که دوستش نداری و نمی‌خواهی  سر به تنش باشد، میگویی" از دیدنتان بسیار خوشبختم" این لایه تو را شهروندِ کشورِ دروغین و پوشالی میسازد. والدین برای ساختن این لایه به دورِ مرکزِ وجودِ کودکانشان مسابقه گذاشته‌اند. زیرا قرار است کودکانشان عضوی از جامعه‌ی ریا کار باشند.

میفرماید:

 لایه دوم ضخیم تر است.نفوذ به لایه دومِ منفی دشوار تر است. زیرا در این لایه که در پسِ لایه نخست پنهان گردیده، عادات و خصلت‌هایی زشت و بدقواره و عَفِن1 وجود دارد؛ عادات و خصلتهایی که به تدریج، در سالیانِ متوالی زندگی‌ات، آن‌ها را ساخته‌ای.

ادامه میدهد:

کودک در ابتدای تولد، نفسانیتی ندارد. اما جامعه، بی درنگ دست به کار میشود و کودک را در قالب های خود میریزد:"این کار را نکن! مردم خوششان نمی‌آید. این کار را کنار بگذار! آن کار را انجام بده! محترم خواهی شد، دوستت خواهند داشت، مشهور خواهی شد"  بدین‌سان شکافی در روح کودک ایجاد میشود. در محیط دایره‌ی وجود او دوگانگی شکل میگیرد. 

در لایه‌ی نخستِ مثبت، تو باید چیزهایی را به دیگران نشان میدادی 

اما در لایه دوم منفی تو باید چیزهایی را از دیگران پنهان کنی.

کوک معصوم است و معصومانه عشق میوزد. آدم بزرگ‌ها حتی در عشق شان نیز زیبا نیستند. زیرا عشقشان فاقد تمامیت است.

گفته است:

جامعه تمامیت انسان را شکسته است.. اما مرکز در توست. و برای رسیدن به این مرکز باید این دو لایه‌ی مثبت و منفی را حفر کنی و به اعماق بروی. آنگاه کامل خواهی شد. به کل ملحق خواهی شد. کل خواهی شد. این است معنای وحدت عارفانه.


1:بدبو . گندیده {فرهنگ معین}

قسمتی از کتاب وحدت عارفانه نوشته مسیحا برزگر



بی ربط نوشت:

از اینکه روز به روز به تعداد دوستان و مخاطبانم اضافه میشود خوشحالم اما چرا اثری از ایشان نیست؟ ساکتند. اصلا میخوانند یا فقط دنبال میکنند؟


۲۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۵۷
میرزا مهدی

چند روز مانده بود به اربعین و حدودا نصف مسیر را پیاده گز کرده بودیم و روش صحیح آدم بودن را تمرین و لحظه‌ اولین دیدار حرم امام حسین(ع) را در ذهنمان تصور میکردیم . نزدیکی‌های اذان مغرب بود و عده‌ی زیادی در تکاپوی پیدا کردنِ موکبِ ایرانی، دنج، راحت و خنک برای اسکانِ موقتِ شبانه بودند و من و همسر هم با هم در این مورد حرف میزدیم که ادامه بدهیم یا کمی توقف کنیم که یک آقای جوانِ عراقی، سدِ راهِ ما شد و همانطور که نه من میفهمیدم چه میگوید و نه ایشان میفهمید من چه میگویم، با هم گپ و گفتی گنگ و طولانی انجام دادیم و از او اصرار و از من انکار که شب را در منزل ما بمانید و شام و خواب و حمام و امکانات رفاهیِ خانه‌اش را به رخ میکشید و من از زیر بار اصرارهایش فرار میکردم و نمی‌خواستم با همسرم شب را جایی سپری کنیم که نه می‌دانستم صاحبش کیست و نه میدانستم چه در سرش میگذرد.

بنده خدا حتما قصدش خیر بود و میخواست برای زائر امام حسین(ع) نوکری کند. دلش میخواست خاک پای زائر را در حیاط خانه‌اش جارو بزند. دلش میخواست غبار تنِ زائرِ امام حسین(ع) را در خانه‌اش بتکاند. اما چرا اینگونه؟ چرا یواشکی؟ چرا مرموزانه؟ به نظر می‌آمد چیزِ ناجوری در ذهنش می‌پروراند. اما هم خدا میدانست که نیتش خیر است و هم من.

کسی چه میداند شاید نذری داشت. شاید به این شکل می‌خواست کمبودهایش را برای آقایش جبران کند. شاید توان رفتن به زیارت را نداشت و با نوکری برای زائرِ آقایش قصد داشت دل خودش را آرام کند. کسی چه میداند؟

ما هم وقتمان کم بود. دو نفر همراه داشتیم که هر دو معلم بودند و باید سر وقت به ایران برمی‌گشتیم و ماندن و توقف طولانی مدت برایمان جایز نبود.

اما چه کسی زمان را برای ما تعیین میکرد. مگر به اختیار خود آمده بودیم که به اختیار خود وقت و زمان تعیین کنیم؟ که به اختیار خود جای خواب معین کنیم؟ که به اختیار خود، دعوتی را رد کنیم؟ 

آن لحظه اصلا به این موارد فکر نمی‌کردم و  دلم هم رضایت نمی‌داد که دعوتش را بپذیرم. حدودا بیست قدمی با من و همسر همراه شده بود و گوشه‌ی کوله پشتیِ مرا میکشید و اصرار میکرد. 


یک آن صدایم را بالا بردم و گفتم: "لا" لا"

دیدم که دلش شکست. دلش را شکستم. همانجا خشکش زد. ایستاد. چهار پنج قدمی ادامه دادم و برگشتم و نگاهش کردم دیدم همانطور ایستاده نگاهم میکند. تا دید برگشتم، سرش را کمی کج کرد که آخرین تیرش را هم رها کند بلکه پا به خانه‌اش بگذاریم. اما اهمیتی ندادم و به راهم ادامه دادم. 


در مسیرِ پیاده‌روی اربعین، سه بار عصبانی شدم که این اولینِ آنها بود.

همین/.


+این مطلب اصلا مخاطب خاصی ندارد و فقط مرور یک خاطره بود.

++ببخشید که نظرات را میبندم:)

+++خداوندا از تو سپاسگزارم که جوابِ هر عمل و رفتارِ ناصحیحِ مرا همین‌جا تسویه میکنی. (دنبال یک آیه میگشتم برای یک چنین دعایی. نیافتم)


بعدا"نوشت:


یک کتاب هم معرفی کنم که مطلبم الکی نبوده باشد. 

وحدت  عارفانه نوشته مسیحا برزگر

 در وحدتِ عارفانه، نگاهِ یکی‌بینِ عارف، به یگانگی با هستی می‌رسد و بدین‌سان، شاهد و مشهود یکی می‌شوند. تنها شهود می‌ماند و بس. در چنین یگانگی و وحدت است که اگر گردبادی نیز پیرامونِ تو بوزد، تو انسجامِ خویش را از دست نخواهی داد. مرکزِ این گردباد خواهی شد. آنگاه در دنیا خواهی بود، اما از دنیا نخواهی بود. وحدتِ عارفانه، وحدتی ذهنی نیست، بلکه وحدتی واقعی و وجودی‌ست. خداوند اشیا را خلق کرده است، اما خود از اشیا جدا نیست. این حقیقتی‌ست بسیار ساده و بدیهی. او نمی‌تواند از اشیا جدا باشد، زیرا مرزی که او را از اشیا و اشیا را از او جدا می‌سازد، او را محدود می‌کند. در حالی که خداوند حدودی ندارد. “برگرفته از متن کتاب”

الان فکر میکنم 60000تومان باشد. اما من 10000 تومان خریداری کردم. این اولین بار است که به صورت رسمی کتاب معرفی میکنم. چون فکر میکنم کتابی‌ست که: 

همه‌ی ما لازمش داریم

موافقین ۱۶ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۱۵
میرزا مهدی