واژه ها {خُب که چی گونه ای دیگر}
یک عده هستند که حقیقت را تجربه کردهاند، اما زبانِ بیانِ آن را ندارند.
عده ای نیز هستند که حقیقت را تجربه نکردهاند، اما چرب زبانند و میتوانند با چشم بندیِ زبانی، دیگران را بفریبند و خود را عالم و عارف جا بزنند. کافی ست به عمقِ چشمانِ این اهل شعبده نگاه کنی، بی تردید، متوجه خواهی شد که آگاهی و روشنی هنوز دل و جانِ آنها را لمس نکرده است.
وقتی از خدا سخن میگویند، هیچ لطفی و لطافتی در کلامشان نیست.
وقتی درباره عشق سخن میگویند، به هیچ وجه اثری از عشق در وجود و کلامشان نیست.
وقتی از شعر سخن میگویند، حضورشان خالی از شور و لطف شاعرانه ست.
آنها از عظمت و تعالی شأنِ انسانی سخن میگویند، اما وجودی حقیر و کاسه لیس دارند.
دانستن واژهی خدا به معنای شناختن خدا نیست
دانستن واژهی عشق، تجربهی عشق نیست.
دانستن واژهی آتش، فهمیدن آتش نیست.
واژهها سمبل و نمادی بیش نیستند.
هرکس به اندازه ظرفیت خود میفهمد.
کلمات برای همه معنایی یکسان ندارند. کلمات از صافی فهم و تجربهی آدمها عبور میکنند. آنگاه فهمیده میشوند.
فهم و تجربهی آدمها متفاوت است. بنابر این کلمات، نزد آنها، معانی متعدد خواهند داشت.
ارتباطات، یکی از معضلاتِ جهانِ امروز است. وقتی تو واژه ای را استعمال میکنی، معنای موردِ نظرِ خود را از آن واژه منظور میکنی. اما کسی که این واژه را میشنود، معنای موردِ نظرِ خود را از آن منظور میکند. در این نقل و انتقال، همه چیز از دست میرود و دلیلِ سوءتفاهم نیز همین است.
سلام
اصن از قدیم گفتن عامل اصلی طلاق ازدواجه
عامل اصلی سوء تفاهم هم حرف زدنه