یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

عاشورا اما

چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۰۸ ب.ظ

یک جور دیگه ای شروع شد. با جنگ و جدال و جَدَل و دهن به دهن و درگیری.

به عادت هر سال دوربین عکاسی رو برداشتم و رفتم به امامزاده ای که تمام دسته های عزاداری مقصدشون اونجاست. تصمیم داشتم امسال یه جور دیگه ای و از یه زاویه ی دیگه ای به اتفاقات نگاه کنم و مثلا عکسهای خوب بگیرم.

در حین ورود یه آقایی که نمیشناختمش و رو سینه‌ش نوشته بود خادم افتخاری گفت: مجوز!

گفتم جان؟ بعد نگاهی به پیر خادمی که موقع نماز ظهر و عصر کنار هم مینشینیم انداختم و با دست این بابا رو نشونش دادم که(این چی میگه؟)

خادم هم بدون توجه روشو برگردوند به سمتِ دیگه. اصلا فکر کنم متوجه من نشد. (البته خوشبینانه‌اش اینه. بدبینانه‌اش میشه اینکه منو "چیزِ خودش" هم حساب نکرد)(مو)

یه کم با اون بابا بحث کردمو گفتم مرد حسابی من مسجدیِ همینجام...(مثلا من خیلی بچه مسجدیَم و یه سره اینجام. یه اصطلاح من درآوردی بود که اصلا نفهمیدش) جامَم روزهای عاشورا اون بالاست. بعد به روی بالکنی که بالا سرمون بود اشاره زدم. (چقدر دروغ گفتم در چند ثانیه)حالا تو اون شلوغیِ دسته های عزاداری که از دروازه ی بزرگ تردد میکنن، گیر داده بود به من، مردکِ خشن با اون؛ 

یهو پشت سرش مدیر هیأت امنای امامزاده رو دیدم .ایشون هم یه پیرمردِ خیلی خوب و مهربونیه که همه دوستش دارن جز من.(خوشم نمیاد ازش)

گفتم حاجی شما گفتین راه ندن؟ گفت مجوز داری؟ گفتم مجوز؟ من؟(مثلا انگار سالهاست رفیق گرمابه و گلستانیم) واقعا میگین؟ گفت اگه نداری نباید عکاسی کنی. گفتم حاجی مَنَما(من هستم ها) گفت: مجوز. گفتم :کارت شناسایی  دارم. کارت باشگاه عکاسان و اتحادیه و اتاق اصناف و یه کارت تاریخ گذشته خبرگزاری ایسنا هم داشتم نشونش دادم و یه کم بررسی کرد (که مثلا منم حالیم میشه) گفت برو تو. (بعد با حرکت نامحسوس انگشتاش،مثل این بادیگاردهای فیلم خارجیا به اون بابا خادمه که افتخاری هم بود علامت زد که بذاره من برم تو)

خوب به خیر گذشت. چند قدم نرفته بودم که یه خانم سپاهی جلومو گرفت. "آقا ممنوعه" گفتم مجوز دارم. گفت با مجوز هم ممنونه. مسئله حفاظتیه. (یه جوری به اطرافش نگاه میکرد انگار ممکنه هر آن یکی از زیر دستش در بره)

یهو عصبانی شدم گفتم چرا حرف الکی میزنین؟ حفاظتیِ چیه؟ (یهو نمیدونم چطوری و از کجا تو اون همهمه و شلوغی، زیاد شدن. رییس هیأت امنا هم اومد و جنجالی شد واسه خودش) 

گفتم حاجی چی میگن اینا؟ گفت خوب ممنوعه دیگه. گفتم نمیفهمم چرا ممنوعه. کار ما انعکاسِ این همایش و گردهماییِ عاشوراییه.(حالا من اصلا قصدم انعکاس نبود میرم چندتا عکس میگیرم به زور دو سه تاش خوب در میاد میفرستم  جشنواره ای جایی. یه چندتا  هم از اهالی ای که میشناسم میگیرم بعدا بهشون میفروشم. مخصوصا مداح ها)  خانمه گفت: پارسال داعشی ها اومدن اینجا فیلمبرداری کردن و تو سایتشون نشون دادن(یعنی مزخرف‌تر از این مگه میشد بگه؟)

خندم گرفت و تو اوج عصبانیت میخندیدم و حرص میخوردم و گفتم: داعش؟ بابلسر؟ چرا اراجیف میگی مادرِ من(من مادرتم؟) خوب حالا خواهر من(من خواهر شما نیستم) گفتم خانم محترم! بابلسر چی داره؟ تسلیحات اتمی؟ انرژی هسته ای؟ آثار باستانی؟ حوزه علمیه؟ چی داره؟ داعش خره دنیا رو ول کنه بیاد بابلسر؟بچه گیر آوردین؟  اصلا میدونی توالت اینجا تو سی روزِ ماه، بیست روزش مایع دستشویی نداره. بیست و پنج روزش کثافت بعضی از مردم رو در و دیوارش پاشیده(پاچیده؟) و کسی نیست تمیزش کنه. بهتر نیست به جای این مزخرفات، به وظیفه ی خودتون عمل کنید برید به توالت های امامزاده برسید  و داعشو بسپرید دست کار بلدش؟

یهو یه آقای چهار شونه با لباس پلنگی و (اصلا چه قد و بالایی. مادر به قربونِ دستای بلوریش. نمیدونم چطور و از کجا ظاهر شد دستشو گذاشت زیر چونه م و دوتا شوید ریشی که بلند کرده بودمو محکم کشید و گفت) کار بلدش منم. (اینجاشو یه جوری بخونید که انگار یکی داره ریشاتونو از قسمت چانه به سمت پایین میکشه و شما نمیتونید لبهای بالایی رو به پایینی برسونید و درست حرف بزنید. امتحان کنید) (قشنـ نژدیـ بو بشـَ شییهِ دَلو دیوالای توالتهایی که علض کردم -از ترس-)(خوب چونه هاتونو ول کنید) بعد گفت واسه همین هم من میگم ممنوعه و نباید عکاسی کنی.

با پر روییِ باور نکردنی و خیلی محتاطاتانه دستشو از ریشهای 7/5 میلیمتریم جدا کردم و گفتم تو فلسطینش و جنگ و خون و خونریزیش کسی حق نداره با یه خبرنگار اینطوری برخورد کنه. (مثلا من خبرنگارم . زرشک) دستتو بکش. (بعد سعی کردم لای جمعیت گُم بشم.) داد زد: بیا کارِت دارم. منم همونطور که میرفتم سرمو مثل جغد چرخونده بودم پشت سرمو نگاش میکردم و با صدای بلند گفتم من تو محوطه دارم عکاسی میکنم هرکی کار داره خودش بیاد. بعد رومو برگردوندم جلو که با صورت رفتم تو سینه ی یه نفر. 

بابام.



و یک مشت از عکسهایی که دوستشون ندارم ولی اتفاقاتِ درونشون توجه منو به خودش جلب کرد


1-نتونستم حالشو بفهمم

2-دوستای این پسره که شلوار آستین کوتاه پاش کرده فهمیدن من ازش عکس گرفتم، افتاده بودن دنبالم.

3- این خانمه به هر دسته ی زنجیر زنی ای که از کنارش می‌گذشت اینطوری قهقهه میزد

4 پسرِ دوستم

5-ببینید اون خانم چادریه داشت ضجه میزد و اون یکی داشت میخندید. الان خنده ش کم شده. ولی به شدت میخندید.

6- این هم زیر آستینش یه چیزی داره پرورش میده...

7-آدم بزرگا

8 همسر :)

9 باباش بی ادبی کرده، داره گوششو میکشه

10 نی نی. انگار سعی داره انگشتی که کرده تو گوشش از چشمش بیاره بیرون.

11- مطمئنم یکی از اینها اون داعشیَس که پارسال فیلمبرداری کرده

12 بعدا به من گفت پشیمونه از این تاتو

13 دیگه کم کم باید کار رو سپرد به کاردان

14 پدر نوره. پدر جونه، پدر دینه و ایمونه. بابامه

15- واقعا نفهمیدم بعضیا به چی میخندیدن


+عاشورای امسال اما برام خیلی خیلی خیلی زیادتر از هر سال دیگه معنی داشت و معنی پیدا کرد. کاش اربعین آقا بخوادمون....

++ یه عده از زائر های امام حسین هم...(نمیدونم چی باید بگم) خوش بحالشون یا بد به حالشون. تسلیت به همه ی خانواده هاشون چه ایرانی ها و چه غیر ایرانی ها.

+++عاشورایی باشید انشالله



نظرات  (۲۰)

۲۰ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۵۳ امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ

واقعا دارن به چی میخندن؟؟ نکنه شربت زعفرون میدادن تو هیئتا!

 

+حالا بر فرضم که ذاعش اومده فیلم گرفته پخش کرده، مگه شماها چیکار میکنید که نمیخاید فیلمتون پخش بشه؟؟ اصلا مگه قصدتون پوشش این مراسم نیست؟

پاسخ:
گاهی برای اینکه خودشونو مهم جلوه بدن، یه همچین کارایی میکنن تو شهر ما.
+ زعفرون میدن دیگه. اینجا برای اینکه بگن ما خیلی سرمایه داریم تو آش هم زعفرون میریزن. (الکی)

عکسا خیلی خوب بود میرزا.

واقعا حال اون پسر اولی معلوم نبود:/

من هلاک اونیم که داره میخنده:/ یعنی براش خنده دار بود کلا زنجیر زنی؟ یا به جوکی چیزی داشت میخندید؟

من خانومتون رو ندیده خیلی دوست دارم .

پاسخ:
اتفاقا بعد از تعریفی که از شما کردم ایشون هم ندیده شما رو خیلی دوست داره.(نظر به مطلبی خاص)
واقعا نمیدونم  چرا ولی میخندید.

سلام

حیله خبرنگارها (منفی نشان دادن) برام جالبه.

جای این که عکس منفی ها که گذاشتید تو وبلاگ تون، بهتر نبود عکس مثبت مثل

عکس از دسته زنجیرزنی بگذارید.

مگر دسته زنجیر زنیتون چند دسته بود؟

که خانم ها و آقایان از کنارش رد می‌شدند.

در دیار ما خانم ها پشت آقایان و آقایان پشت دسته بودند‌.

در بعضی اوقات تعداد کمی از راهروها می‌گذشتند ولی خنده

از کسی ندیدم.

این دیدن ها با تند زدن زنجیر می‌توانست به تعجب تبدیل شود.

در کل: از پوشش رسانه‌ای مراسم عزاداری حسینی دیارتون در وبلاگتون مچکرم.

 

پاسخ:
سلام علی آقا
جواب سوال اولتون: راستش من هر سال از شور و هیجانِ عاشورا عکس گرفتم و این بار همونطور که عرض کردم قصدم این بود که یه جور دیگه ای نگاه کنم. خیلی از دوستان بودن که عکسهای مستند میگرفتند .ولی من بیشتر از اینکه عکس بگیرم، نگاه میکردم. روی هم رفته کل تاسوعا و عاشورا ، 50 قطعه عکس نگرفتم. دنبال یه چیزی بودم که نه پیداش کردم و نه موفق شدم شبیهش رو ببینم. نشد .
دسته ی زنجیر زنی اینجا مثل همه دسته های زنجیر زنیِ دیگه است. اما چون اونجا مقصد و هدفِ دسته ها بود، مردم جمع میشدند و دسته ها رو تماشا میکردند. اما یا فقط نگاه میکردند و یا فیلمبرداری میکردند و یا میخندیدند. کم پیدا میشد همزمان با دسته ای که نزدیک شده سینه بزنن یا یه ذره اشک بریزن.
در دیار ما هم همینطوره. ولی یه عالمه آدم از قبل دو طرف خیابون جا خوش کرده بودند برای تماشا.

ممنونم از حسن نظرتون علی آقای عزیزم.
یه تعداد عکس هست که نباید دیده بشن چون منتظرم یه فراخوانی چیزی بزنن برای جشنواره های مربوطه. یه سری عکس که دوستشون دارم و احتمالا برای شما هم دوست داشتنی باشن. :)

فقططط تفسیر عکس یازده :)) 

عکس اون دو تا کوچولو هم خیلی خوب بود ^_^

 

خدا پدرتونو و همسرتونو حفظ کنه :)

پاسخ:
ممنونم. خدا شما رو سلامت نگه داره.

هم متن خیلی جذاب  بود،هم عکسا متفاوت ،تفسیرعکسا هم که عالی:))

انقد خندیدم اشک ریختم😅😳

 

خدا پدرتون وهمسرتونو حفظ کنه:)

پاسخ:
سلام ممنونم خانواده ی شما هم با عزت انشالله. 
خوشحالم که خوشتون اومد

این خانم هایی که از خنده هاشون عکس گرفتید، میدونن عکس گرفتید؟

پاسخ:
آره حتما میدونن. 

1. Man ke ba fingilish nemtunam benevisam ba in "h" na ba un "h" vali khodet befah taslihato ghalat neveshti

2. Khoda hefzesh kone (baba tuno migam) va 

3. Are servisash khub nabud

4. Delam tang shode bud

پاسخ:
ممنونم اصلاح کردم.

میرزا!! شلوار آستین کوتاه آخه؟ :|

پاسخ:
آره دیگهD:

خیلی شبیه پدر گرام هستین

حفظکم الله

 

 

به بانو هم سلام برسونید : )

پاسخ:
پدر، پدره دیگه. فرق ندارن کهD:
بزرگواریِ شما رو رسوندم

جالب بود. دو تا چیز.

1- دوست داشتم منم انقدر دل و جرات خبرنگاری داشتم! 

2- مرسی از این زاویه ای که عکس گرفتید. جالب بود. همیشه عکسا مشخصه چی ان ولی این دفعه عکسا خیلی جدید بودن.

همسر و پدر تون هم خداحفظشون کنه :) 

کاشکی ازشون میپرسیدید چرا میخندن که گزارشتونم کاملتر بشه. 

 

پاسخ:
چند نفر بودن با هم پچ پچ میکردن میخندیدن. جز اون یه نفر که به زنجیر زنها میخندید. البته احتمال از هیجان زیاد بوده. یه عده جیغ میزنن یه عده گریه میکنن یه عده فرار میکنن احتمال اوشون هم میخندیدن.

منتظر انتهایی دیگر بودم.

 

خدایی صبر و تحملت زیاده، من به شخصه یکی دست بهم بزنه کار تمومه دعوا و کتک کاری چه برسه به اینکه چونه و ریشمو بگیره.

پاسخ:
ولی ریش اونجاش درد داره ها. یکی هم بچه بودیم معلما این دَمِ خطمونو میکشیدن آدم بشیم. ولی هیچوقت نشدیم. 
+پایان. راستش نوشتم که پدر جونه. دینه و ایمونه. حالا اینکه خدا خواست و یهو بین اون همه جمعیت با پدرم برخورد کردم، احتمالا به خاطر این بوده که خودم حالیم نبوده که باید شأن اون گردهمایی رو حفظ کنم و یه بزرگتر رو برام و روی سرم نازل کرد.

شلوار آستین کوتاه؟! نباید ساق کوتاه میبود؟!

عجب دعوایی راه انداختین روز عاشورایی...

الحمدالله منم که کلا این سه چهار روزه پامو از خونه بیرون نذاشتم..

درضمن فقط عکس نورانی بااااانووو :))

پاسخ:
واقعا نورانیه... البته قصدم پوشوندن صورت ایشون نبود. نیتم همون نورانی کردنشون بود.
نه همون آستین کوتاه بهتره
۲۱ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۴۵ امید شمس آذر

سلام

خسته نباشید. عکسهاتونم خیلی خوب بود. اون خانمها میخندن که تو عکسهایی که از خودشون با موضوع مسخره کردن عزاداری عاشورا میذارن تو اینستاگرام، خوب بیفتن. اون خانم داعشی(!) هم از اینکه نتونسته مثل اینا آزاد باشه، اعصابش خورده. بگذریم، با کی ازدواج کردید واقعاً ؟!!!

پاسخ:
سلام برادر!
مچکرم. آره احتمالا همینطوره اصلا به این موضوع فکر نکرده بودم. معمولا هم در حال سلفی گرفتن بودن.
همسرم یه فرشته ست... برم بزنم به تخته و یه دو سه دور و اِن یکاد نثارشون کنم D: 

عکسای به شدت خوبی بود :دی کیفور شدم!

همسر مکرمه دل مارو برد اصلا! (:  نورانیشم کرده بودی اصلا (: عالی.بیست.

پدر عینکش ریبون بود؟درود برش.درود!(:

 

پاسخ:
آره دیدی؟ ری بُن میزنه اونوقت ما میریم داروخونه از این آماده ها میخریم سه تا بیست هزار تومن:))
ریحانه خانم درود بر شما. تنتون سلامت

چه عکسهای باحالی (البته با متن ها زیرشون و تفسیر های شما باحال شدن)

 

من یکی به لطف پیچ خوردگی پام و تو آتل به سر بردنش از کل عذاداریا و دسته ها و اتفاقات توی خیابونیه محرم محروم بودم. البته اینطور که به نظر میرسه چیز خاصیم از دست ندادم :D

 

درخصوص رفتار اونها توی امامزاده. بالاخره باید یه کاری کنن که به خودشون هم که شده بفهمونن اینها ادم مهمی هستن و دارن فلان میکنن و بهمان میکنن. یه چیزی بهشون میگن و یه چیزی میشنون بعد اینطوری جو گیر میشن. :/

مصداقهاشو بقیه جاها و بقیه ایام نگم برات ...

پاسخ:
سلام اول اینکه انشالله زودتر سلامتیتون برگرده. دوم اینکه عزاداری بیرون دو داخلِ خونه نداره حتما امام حسین ازتون قبول کرده و میکنه.
دقیقا بنده هم نظرم همینه. باید یه جوری به خودشونو دیگران بفهمونن که ما هم یه کاره ای هستیم و مهمیم.
۲۱ شهریور ۹۸ ، ۰۹:۴۰ امید شمس آذر

از هاله نورشون حدس میزدم.

پاسخ:
درست حدس زدید:)
۲۱ شهریور ۹۸ ، ۱۰:۲۷ دختـرِ بی بی

فقط میتونم بگم

اوه مای گاد

پاسخ:
:)) خیلی خوب بود
۲۱ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۱۷ مردی بنام شقایق ...

سلام

فقط شماره ۱۱،😂😂😂

پاسخ:
سلام آره بخدا:))
۲۱ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۵۴ هانیه ‌‌‌‌

از شماره‌ی 5 به بعد عکس‌ها فوق‌العاده بودن!

خاصه تضادهایی که اشتراکات رو به‌جود آورده بودن .... 

پاسخ:
سلام و ممنون از نظر لطفتون...
مطلب آخرتون رو خوندم و سایت خبرگزاری هم دیدم. آرزوی موفقیت دارم. 

1. راستش توی کاشان دو تا مراسم مذهبی داریم که به شدت شلوغه. یکیش نخل هست که اگر خدایی نکرده اتفاقی بیفته بالای چند هزار نفر فقط زیر دست و پا می میرن :/ (یه سال گیر کردم قاطی شون استخون های قفسه سینه ام داشت می شکست از فشار جمعیت)

این یه تیکه کوچیک از مراسمش هست که چیزی حدود 40 دقیقه جمعیت درهم رد می شن:

http://bayanbox.ir/info/3519341183851368129/nakhl

داشتم به این فکر می کردم این همشهریاتون اگر می خواستن چنین مراسمی رو امنیتش رو تأمین کنند چه می کردن؟
وقتی می ریم این مراسم رو دقت که می کنیم می بینیم قاطی جمعیت پر از لباس شخصی هست که از روی رفتارشون شناسایی میشن ولی من ندیدم به کسی این مدلی گیر بدن بابت دوربین و ... اونم مراسمی که تاریکی شب سوء استفاده ازش رو راحت تر می کنه. هر سال فاصله ای چندین متری بین گروه مردها و زن ها ایجاد می کنند چون اگر اتفاقی بیفته تلفات زن ها میره بالا بخاطر همراه داشتن بچه و چادری بودنشون. واقعاً اینا از چی می ترسیدن روز روشن؟؟؟

اون یکیش قالی شویی اردهال هست که اونم به شدت شلوغه و خب چند سال قبل یادمه که دستگیر کردند کسانی که قصد کشتن مردم رو داشتند. 
2. چقدر شمالی ها عاشق خالکوبی هستن؟ D: این خانومای خندان نه برای خندیدنشون بلکه برای موهای بیرونشون احتمالاً کتک می خورن از حاج خانومای کاشونی اگر این مدلی برن هیأت!!!

پاسخ:
مراسم نخلو دیده بودم از تلویزیون جالبه کاش بشه یه بار از نزدیک ببینمش. یکی اینو یکی هم یزد یه همچین چیزی داره.
فاطمه میگفت امسال محرم بریم یزد. اون هم خیلی دوست داره ولی نشد که بریم.
واقعا اینجا اغلب خانها اینطوری و بدحجاب یا کم حجاب یا هرچی که اسمشه، میان هیئت عزاداری

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی