خواهر کوچولوی پیرَم
(سرم خیلی شلوغ بود و اونروز، نسبت به روزهای قبل بیشتر خسته شده بودم و خدا خدا میکردم زودتر ساعت 9 بشه و مغازه رو ببندم برم. کولر دیگه راضیم نمیکرد و پنکه سقفی هم روشن کرده بودم. از پشت ماسک نفس کشیدن سخت بود و بخارِ نفسم مدام عینکم رو مات و بلورین میکرد.
قبض آخرین مشتری رو دادم و خداحافظی کرد و رفت. داشتم دستهام رو ضدعفونی میکردم که اومد داخل. بدون سلام علیک، وسیله هایی که خریده بود رو گذاشت روی زمین و گره روسریش رو محکم کرد)
و گفت: برا دفترچه بیمه عکس میگیری؟
(مگه میشد به اون نگاه مهربون گفت نه؟ ) گفتم بله مادر جان. بفرمایید داخل، آینه هست. حجابتون رو درست کنید و اون زنگ رو بزنید تا من بیام.
(دیدم واساده نگام میکنه.) گفتم: داخل. اون تو. با دست اشاره به آتلیه زدم.
گفت: حرفت تموم شد؟
گفتم بله.
(یه قیقافه حق به جانب گرفت و انگشت اشاره ش رو به نشونه اخطار بالا آورد و) گفت اول اینکه مادر جان عمّته. دوم اینکه چه حجابی؟ منم و این روسری. باز به گره روسریش ور رفت.
(لبخندی زدم و گفتم بفرمایید داخل تا بیام. حوصله کلکل نداشتم. خسته بودم و به شدت گرمم بود)
رفتم داخل.
(فوکولش رو انداخته بود بیرون و قبل از اینکه حرفی بزنم) گفت: خوبم؟ فقط یه چیزی! یه جور عکس نگیری عین پیرزنای 70 ساله بشما...
لبخند زدم گفتم مگه چند سالتونه؟
گفت چه میدونم ؟ 60 یا یه همچین چیزی.
گفتم خوب من چی کار کنم شبیه هفتاد ساله ها نشی؟
یه عالمه خندید و گفت: «روفوشم کن»
(خوب باید اول قانعش میکردم که روسریش غلطه و موهاش همه ش بیرونه.
چی کار باید میکردم. هرچی میگفتم، قبول نمیکرد و میگفت اونطوری شبیه پیرزنها میشم.)
گفتم صبر کن.
از مغازه رفتم بیرون و رفتم مغازه بغل دستی که دخترش همیشه کنارش میشینه به کاسبیشون کمک میکنه. صداش زدم و اومد و گفتم روسری این مادر ما رو...
پرید تو حرفمو گفت یه بار دیگه بگی مادر، به مادرت فحش میدما.
دختر پُر روی همسایه بیشخندی زد و با لحن شوخی گفت: چرا به مادرش؟ زن داره خودش.(بعد خیلی مسخره خندید)
پیرزنه هم نگذاشت و نه برداشت یهو بهش گفت: بیشعورِ سوزمونی. (نفهمیدم الان اینو به دختره گفت یا مادر من)
(باید تمومش میکردم. با جدیت گفتم) روسریشونو یه جور درست کن که موهاش دیده نشه.
یه کمی ور رفت و از اونجایی که خودش معنی حجاب رو هنوز درک نکرده بود، نتونست و شرمنده شد و رفت یه کناری ایستاد و کنجکاوی به وسائل آتلیه.
گفتم ماد.... حاج خانم عکستون رو ببرید بیمه قبول نمیکنه بذار من درستش کنم.
گفت به درک بیا درستش کن.
نگاه کردم به دختر همسایه که مثلا بیاد درستش کنه که خانمه گفت:
نمیخواد. خودت درستش کن. اون که عکاس نیست. تو هم جای برادر بزرگتر من.
(تو دلم داشتم میخندیدم. جای بچه ی من هم نه. جای برادر کوچکتر هم نه. منو جای برادر بزرگتر خودش میدونست.
خلاصه دو سه تا عکس ازش گرفتم.
تو یکی پلک زد. یه جا دندونش دیده شد و ...
حالا گیر داده ببینم. گفتم باشه نشونتون میدم. دختر همسایه رفت و من ماندم و یه خواهر کوچولوی پیر که باید مینشست و روفوش (روتوش) کردن رو تماشا میکرد و میگفت چه کنم.)
گودیِ چشمم رو کم کن.
چشم.
دماغم عمل میشه؟
نه
چشمام یه کم کج نیست؟
طبیعیه خانم. زیاد روتوش کنم گیر میدن مجبور میشی دوباره عکس بگیری.
میخوری؟
جاااااااااان؟
خیار. خیار میخوری؟
نه حاج خانم نَشُسته نمیخورم. خوبه؟ غبغبتون هم برداشتم.
چروک زیر چشمم هم بردار.
نمیشه بردارم میتونم جمعش کنم
بلد نیستی برا چی عکاسی باز کردی؟ (حیرت زده با چشمای باز و حالتی که دارم به سختی لبخندم رو پنهان میکنم نگاش کردم و گفتم)
مادر... ببخشید آبجی :)))) (میخواستم یه چیزی بگم که خندم گرفت)
(یه کم چپ چپ نگام کرد و یه گاز به خیار نَشُسته ش زد.
قشنگ بیست دقیقه وقت منو گرفت و دستور داد تا روتوشش کنم و چطوری روتوشش کنم.)
لبهامو یه کم پلوپِز کن.
پروتز.
همون. بکن.
باشه. اینطوری خوبه؟ اینجاش... آهان.
نه بیشتر.
خانم عکستون شبیهتون نمیشه.
گلهای روسریم رو عوض نمیکنی؟
جان؟ (با اخم نگاش کردم)
خیار. میخوری؟
:))) باز خندم گرفت. خوب شد؟ ببین این بودی شدی این....
(چهره قبل از روتوش خودش رو که دید چشماش گرد شد. یه چند ثانیه ای مبهوت نگاه میکرد که یهو غش غش زد زیر خنده.)
آره خیلی خوب شدم یه دونه هم گنده چاپ کن بزنم تو پوز اون بتولِ سلیطه...(یهو خنده ش رو قطع کرد و گفت)خارشووَرم.
گفتم تموم شد. اجازه میدی بذارم اینستاگرام؟(این یه شوخیِ محض بود) ادامه دادم هردوش رو بذارم و بگم من تا این هم میتونم روتوش کنم
گفت خوب پس منم تگ کن.
باز خندم گرفت.
کی حاضر میشه؟
صبح.
دیره
(قشنگ ده ثانیه خندیدم. ) گفتم خانم ساعت 9 و نیم شبه. چی چیو دیره؟ صبح زود بیا حاضره.
باشه
قبض براش نوشتم و گفتم قابلی نداره میشه انقدر.
پول ندارم که.
گفتم خانم باید بیعانه بدید.
گفت باشه صبر کن میرم برات میارم.
(رفت. بیست دقیقه ای منتظر موندم و دیدم خبری نشد.)
رفت که رفت.
این عکسها با اجازه خودشون اینجا قرار گرفته.
قبل از روفوش(روتوش)
بعد از روفوش(روتوش)
😂😂😂😂😂