مادر بزرگ دوستم(نمیدونم چندمیش)
هنوز هر روز میرم براش تیتر روزنامه ها رو میخونم.
امروز عصر- ایوان خانه- سماور خاموش و خودش و یه عالمه پوست هندوانه.
من: طرح "هر ایرانی یک مَسکن" تو مجلس «کلید» خورد.
مادربزرگ دوستم بدون معطلی: گُه خورد. کلید نخورد که. گُه خورد.
میخندم
همونطور که نشسته دامن قرمز گلدارش رو میگیره بالا و پای چپش رو از زیرش میاره بیرون و دراز میکنه و بزرگترین پوست هندوانه رو به سمتم شوت میکنه و میگه:
مَرَض. نخند.
ببخشید یعنی چی «نمیدونم چندمیش»؟