یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

ایرانی یا خارجی؟ مسئله این است

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۳۱ ق.ظ

نِشسته بودم روی نیمکت و به پاکتهای روی پیشخوان خیره شده بودم و رنگ و لعاب و عناوین‌شان را می‌خواندم. نارگیلی. با طعم انار. تأخیـ..... و گوشه‌ی کیف خانمی که -نمیدانم شاید آجر حمل میکرد و- مدام به سَرَم میخورد را تحمل میکردم و به وقایع سختی که گذرانده بودم فکر میکردم و سعی میکردم ماسکم را روی صورتم محکم حفظ کنم که مبادا فرغونِ آجر در یکی از ضرباتِ سهمگینش، ماسکم را از جا بکند که صدا آمد: «مهدیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــِ فِـــــــــــــحاحاحاحاحاحاحاحاحاحح..... » و صدایش در همهمه ی داروخانه گُم شد.

بلند شدم با آرنجم زنِ آجری را کنار زدم و با صدای بلند گفتم«بله! بله!» و در میانِ جمعیت غرق شدم. دست و پا میزدم و بالاخره خودم را به پیشخوان رساندم. « سلام مهدی فعله‌گری؟» 

-«فعله‌گریه؟»

-«بله»

-«یعنی چی؟» 

یک لحظه به چشمانِ داروخانه‌چی نگاه کردم که در میان این بلبشوی محیط کارش به چه چیزی اهمیت داده که با بی‌حوصلگی گفتم: «من چه میدونم! چه فرقی داره؟»

-«میشه دویست و هفتاد هزار تومان»

یک آن همه جا ساکت شد. انگار همه برایشان مهم بود من چه عکس العملی نشان خواهم داد. کمی به آدمهای اطرافم نگاه کردم. چشم در چشم. 

آنها که چسبیده بودند به صورتم منتظر حرکتی از من بودند و آنهای دیگر که لب می جنباندند، صدایشان شنیده نمیشد و اصلا نفهمیدند که من دچار معضلی شده ام. اصلا چرا باید برایشان مهم میبودم. منم یکی بودم مثل آنها و هرکدامشان یک معضلی داشت مثل من.

رو کردم به داروخانه چی« چرا؟ مگه بیمه تأییدش نکرده؟»

«چرا دیگه. اگه تأیید نمیکرد کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه (به صفحه مانیتور کنار دستش خیره شد و گفت) میشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد چهارصد و خورده ای.»

گفتم« خوب آخه تا دفعه قبلی که میگرفتم پونصد و شصت عددش میشد 30 هزار تومن. چطور دویست و چهل تاش شده انقدر»

گفت: « آهان. اینها آخه خارجی هستن.»

گفتم« ایرانیش رو بدید.»

نمیخواست بده و یا اینکه راست میگفت که چون تو بیمه ثبت شده نمیشه برگردوندش. داشتم به جیبم و کیفم و اولویتهای دیگه ی مخارج روزمره ی زندگیم فکر میکردم که یکی از اونایی که دماغش چسبیده بود به ماسکم گفت: « پسرم میخوای من پولش رو بدم؟ قرضه. بعدا پس میگیرم ازت.» 

چند ثانیه ای تو چشماش زُل زدم و نفس در سینه حبس کردم که بوی سیری که از دهانش و از لابلای پرزهای ماسکش به ماسکم اصابت میکرد خفه ام نکند؛  همزمان مرور میکردم که مگه چه واکنشی نسبت به قیمت دارو نشون دادم که این آقا با سه تا چشمش همچین پیشنهاد و لطفی رو تعارف زده.

جوابی ندادم و به داروخونه چی گفتم« ایرانیش رو نمیدید؟»

«ایرانی؟ نمیاریم دیگه. گفتن تو هضمش مشکلی پیش اومده و قرص به همون شکلی که میخوریش، دفع میشه.»

نفهمیدم چه کسی و از کجا و چطوری به مغزم فرمان داد و مغزم به دستم و یکهو دفترچه بیمه سلامتی که به لعنت خدا هم نمیارزد  را برداشتم و مثل خرچنگ پهلو به پهلو از میان جمعیت زدم بیرون و نسیم خنکِ عصرگاهی به پیشانیَم خورد و از داروخانه دور شدم.

باید تا 14 روز دیگر صبر کنم تا پزشک مخصوصِ فرعون وارد شهرمان شود....



پ.ن: یه دست گرمیِ خوب که چی گونه

موافقین ۱۷ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۱۷

نظرات  (۲۳)

پس هنوز یه ذره انسانیت تو وجود این ملت مونده! باید خدا رو شکر کرد

پاسخ:
شکی درِش نیست برادر.....
خدا رو شکر

:(

سلام

پاسخ:
:| سلام
۱۷ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۱۸ رحیم فلاحتی

درد و بلا دور باشه ! 

دور از جون آرزوی مرگ هم نمی شه کرد !!!

پاسخ:
قبر و هزینه ی کفن و دفن و مراسماتش برابری میکنه با پول دیه... حتی نمیشه خودمون بندازیم زیر یه ماشین:)))
ممنونم عزیز دل برادر از شما هم به دور باشه

بیمه سلامت فقط به درد داروهای خاص میخوره که هیچ جا گیر نمیاد و هلال احمر میده که انشالله گرفتارش نشید.

 

پاسخ:
همه ی ما بازیچه ی این کاغذ بازی هاییم
۱۷ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۱۷ امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

نمیشد با یه خاطره خوش دستتونو گرم میکردید؟؟!

 

این غصه، قصه ی اکثر مردم این زمونه ست

پاسخ:
عه من فکر کردم مشکلِ منه D: فقط. دفعه بعد با یه خاطره ی طنز از مغازه میام سراغتون
۱۷ خرداد ۹۹ ، ۱۳:۳۷ پیـــچـ ـک

سلام

داروهای منم ایرانیه. با بیمه صد و پنجاه تاش میشه پنجاه تومن گمانم. آخراشه. ولی مشابه خارجی نداره چون ساخت خود ایرانه. بدنم مجبوره هضمشون کنه وگرنه بدبخت میشه.

 

ولوشو درسته یا بلبشو؟ هیچ وقت این جور کلمه ها رو یاد نمیگیرم.

 

چه پیرمرد خوبی بوده! چرا این جوری در موردش صحبت کردید؟! بوی سیر که تو شمال عادیه.

 

پاسخ:
سلام
بله حق با شماست بلبشو درسته. بذارید رو حساب ندانستنم.
مثل شنبه که میگم شمبه. بادنجان که میگم بادمجون و ...

بلا به دور باشه. واقعا نمیدونم دلیلش چیه احتمالا روکش قرصهای ایرانی رو با پلاستیک درست میکنن.
 و پیرمرد. قلباً درموردش طور دیگه ای فکر میکنم. همینجا از ایشون عذرخواهی میکنم. 
+ولی بوی سیر تو شمال هم میتونه دردسرساز باشه....

سلام جناب میرزا

یه سوال چرا فک کردید که خانمه توی کیفش شاید آجر حمل میکنه ؟؟؟ 

سوال دوم ضربات سهمگین فرقون اجر فقط ماسکتون رو جا به جا میکنه؟؟

 

پاسخ:
سلام یه چیز سنگینی توش بود آخه
لبه ی پایین کیفش یه فلز تیز داشت هی میخورد به سَرَم. سرم رو میکشیدم عقب میخورد به ماسکم. بعد هی وول میخورد و میچرخید . یه بار گیر کرد به کشِ ماسکم و ....
چه سوالی پرسیدیا:))

چرا خدا ظهور نمیکنه؟

پاسخ:
استغفرالله.. :)
تقصیر خدا نیست

1. چرا دهنتونو کج کردید؟ من از پست غصه ام گرفت

2. به خدا فرغون درسته نه فرقون 

پاسخ:
1 همینطوری
2 فکر کنم معلوم شد که خیلی داغونم نه؟

سلام 

عالی بود

 

پ ن:برای اولین بار کامنت کوتاه بذارم ببینم چه حسی داره:)

پاسخ:
سلام
D:

بازم سوال پیش اومد

مگه کیف خانمه رو بلند کردید که فهمیدید سنگینه ؟؟

 بعد مگه فاصله اجتماعی رو رعایت نمیکنید که لبه کیفش میخورد به سرتون ؟؟؟ همین رفتارا باعث میشه کرونا تموم نشه 

 

*** دیدم همه دارند همراهی میکند با آه و ناله شما خواستم از یه دید دیگه ای به پستتون نگاه کنم :))) 


نه پاییز اشتباه میکنی فرقون درسته نه فرغون من الان از خودش پرسیدم 

پاسخ:
سبو! :|
تا حالا مُشت خوردی؟ یا چَک؛ سیلی؛ یکی محم زده پُشتت و بگی «چقدر دستش سنگینه؟»
لازمه  که دستش رو رو دوشت حمل کنی تا متوجه بشی سنگینه؟
اگه چنین تجربه ای نداشتی، زنگ آخر دمِ در واسا تا بهت بگم.:))
***دم شما گرم
همین الان یه بار مرور کردم سه تا غلط املایی دیگه پیدا کردم. شدم 15
۱۷ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۴۵ کاکتوسِ خسته

بنده خدا خواسته با بوی سیر دهنش کمک کنه:)

پاسخ:
نه بوی سیر دهنش همراهش بود و نقشی تو تصمیم ایشون و من نداشت. D:

۱۸ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۰۹ پیـــچـ ـک

من واقعا درستشو نمیدونستم. حق کدومه؛ من فقط سوال کردم؟!

پاسخ:
منم نمیدونستم:) برای اولین بار تو عمرم رفتم املاش رو سرچ کردم. 

سلام میرزا:):

 

درد خیلیامونه

نمیدونم چی بگم جز همدردی و آرزوی سلامتی ...

 

مثل همیشه یه درد جامعه رو جذاب وخوندی نوشتید :)

خداحفظتون کنه

 

پاسخ:
سلام تنت سلامت. به بنده لطف داری

نگفتم تقصیر خداست که

میگم خدا میتونه جمش کنه

حالا نمیدونی خدا کی ظهور میکنه راحت شیم؟

 

میدونی من اگه تو جوونی تنهایی بمیرم اونوقت خیلی حس بدی دارم.

اینکه نتونستم اشتباهاتم رو  جبران کنم و اینکه کلی هم گناه کردم و حالا وقتشه برم جهنم

اما اگه کل دنیا تموم بشه یکم حسش بهتره. اینکه اگه الان من دارم میرم جهنم دیگه فرصتی باقی نیست. همه چی تموم شده و همه تعیین تکلیف شدن. یکم حس بدش تعدیل میشه برام.

 

نمیشه باهاش صحبت کنی زودتر اون دکمه پایان دنیا رو بزنه و تا انتهای لود شدن صبر کنه و کنسلشم نکنه؟

 

پاسخ:
درخواستتون رو کتباً ارسال کنید متعاقباً بررسی خواهد شد.
با تشکر امضاع (ء) :)))
فعلا از خدا میخوام برای همه ی ما، آزمونهایی رو در نظر بگیره که بدانیم راه حلش در کدام قسمتِ عقلِ ناقص و فهم و ادراکمون نهفته ست. آمین :)

عجب ادمیه ها

چرا مراحل رو سخت تر میکنی

خدایا به حرفش اصلا گوش ندیا. این الان خسته است و خوابالو یه چیزی میگه.

والا

 

نمیخواد دعا کنی اصلا  :))))))

پاسخ:
:)))
۱۸ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۳۸ آقای مهربان

سلام

الان فک کنم داره کم کم یک سال میشه که بیمه نیستیم، نه من، نه همسفر، نه حانیه :)

نهایتش یه ویزیت 10 هزار تومنی آزاد متخصص برای حانیه اس توی بیمارستان دولتی، که اونم دیگه بیمه نمی خواد !

البته برای کسایی که بیماری خاصی ندارن و سنشون هنوز خیلی بالا نرفته فقط این کار رو میشه کرد.

پاسخ:
سلام اخوی. انشالله هیچوقت به این مقوله ی بیمه و دوا درمون احتیاج پیدا نکنی. آمین

نه من چون تو کامنتها هم دیدم تذکر دادم وگرنه عادتم اینه که غلط املایی را خصوصی میگم 

منم دستم سنگینه 

البته اینو فقط حسین بهم گفت 

پاسخ:
پس دستت سنگین بوده

فکر نکنم 

چون اصلا زور ندارم 

زور بازو با سنگین بودن دست فرق داره؟

رو موتور بودیم 

شبم بود

تو بلوار

سگها کنار باغچه وسط بلوارر نشسته بودن 

این دیوانه هم ورداشت صداشونو درآورد بلند 

منم که از سک خیلی می ترسم تا اینجوری کرد از ترس بلند شدن سگها قبض روح می خواستم بشم و محکم زدم به پشتش

 

حالا جالبیش این بود که می گفت خودشم از سگ می ترسه :|

 

گفت: ....م دستت سنگینه ها 

شایدم سنگین نبوده و توقع نداشته صرفا 

ولی من ترسیده بودم 

و کارم انعکاسی بود نه اینکه صرفا بخوام اونو از کارش منصرف کنم

(حرکت اون آقای سیر خورده) مطمئنین دوربین مخفی نبود؟! :)) یا مثلا تبلیغات واسه کمک به نیازمندان؟!

 

ایشاا... همیشه سلامت باشین و حتی گذرتون هم به اینجور جاها نیوفته...

هنوز انسانیت هست

خدایا شکرت... 

مزالازین لازم دارید؟

 

پاسخ:
سلام بله. چطوری میتونم ازتون بگیرم؟

سلام ادرستون و برام بفرستید 

پس فردا براتون پست کنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی