یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

پویش «کمکی از ما بر میاد؟»

چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۲:۴۹ ق.ظ

سلام 

راستش برای "پویش درخواست از بیان، من ریش و قیچی رو داده بودم دست خودْتون. (لینک)

اما باز دوستان لطف داشتن و خواستن نظر بنده رو هم بدونن.(لینک)

حقیقتاً من نه سررشته ای دارم و نه توان مالی دارم و نه ابتکار عمل دارم و نه خلاقیتی که بخوام پیشنهاد بدم تا «آنهایی که نیستند و ما تصور میکنیم هستند را به وجود بیاورم» و از ایشان تقاضایی هم داشته باشم.

گفتنی ها گفته شده و خواستنی ها خواسته.

شاید فهم و درایتِ منِ حقیر به کمال نرسیده که فکر میکنم "بیان" همینی که هست، هست و کم و کسری هم ندارد.

شاید کم توقع بودن و عدمِ وجودِ نیازهای واقعیِ یک بلاگر، در من، باعث میشه که فکر کنم "بیان" همانی که باید باشد، هست.

نمیدانم چه چیزی لازم است داشته باشم که در این محیط کمبودش و نبودش آزارم بدهد؟

"بیان" همین است که هست.

محتویاتِ سفره‌ی صبحانه‌ی خانه‌ی من نان بیاتِ دیشب و پنیرِ ساده و چای تلخِ بدون شکر است. همین است که هست. حالا شما بیایید پویش راه بیاندازید و چالش برانگیزید و زمین و زمان را به هم بدوزید که مربایت کو و کره چرا نداری و شیر و خامه و سرشیر و عسلت کجایند؟ بعد صندوق خیریه راه بیاندازید که این مقدار برای عسلت و این برای مربایت و این برای نان تُست و تازه ات./

وقتی که نمیدانم و نمیخواهم و میلم نمیکشد و بارها و بارها چه به صورت انفرادی و جمعی و گروهی و پویش‌وار و چالشانه(؟) از در و پنجره و صندوق پستی و صدقات و چه و چه، فراخوان دادید که بیا تا کمت کنیم و من این گوش مبارک را در، و آن یکی را دروازه کردم و به روی مبارک خودم هم نیاوردم که میهمانان من به نان و پنیر راضی نیستند، تکلیفتان روشن است دیگر. همین است که هست.

بروید سر سفره‌ آنی که توانش را دارد و یا عزتش را ندارد و دستش را به سمت شما دراز میکند تا کمکتان را پذیرا باشد.

آنجا هم تخم مرغ آبپز هست و هم انواع لبنیات و عسل و مربا و چای شیرین.

"بیان" هم توانش همین نان و پنیر است و چایِ تلخ و نان بیاتِ چند سالِ پیشش.

تعلق خاطری هم از هیچکدام ما نمیخواهد. که منتی سرش باشد که بمانیم یا برویم.

"بیان" هم مثل همه‌ی ما یا لااقل اکثریت ما، ممکن است وقتی ببیند طرفدارانش از او دور میشوند، فکر چاره ای کند. شاید البته. فقط ممکن است.

چیزی که مُسَلم است این است که فعلا برایش نه من مهم هستم و نه درخواستم و نه پویشِ چه کاری از دستم بر میآید.

چند سفره به شما معرفی میکنم.

بلاگ اسکای

بلاگفا

پرشین بلاگ

میهن بلاگ

حتی اینستاگرام که دیگه از ارسالِ عکس پا رو فراتر گذاشته.

توئیتر و .....

چه کار دارید به "بیان"؟

همینطور خوش است. دست از سرش بردارید.

وطنی‌ست. 

از آن نوع وطنی های بدون گارانتی که خریدیم و چشیدیم و معتادش شده ایم و انقضایش به هم به  سرآمده و نباید دنبال صاحبش بگردیم....

و اینکه چرا دیگران دیگر نمی‌نویسند؟

یک عده ی خیلی زیادی از دوستانی که دیگر دست به قلم نمیشوند، قبلا خودشان از سر این سفره بلند شده و اند و عطای "بیان" را به لقایش بخشیده اند.

یک عده ی کمی هم که فعلا درگیر مسائلی هستند که تا می آیند بنویسند، میبینند پانصد شانصد(؟) نفر قبل از اون نوشته اند و دیدگاه ها و نظراتش را هم آویخته اند. چیزی شبیه کرونا و مسئله ی روز همه. سیل. اقتصادِ داغان و .......

یه عده هم اینترنتشان تمام شده و اولیای محترمشان در این بازار کسادی، ترجیح میدهند نان بخرند تا اینترنت برای طفلانشان.

خلاصه کلام اینکه"بیان" حالش خوبه. با همین فرمون و گاز حرکت کنید و پدال را هم فشار ندهید که یاتاقان نزنه یه وقت خدایی نکرده. دیگه همین دیگه. این که "بیان" است. از این وطنی ها، آدم زنده ش هم داریم که نباید بیش از حد توانش ازش انتظار داشت... بگم؟

والسلام و علیکم و رحمة‌الله و برکاة



موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۰۶

نظرات  (۱۲)

این حرف قبول نیست که میگین چون وطنی ه، پس همینه که هست و دست از سرش بردارید،، ناراضید برید سر یه سفره دیگه و بقولی خوش گلدی :| نخیر آقا.. نخیر.. باید ایراداتش گفته بشه.. باید اعتراض کرد چرا؟؟ چون حتما مهمه.. مهم.. همین یک کلمه واسش کافیه

 

 

+ توی این یک سالی که میشناسمتون، به یاد ندارم این تایم پست منتشر کرده باشید! خداقوت!!

پاسخ:
:) شما اجالتاً یقه رو ول کنیدD:
متوجه فحوای کلام بنده نشدی. به یه عالمه نکته اشاره کردم فقط "خوش گلدی"ـش رو دیدی؟ :)
+از عوارض کار در خانه‌ست:)

NO

پاسخ:
اَی خــِدا

از پایتخت چخبر؟

پاسخ:
خوبه هواش یه کم تر و تمیزتر شده شکر خدا. D:

آقا میرزا ممکنه همین نون و پنیری که الان  می خوری فرداروزی نباشه دیگه، وقتی ببینی کسی که داره برات سفره پهن می کنه مدت هاست سکوت کرده جوری که احساس می کنی واقعا داره بهش فشار میاد اما از گفتنش عاجز هست، منطق یا ادب یا هرچیزی حکم می کنه که زحماتش رو نادیده نگیری و بپرسی آیا می تونم کمکت کنم؟ یا حداقل بگی یه حرفی بزن یه اطلاعیه ای بده که من از سفره هرچند ساده م مطمئن باشم. اگه از قبل بهتون بگه شما خودت محترمانه و با خیالی آسوده می ری دنبال جای بهتری برای نون و پنیر! نه مثل بلاگفایی که خیلی ها با دلخوری سفره شون رو تغییر دادن.

شاید بهتره همیشه تو فکر خوردن نون و پنیر نباشیم، گاهی لازمه دست کسی که پذیرایی می کنه رو بگیریم و کمکش کنیم. کمکی هرچند کوچیک در حدی که دلش گرم بشه و به زبون بیاد :)

پاسخ:
یعنی منظرتون اینه که مدیران بیان با ما رودربایستی دارن که از گفتنش عاجز هستن؟ مگه همین بیان نبود که در بدو وردش برخلاف هر مجموعه ی دیگه ای برای هرچیزی حتی استفاده از جاوا از ما پول گرفت؟
ما دادیم. زیاد دادیم. خرید کردیم زیاد هم خرید کردیم. من واقعا به اسم نقلِ بیان شما رو از وقتی که چیزی به من آموختید یادمه شاید از دوستان قدیمی باشیم ولی من از روزی که اومدم اینجا میرزا هستم. میرزا مهدی. مدیران بیان شاید یه فولدرهایی داشته باشن که ثابت کنه من شخصاً هرگز کم نذاشتم.
مدیر باید بیاد بگه من میخوام کار کنم نمیتونم. اونوقت ببین چه سر و دستی بشکنیم ما. بیاد بگه. یه عده باور میکنن و میمونن و زیر بغلش رو میگیرن و یه عده هم بار و بندیلشونو جمع میکنن و میرن و میگن«بیان پولکی شده. دِ برو که رفتی»
من با بیان سر جنگ ندارم. با نون و پنیر سفره ش هم مشکلی ندارم.  دارم لذت میبرم... نون و پنیر هست . یه چیزی خیلی مهمه. "در کلبه ما(بیان) رونق اگر نیست صفا هست" رونق بیاد صفاش میره. ببینید کیِه که من به شما دارم عرض میکنم.
من اگر یه درصد فکر کنم بیان با منِ کاربر رودربایستی داره و چشمش به اینه که منِ کاربر یه دستی به جیبم ببرم، بیشتر بهِم بر میخوره تا اینکه بیاد یه بیانیه بده و تقاضای پول کنه. این عذاب وجدانش دل منو به درد میاره.... ترجیح میدم کسی شرمنده م نباشه. حتی مدیرانِ خوابالود (یا بهتره بگم سرگرم به کار دیگه ی )بیان.
بچه های قدیمی هم بلاگفا رو به خاطر کم رونق بودن سفره ش ترک نکردن. آقای شیرازی رسیدگی نمیکرد. حالِ خوشی نداشت....ما که سر در نیاوردیم ولی منِ نوعی هرگز به خاطر کمبود مربا و عسل و لبنیاتش نبود که ترکش کردم. 
الان هم حرف خوبی زدم خودم برای خودم دست میزنم و مرحبا میگم :)))) که گفتم اگر به بیان زیاد فشار بیاریم و بخوایم به سرعتش بیافزاییم و بار اضافی رو دوشش بذاریم، قطعا یاتاقان میزنه و مجبور میشیم موتورش رو بیاریم پایین.


۰۶ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۱۰ شارمین امیریان

من با شما موافقم متاسفانه 😕

سلام.

سال نو مبارک

پاسخ:
متاسفانه ممنونم
علیک سلام
سپاس

با زینب خانم نسبتی دارید شما؟!

 

۰۶ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۴۶ دچارِ فیش‌نگار

بله انقضاش تموم شده...

تکلیف مطالب ماها چی میشه؟

پاسخ:
شما که استاد بک‌آپ گیری هستی. خوبه که موافقی انقضاش تموم شده. یادمه یه قرار وبلاگی بود با یکی از مدیران بلاگ قرار بود بری. رفتی؟

ممنون مهدی جان که دعوتم رو اجابت کردی.

از سابقه پویش قبلی می‌دونستم نظرت متفاوته و به خاطر همین می‌خواستم بنویسیش و در مجموعه نظرات دوستان باشه.

پاسخ:
شما عزیز دلی!
قلباً دوست دارم جایی که زندگی میکنم رونق بگیره. اما... اما.....
نمیدونم سنِ بلاگریِ شما چقدره. یه زمانی یه مجموعه هایی بود شبیه توئیتر. یه پیشخوان داشت و یه فضای نوشتاری و چه و چه و چه... مدیر اومد گفت برای اینکه بتونیم دور هم باشیم نیاز به پول داریم. هزینه "هاوست" و "سِروِر" و غیره. همه تازه به دوران رسیده هم بودیم ولی برای اینکه نوشته هامون رو از دست ندیم از هزار تومن تا 50 هزار تومن کمک کردن بچه ها..... نمیدونم چرا دارم سابقه ی حضورم در چُنین فضاهای جلفی رو لو میدم ولی در کل میخوام عرض کنم مدیر باید بیانیه بزنه. یا اصلا بیاد اجازه بگیره از گوشه ی صفحه ی ما برای تبلیغاتِ خودش استفاده کنه. چه ایراد داره؟ بیاد. فقط بیاد. اصلا بیاد یه پُست بذاره و بگه این منم. والله به قرآن الان مدیر بیان برای اکثریتِ بچه های بیان بیشتر شبیه خُرزو خانه.

نظر حقیر به نظر شما نزدیکتر است. والسلام علیکم. 

پاسخ:
خدا رو شکر. شما هم عزیز دلی!

حرف خاصی ندارم چون همینه که هست!

 

سال نو مبارک میرزا :)

پاسخ:
احسنت به شما
سال نو شما هم مبارک
۰۷ فروردين ۹۹ ، ۰۸:۵۴ دچارِ فیش‌نگار

نه من اون جلسه نبودم. استاد تویی ماها اداتو درمیاریم :) با اون صدات

پاسخ:
کدوم صِدامو شنیدی؟ :)))
اینستا؟:))
۰۷ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۳۷ دچارِ فیش‌نگار

هوم :/ شنیدم و ترسیدم :))

پاسخ:
:)) 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی