قرو قاطی نویسی...
1-ولادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و روز زن و روز مادر و همچنین سالروز تولد امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی مبارک.
2-دیروز برای تصویربرداری بخشی از فیلم کوتاهمون رفتیم "خزرشهر" یک محیط صد در صد خصوصی که قانون و دستوراتِ خودش رو داره و کاری هم به بیرون ندارن. تو فضای بیرونی لابلای درختهای کاج مشغول آماده سازی تجهیزات بودیم که یه پیرمرد حدودا هفتاد ساله از کنارم رد شد و گفتم سلام حاج آقا. گفت: حاج آقا نیستم حاج آقا باباته کُره خرِ پدر سگ. بعد رفت
3-خانمِ جوان و تنهایی که بهش میومد به سختی به چهل سال برسه، به خاطر محبتی که داشت و اجازه داد تجهیزات رو زیر پارکینگش قرار بدیم تا پخش و پلا نباشن، به ما پیشنهاد نهار داد و ما هم بعد از کمی سوسه اومدن و نه بخدا مزاحم نمیشیم و این حرفا، مثل چی افتادیم رو میز نهار و مثل قحطی زده ها داشتیم میخوردیم که دیدیم "کوکی" هم اومد رو میز نهار خوری و کنار ظرفش نشست و شروع کرد به خوردن غذای مخصوص سگها.
4-همینطور که مدام خودمونو میخاروندیم فکر میکردیم گال گرفتیم و نمیدونستیم اینی که تو دهنمونه، لیسی شده ی سگه ست یا دست و پای گربه -ای که زیر میز خودشو میماله به پاهامون- رفته توش، به این فکر میکردیم که اون ماهیِ خام رو بخوریم یا مرغِ سرخ شده ی بدونِ ادویه رو.
5-یکی از اعضا گروه درمورد ولنتاین خارجکی ها میگفت و یکی هم درمورد سپندارمذگانِ ایرانی ها...که خانمِ صاحب خانه گفت بیاین درمورد روز مادر و روز ولادتِ حضرت فاطمه ی اعراب هم حرف بزنیم. (همین باعث شد ازش خوشم بیاد و بی توجه به سگ و گربه و مارمولکِ درشت اندامِ روبروی چشمم و سر لخت بودنِ صاحب خونه و چه و چه و چه، اون غذا بهم بچسبه و به لیسِ سگه و دست و پای بلوریِ گربهِ توجهی نکنم و طعم زُهم مرغش رو با نمک و سس تحمل کنم و دلی از عزا در بیارم.
6-من: خانم ببخشید دستشوییتون کجاست؟ -پسرم تو همه ی اتاقها یه دونه دستشویی هست. من: آخه اونا فرنگیَن . - از اون یکیا میخوای؟ نداریم اونا مگه هست هنوز؟ میگن جمع کردن و دیگه نمیسازن که. من:اینطرفا مسجد نداره؟ - مسجد؟ (بعد میزنه زیر خنده.) خلاصه که تا هشت شب همه با بدبختی خودمون نگه داشتیم. (البته همه رو مطمئن نیستم)
7- من:ببخشید شما چند سالتونه؟ - چطور؟ -من: آخه به من گفتید پسرم. - هفتاد و سه. (من فکر میکردم سی و هفت هشت سالشه. چطوری میشه؟)
8-هفته ای که گذشت انقدر خسته شدیم و کم خوابیدیم که وقتی بعد از دو شب نخوابیدن بیدار شدیم و میخواستیم مهیا بشیم بریم راهپیمایی دیدیم ساعت 4 بعد از ظهره.
9-رأی بدید.
10- هرکس هم دوست نداره رأی بده. اعلام کنه که هم من لغو دنبال بزنم و هم ایشون بنده رو دیگه دنبال نکنه. دوستانی که تابع مقررات مملکت و خواسته های رهبری نباشند را نمیخوام.
11- ده را جدی نگیرید. غلط کردم :))))
سلام
عید شما هم مبارک... یاد تولد حضرت امام نبودم، خوب شد گفتین! رضوان الله علیه
یاد درهمنوشتهای خودم افتادم! اما اون شماره نه یه خاطره فراموش ناشدنی یادپ آورد،وقتی زنگ زدم به دوستی وگفتم به هر کی می خواهین رای بدین، فقط به روحانی رای ندین! :))) چقده هم حرفم اثر داشت! 🤭
حالا اعتقادش به روز مادر عرب ها، چجوری بود؟