@کارمند مجرد
سلام آقای کارمند مجرد
آیا شما یک فعال اجتماعی هستید؟
آیا شما سفیر صلح جهانی در مجموعه بیان هستید؟
آیا شما نماینده ی سازمانهای مردمیِ این کشورِ آشفته حال هستید؟
چی هستید؟ چه رنگی هستید؟ کدام جهتی هستید؟ کدام خدا رو بنده هستید؟ به چه صراطی مستقیم هستید؟
بارها در وبلاگهای مختلف، حضور پر رنگ شما رو دیدم و دیدیم که به نقد مطالب و یادداشتهای آبکی و آبگوشتیِ دوستان اشاره فرمودید. این البته نشان از فرهنگ و سطحِ سوادِ بالا و فهم و درک و درایت شما نسبت به دوستان بلاگر بنده است.
اما
درمقابل گستاخیِ حضرتعالی همان جواب چند ماهِ پیش بنده به شما کافی نبود که عرض کردم: دیگران را با شمّ ناقص و فهم نارستان قضاوت نکنید؟
آقای کارمند مجرد عزیز!
کدام چماق سَر گِردِ این وضعِ نابسامانِ مملکتِ آسیبخورده ، آزارتان داده که اینطور دیگران را شماتت میکنید که چرا چوبی که در آستینتان رفته است را نمیبینند؟
دردت را بگو شاید درمانش را یافتیم. شاید چیزی که ما زدیم را به شما پیشنهاد کردیم که بزنید و حالتان مثل حال ما خوب شود و آبگوشتی بنویسید. (البته بماند مطالب آبگوشتی هم این روز ها کم هزینه ندارد با قیمت و صد و خورده ایِ گوشت)
سوال:
چرا وبلاگتان را غیر فعال کردید؟
چرا مطالبی که دوست دارید دوستان درموردش حرف بزنن را خودتان نشر نمیدهید؟
بلانسبت و دور از جونِ شریفِ شما، مگر خودتان چُلاقید؟
نه نیستید.
خداوند تنِ سالم رو از شما نگیره انشالله.
چون دیدم که نوشتید. از فقر گفتید از در به دری و کثافاتِ اقتصادی گفتید. از هرآنچه که انتظار داری دوستان بنویسند هم گفتی، اما چه شد؟ چرا وبلاگت را غیر فعال کردی؟
خواننده نداشتی.
چون سَنَدیت نداشتی.
چون قضاوتت درمورد مسائل روز با مطالعه و تحقیق نارَسِتان بود.
چون جهت نداشتید. (البته هستند دوستانی که مثل شما بیجهت مینویسند اما خواننده دارند. چون ادب دارند. ادب که داشته باشی. دولت داری. مگر نشنیده ای که گفتند: ادبِ "یک مرد" به ز دولتِ اوست...
نقاب رو از صورتت بردار.
مثل تمام فعالان سیاسی و اجتماعیِ تمام رسانه های اجتماعی خودت باش.
مثلا بیا مثل "یک مرد" بگو : من "فلانِ فلانی" هستم و شروع کن به نوشتن یادداشتهایی که آبکی نیستند.آن وقت شجاعانه از حق حرف بزن. فریاد بزن. یادداشت بنویس. از درد جامعه بگو. و نترس.(دیگر گذشت آن روزهایی که میشد دیگران را شارژ کرد تا جلو بیفتند و خودشان آن پشت بایستند و از آب گل آلود ماهی بگیرند) نترس. این گوی و این میدان.
آنوقت ببین خواننده ها و طرفدارانت چطور سر و دست میشکنند تا به دیگران ثابت کنند از ابتدا تو را میخواندند.
خودت باش. پشت نقابِ کارمند مجرد پنهان شدن و اراجیف زیر مطالب دوستان نوشتن و رتبه دادن و درجهبندی کردن و میزان شُل و سفتیِه ِ مطالب دیگران رو قیاس کردن، به دور از شجاعت و شهامته.
من شما رو ارجاع میدم به صفحات آقایان
حسین قدیانی
رسول شکری نیا
حامد صالحی
حمید رضا چگینی
حمید رضا پیر هادی
خداوردیان-سپهوند-علی هدایتی- عیسی شفایی و دوست عزیزم امید شمس آذر... این آقایان را بخوانید بلکه هدایت شوید/. آمین
دوست قدیمی تو: مهدی فعلهگری به مورخه دهم مهر ماه 1398 خورشیدی.
پینوشت: نذار به سرنوشت هولدن گرفتار بشی.....
این یادداشتِ تند و گستاخانه، صرفا مخاطبی به نام کارمند مجرد ندارد. هر آنکس که توهین کند و مطالب
دوستانِ مرا به سُخره بگیرد، صاحبش خواهد بود. همانطور که هولدنِ فقید بی نصیب نماند/.
برای جلو گیری از زد و خورد و خون و خونریزی همه ی نظرات بدون استثناء بعد از تأیید نشان داده میشود/.
بعدا نوشت: خوب بعد از دو سه ساعت متوجه شدم که وبلاگتونو دوباه راه انداختید/.
سلام میرزای عصبانی
صبح تو وبلاگ دو تا از دوستان، حجمه ها و تندی های کارمند مجرد رو دیدم و متوجه شدم این رشته سر دراز داشته و ایشون بارها این دوستان رو به آبگوشتی نوشتن متهم کردن! فکر کنم ار افاضات ایشون من هم بی نصیب نبودم، البته درست یادم نمیاد!! و نکته جالبی که وجود داشت، صبح به فکرم رسید درباره کارمند مجرد و کارمند مجرد های نوعی یک پست بنویسم، که شما زحمتش رو کشیدی :)
یه نقد به این پستت وارد کنم کتکم نمیزنی؟
نباید از در تندی و تندخویی و تهدید وارد میشدی، اثر کلامت کم میشه برادر، جواب های لزوماً هوی نیست...
جسارت منو ببخش میرزا مهدی همیشه نویسنده