یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پدر_زن» ثبت شده است

به پدر زنم میگم: کباب نمیدی؟ 

میگه: کباب؟

میگم : آره دیگه

میگه: بررررو بابا! کبابم کجا بود.

میگم: عید قربانه مگه حاجی نیستی؟

میگه اوووووووووه صد سال پیش حاجی شدم.

میگم: خوب چه ربطی داره عید قربانه.

میگه: قربان؟ قربان کو؟

میگم: قربان کو؟!!!!!! یعنی چی که کو؟ امروزه دیگه.

میگه: کو؟

میگم: چی کو؟

میگه: قربان؟

بهش میگم: مشتی گیر آوردی ما رو؟

صدای همسر از آشپزخونه میاد که میگه: بابا تا گوسفند رو نبینه، قبول نمیکنه که عید قربانه.

خندم میگیره میگم: پس از نظر بابات عید گوسفنده نه عید قربان.

رو میکنم به حاجی و میگم: بابا پول بده برم گوسفند بخرم.

میگه: گوسفند بخری؟

میگم : آره . کباب کنیم بخوریم.

میگه: کباب؟

میگم: آره دیگه. کباب.

میگه: برررررو بابا! کبابم کجا بود؟

:|

میگم عید قربانه مگه حاجی نیستی؟

میگه: اووووووووووه صد سال پیش حاجی بودم که...

:|

میگم: خوب چه ربطی داره عید قربانه دیگه.

میگه: قربان؟ قربان کو؟ ولم کن بابا!

میگم: قربان کو؟!!!!!! یعنی چی که کو؟ امروزه دیگه. امروز روز عید قربونه. 

میگه: کو؟

میگم: چی کو؟(خندم میگیره)

میگه: قربان؟

میزنم رو زانوهاش و بهش میگم: مشتی گیر آوردی ما رو؟

صدای همسر از آشپزخونه میاد که میگه: نه مثل اینکه تو بابامو گیر آوردی. مهدی اذیتش نکن.

میگم: آخه حاجیه باید کباب بده

میگه: کباب؟

میگم: آره دیگه

میگه: برررررو بابا! کبابم کجا بود؟


:|







بعدانوشت: ما به بیماری دیگران نمیخندیم. مخصوصا اگر پدرمون باشه. ایشون پیر و کهنسال هستند. 

اما داریم تو این مملکت انسانهای شریف و جوان و سرِکاری که با اراده ی خودشون، با فهم و درایتشون، با شعور و کمالاتشون هر روز و هر روز و هر روز چشم تو چشم ملت میایستن و میگن : کباب؟ کو؟ 

۲۲ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۵۵
میرزا مهدی
سلام!

اگر شما جای من باشید 

و "پیرْمرد" روزی چند بار -نااُمید، با یک بغضِ نرم،- بپرسد «چرا نمی‌میرم؟»

 چه جوابی به او می‌دهید؟
۳۶ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۰:۰۳
میرزا مهدی

همیشه برام سوال بود این عزیزان چی پیش خودشون فکر میکنن که میکروفون رو مثل لوله آندوسکوپی فرو میکنن تو حلقشونو  انتهاش رو میچسبونن به زبون کوچیکشون و یه چیزایی رو بیان میکنن که فقط تو تصورات خودشون معنی داره و تنها چیزی که به گوش میرسه اینه.

 

 


دریافت

 

+یه کم بیایم حال همدیگه رو خوب کنیم.

این روزها با یه پیرمرد 96 ساله ای درگیرم که تمام ناتوانی های دنیا رو در خودش جمع کرده. ناتوانی در دیدن. در خوب شنیدن. در راه رفتن. غذا خوردن. اجابت مزاج و حتی گاهی حرف زدن. پیرمردی که به اندازه 96 سال، به ازای هر روزِ این 96 سال. و به ازای هر ساعتِ هر روزِ این 96 سال، خاطره و پند و نصیحت داره اما حیف که دیگه حافظه نداره. پیرمردی که توان نداره. حال نداره. نا نداره. زور نداره. قدرت تکلم نداره. بینایی نداره . شنوایی نداره اما همچنان، به یک چیز امید داره. بازگشت سلامتیش. شب به شب قطره ی چشمش رو میریزه بلکه روزنه ای از نور به چشمش برگرده. صبح به صبح قرص فلان رو میخوره، ظهر به ظهر فلان کپسول رو میخوره، و هزاران تن دادن به دوا و دکتر رو پذیرفته تا وقتی که نوه ها و بچه هاش میان سراغش، بتونه لبهاش رو تکون بده و به زور یه  لبخند کوچولو نثارشون کنه. پیرمرد برای حفظ لبخندش و مهر ورزیدن و امید دادن به اطرافیانش زنده است.  واِلا زیر لب مدام زمزمه میکنه: « چه نَشیمِه؟» 

 

۱۵ نظر موافقین ۱۶ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۱۵
میرزا مهدی

اینطوریه که تا از خواب بیدار میشه تلویزیونو روشن میکنه و میزنه شبکه یک تا اخبار ساعت 9 صبحو گوش بده. بعد به ترتیب -در حالیکه روی دکمه های کنترل نمیدونم چی کار کرده که با لمسشون میفهمه کدوم دکمه میره رو شبکه خبر و کدوم دو و کدوم سه و کدوم چهاره- ، شبکه ها رو عوض میکنه و اخبار گوش میده و اخبار میشنوه و اخبار میجوره تا ساعت نُه شب و دوباره اخبار شبکه یک و ..... قشنگ دوازده ساعت اخبار گوش میده.

وقتی میام پیشش میشینم و میگم چه خبر؟

میگه من چِچی خبر دارمه؟ صبح تا شو سِره درِمه کا. (یعنی صبح تا شب خونه‌م )


عکس تزئینی است و هرگونه شباهت کلامی و چشم و ابروی کمانی، اتفاقی است.




این

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۹ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۳۳
میرزا مهدی