به نام خدا
دو نفر آقا اومدند تو مغازه و یکیشون پرسید بک گراند حرم امام رضا داری؟
گفتم میتونم تهیه کنم. برای چی میخواین؟(مهم بود که پرسیدم)
گفت این آقا توریسته . رفته مشهد و یادشون رفته عکس بگیرن. میتونن اینجا عکس بگیرن پشت سرشون عکس حرم امام رضا بذاری؟
نگاش کردم و لبخندی زدم و گفتم: کجاییه؟
گفت از کربلا اومده.
یهو مو بر تنم سیخ شد. بلند شدم. دستشو گرفتم نشوندمش رو صندلی کنار دست خودم.
گفتم همسایه امام حسینی؟
نگاهی به مترجم و راننده ش انداخت و اون آقا هم دست و پا شکسته گفت: مجاورت. امام حسین. (قول میدم در حد دو تا سوره قرآن بیشتر از من از عربی اطلاعات داشت.)
همزمان که حرف میزدیم گوگل رو باز کردم و نوشتم عکس های با کیفیتبالای حرم امام رضا
یهو پسره گفت: "کُن یو اسپیک انگلیش؟"
منم که فقط در حد دوم راهنماییِ اون زمان انگلیسی بلد بودم، نمیدونم با چه عقلی گفتم؟ یِس یِس
یه کم سر جاش جا بجا شد و گفت: آی فورگوت تو تکه پیکتورس اف عمام رضا شرینه (فهمیدین دیگه. گفت فراموش کردم تو حرم امام رضا عکس بگیرم.)
گفتم: یِس یِس
گفت: اسعر الاجمالی؟
نگاه به مترجمش کردم و مترجم گفت میگه قیمتش چند.
گفتم بهش بگو چه سایزی میخواد.
پرسید و بنده خدا هم رو دیوار یه سایزی نشونم داد
گفتم: 100 هزار تومن. (بعد رو به خودش کردم و) گفتم: "میات الْف" (مکث طولانی کردم و گفتم) تومان
رو به مترجمش یه چیزی گفت توش"خصم" داشت
(گفتم ای بابا نکنه فکر میکنه خصومتی باهاش دارم؟ مثل ناشنواها با چشمانی تقریبا ترسیده از جنگ بعدی ایران و عراق به مترجم نگاه کردم و سری تکان دادم که آخه چرا؟؟؟؟؟؟ مگه من چی گفتم؟)
که مترجمه گفت: میگه تخفیف نمیدی؟
گفتم؟ همینو گفت؟ مطمئنی؟
گفت آره دیگه...
گفتم بهش بگو ما که رفتیم کربلا .....
یهو پسره پرید تو حرفمونو گفت: دیسکَوند. دیسکَوند(دیگه این که تابلو بود داره میگه تخفیف تخفیف)
گفتم: یِس یِس
گفت: آِی اَم یور گاست؟
گفتم روح؟
گفت: روح؟ (یه جوری "ح" رو گفت که من گلوم درد گرفت.بعد به در و دیوار نگاه کرد و خندید)
به مترجمش گفتم : یعنی چی که میگه من روح شما هستم.(بعد خندیدم)
مترجم همینو یه جوری بهش گفت که دیدم اون هم زده زیر خنده.
گفت: گَست...گَست. نو (NO) گُست.... (بعد هی میخندید) و گفت: دو نات اسپیک انگلیش (و میخندید)
گفتم یِس یِس (منم خندیدم. ولی واسه چی؟)
خلاصه دلم یه جوری شد و گفتم بذار فقط هزینه چاپشو ازش بگیرم. مهمون ماست و مخصوصا همسایه امام حسینه. (امیدوار بودم امام حسین لااقل یه لبخند کوچولو به من بزنه)
مغزم داشت سوراخ میشد ازاین همه فشاری که آورده بودم تا بتونم ارتباط برقرار کنم. از انگلیسی هم که فقط کیف و کفش و ماهی و در و پنجره و میزشو بلد بود. یه چیزای دیگه هم بلدم ولی خوب مثل همین گَست و گُست، ممکنه بشه مایع آبرو ریزی. خلاصه با اعتماد به نفس گفتم: جاست گیو ایت اِ پرینت؟
گفت: می؟
(گیج نگاش کردم و با خودم گفتم یعنی چی "می"؟ پس کی؟ می؟ بهش گفتم شما فقط هزینه چاپشو بده. جوابش نباید این باشه که بگه: می. من؟)
مترجمه هم که داشت با موبایلش حرف میزد و فکر میکرد دیگه ما زبان مادریه همدیگه رو کشف کردیم ، از این گفتگو کشیده بود بیرون.
یه کم ابرو هامو در هم کردمو با دست بهش اشاره زدم و گفتم یِس یِس یو. (بله بله شما)
سرشو تکون داد که یعنی نمیفهمم چرا(فکر کردم نمیفهمه چرا باید اینهمه بهش تخفیف بدم)
خواستم بهش بگم چون همسایه امام حسینه. تعارف نکنه. سودشو مهمون منه.
رو کرد به مترجمش و یه چیزی گفت که الان هیچکدوم از کلماتش یادم نیست.
مترجم گوشیو چسبوند به سینه ش و گفت: مگه خودتون چاپ نمیکنین؟
گفتم چطور؟
گفت: میگه بهش گفتی که فقط باید خودتون چاپش کنید؟ (دیدین؟ گاف دادم)
تازه فهمیدم چرا با تعجب گفته بود "می؟" منم با پر رویی گفته بودم یِس یِس یو.
خوب پس "جاست گیو ایت اِ پرینت" یعنی خودتون باید چاپ کنید.
حل شد. زنگ زد یه دو جین بچه و یه خانم از وَن پیاده شدن و هجوم آوردن داخل آتلیه. در کسری از ثانیه کولر جواب کرد....زور میزد خنک کنه، نمیتونست. سر و صدایی شده بود که نگو. اولش نفهمیدم چند نفر بودن همه هم با هم حرف میزدن. (من نمیدونم گلو درد نمیگیرن عربها؟)
بیشتر از 40 تا شات عکس گرفتم تا این هشت نفر همه با هم خوشرو و رو فرم عکسشون ثبت بشه. نشستیم بک گراندو انتخاب کردیم و رفتن.
حالا تصمیم دارم حتی اون پول چاپ هم ازشون نگیرم...ولی ازش تقاضا کنم. تمنا کنم، اگر رفت زیارت امام حسین، از آقا برام بخواد. یه بار دیگه مسیرشو. حرمشو. ضریحشو...
نمیدونم شاید هم دولا پهنا حساب کردم. پارسال تو کربلا یه مُهر خریدم برا بابام 25000 تومن.