شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۳۸ ب.ظ
13 سال داشتم که برای خواهر بزرگترم خواستگار آمد. یادم است که در مجلس خواستگاری پدرم به خانوادهی داماد فرمودند: ریش و قیچی دست خودتان و .... خواهر بزرگترم بدبخت شد.
14 سال داشتم که برای آن یکی خواهر "یک ذره" بزرگترم خواستگار آمد. در مجلس خواستگاری پدرم به خانوادهی داماد فرمودند: ریش و قیچی دست خودتان و ..... آن یکی خواهرِ "یک ذره بزرگترم هم بدبخت شد.
15 سالم شد. فکر میکردم افتادیم به دورِ ازدواج. اما کسی به خواستگاریِ من نیامد.
16 سال.
17
18
همانطور مجرد و عزب اوقلی رفتم سربازی.
21
22 سالم شد. باز هم برایم خواستگار نیامد که نیامد. تصمیم گرفتیم که خودمان آستین بالا بزنیم. روز خواستگاری پدرم به خانوادهی دختر فرمودند: ریش و قیچی دست خودتان و .... من هم بدبخت شدم.
چندی بعد برای خواهر کوچکتر من خواستگار آمد. پدرم فرمودند ریش و قیچی،.... پدر داماد حرفش را قطع کرد و گفتند: ما با ژیلت کار میکنیم و پنبه.
این شد که بر خلاف ما سه نفر، خواهر کوچکتر من بدبختتر شد.
برادرِ کوچکم اما شب خواستگاریاش، ریش پدر را تراشید و از همان لحظه به غیظ پدر گرفتار آمد و همان جا، بدبخت شد. دیگر کارش به خواستگاری نکشید.
حال که پویشی راه انداختهاید و به لطف و کرامتِ آقا مرتضی"دچارِ دلفین نشان" به آن دعوت شدهام، باید عرض کنم: بنده پسرِ همان پدرم و از حیث اینکه ضرورتی نمیبینم و خودم را بینیاز از امکاناتِ رفاهیِ بیان میبینم، و همچنین در نظر دادن در چنین مواردِ سرنوشتساز، گنگ و بیسواد و اُمی هستم، با افتخار اعلام میدارم که ریش و قیچی دست خودتان. باشد که خوشبخت گردید.

۹۸/۰۳/۱۸
۲۰
پاسخ:
به نظرم بخند دخترِ بیبی!
یک مشت آدم بدبخت هستند که ما رو خوشبخت میپندارند . همین ما را کفایت میکند. والله.:)
پاسخ:
یک بار هم پدرم ریش و قیچیو سپرد دست من، بعدش مجبور شد بره کچل کنه :|
پاسخ:
پُست اغراق بود و امیدوارم نکته هاشو دریافت کرده باشید. مخصوصا تو پاسخ به کامنتها:D
پاسخ:
بگم دروغ گفتی؟ باشه.
دروغ گفتی.
من دیس لایک نمیزنم. مگر اینکه خلافش ثابت بشه. :D
نه من نزدم ولی اگه بخوای میتونم بردارمش
پاسخ:
نه اینجا رسم اینه که همه چی تقصیر باباس. آره داداس :D
پاسخ:
چاییتونو بخورین
پاسخ:
امیدوارم همینطور باشه که فرمودید. دوست دارم یه چیزی توی مطالبی که مینویسم پنهون باشه. اما همیشه ناموفقم:)
پاسخ:
شما همین که نامتون حسنه، خوشبختید. حالا بی ریش سیبیل و کچل.:D چه فرق دارد
پاسخ:
علیک سلام. مُنَّوَر فرمودید
پاسخ:
انشالله اهل هیچی نباشی. قیچی، ژیلت، تیغ، سوزن، سیخ، سنجاق...
تنت سلامت باشه. آمین/.
پاسخ:
خوب بگو ببینم پس چرا آخرِ فیلم مُردی؟
پاسخ:
یه عده هم به فکر فرو میرن و یه عده هم مبهوت میشن. یه عده هم میخوان گریه کنن و روشون نمیشه و میرن سیگار میکشن. :)) اصلا لامصب این ویژگیِ مطالبیه که مینویسم. :D
پاسخ:
:))
اتفاقا خوب تر که بخونید میبینید هر بار آرایشگرهاش با آرایشگر قبلی، فرق داشته
پاسخ:
مچکرم برادر
پاسخ:
به درک. منم بدونم چطوری میشه غیر فعالش کرد، حتما این کارو میکنم.
ببین گاهی میبینی بعضی از بلاگرا یه لینک موسیقی میذارن و وارد اپیزو میشی و پیش خودت میگی عیب نداره رفیقته. حالا دوزار هم با کلیک تو بره تو حسابش. مگه روزی چند بار وبلاگش باز میشه؟
ولی بیان، زیرزیرکی کار بدی داره میکنه.:)) یاد بده چطوری غیر فعالش کنم
پاسخ:
مرسی مرسی از توصیه ت. با جان و دل پذیرای نصیحتت هستم:)
پاسخ:
نه منظوری نداشتم پاییز.
من کی مسخره جواب دادم؟
نه این صرفا یک شوخی بود.
پاسخ:
شنیدی میگن : بابات خوب. نَنَت خوب؟
مال ما نَنَمون خوب. بابامو نریش و قیچیو داد دست رقیب:))
میلاد هم تو کُره سِیر میکنه؟
پاسخ:
:) پدرم مدام میگه عجب. منم در جوابش میگم مش رجب
پاسخ:
سلام
خوب داشتم مطالب دوستانو میخوندم اغلب نظرشون اینه که امکانات کامنتها بیشتر بشه. لایک گذاری برای کامنتها و امکان پاسخ دادن به کامنتها توسط مخاطبان دیگر.
همین دوتاش مسئله داره حالا تا بقیه ش. اولی اینکه باعث تاثیر پذیریِ دیگر مخاطبان میشه . این باعث میشه که یه نفر نظر بده و دیگران به جای اظهار نظر و بیان عقیده شون با فشار دادن یه لایک یا موافقم، قضیه رو تموم شده بودونن و هیچی هم نگن و برن.
دومیش هم باعث میشه تبدیل به چت رووم بشه.
فکر کنید من امروز ظهر پنل مدیریتو میبندم و فردا میام باز میکنم میبینم یهمیلیون آدم با هم حرف زدن و گاها افتادن به جون هم و من و مطلب من نه سر پیازن و نه ته پیاز. و خیلی چیزهای دیگه که الان حضور ذهن ندارم. به نظرم بیان الان در بهترین شکل ممکنه.
پاسخ:
نمیذارن که
پاسخ:
ای بابا! ای بابا :))
نظر لطفتونه
پاسخ:
بابامه ها:))
پاسخ:
:)) آمین...
پاسخ:
خدا رو شکر
پاسخ:
نمیذارن که :D
پاسخ:
طی العرض میکنه گویا:))
میگن خوارو ببین برادرو بگیر همینجاس دیگه:))
پاسخ:
آقا محمد فلسفه وجودیِ وبلاگ چیه؟
پاسخ:
:D
پاسخ:
بسیار هم ممنون.
@پاییز
پاسخ:
صبر کن
:D
ِD:
چقدر فرق کرد :))
مرسی این سومین چیزی که تو طول رفاقتمون ازت یاد گرفتم. دمت گرم
پاسخ:
جدی گفتم:|
پاسخ:
نوش جونتون. لحظه شماری میکنم تا بخونمش
پاسخ:
منَوَّر فرمودید :)