یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

خوب‌که‌چی‌گونه‌ای‌دیگر!

چهارشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۹:۲۲ ق.ظ

بطری های شیشه‌ای مشروب که رو یکیش نوشته وُدکا و اون یکی نوشته اسکاچ، پر از آّب سرِ سفره بود و نهار هم جای‌شما‌خالی، آبگوشت.

میگم اینا تمیزن؟

میگه آره.

بعد یه لیوان آّب میریزم که بخورم. نادر میگه: مهدی نخور هرچی هم که باشه باز شیشه ی مشروبه.

جاوید میگه: نه بابا اینا مال لااقل سی سال پیشه . همسایمون که فوت شد، اینا رو ریخته بودن بیرون و بابام برداشت و بارها شستَشونو مدتهاست که داریم به عنوان بطری آّب ازشون استفاده میکنیم. 

آب و یه نفس هورتی کشیدم بالا و گفتم: برا سلامتیِ همسادتون. 

نادر گفت: بدبخت الان نجسی خوردی.

گفتم برو بابا. رو میکنم به جاوید و میگم دست مامانت درد نکنه عجب بو و بلنگی داره این آبگوشت. 

میگه: از دیزی سرای سر میدون خریدم. 

خلاصه خوردیم و زدیم بیرون.


شب طبق معمول تو خونه داشتم به رخدادهایی که در روز گذرونده بودم،  فکر میکردم که یاد اون شیشه ها و حرفای نادر افتادم. حرف که نه ولی دیدگاهش برام جالب بود. جالب نه برای اینکه درست میگفتا. 

شما که نادرو نمیشناسید  ولی بد آدمی بود. یعنی بد آدمی بودا. هر نوع خلافی که اسمشو شنیده باشید و یا نشنیده باشید، مرتکب شده بود. لااقل 5 بار طولانی مدت زندان رفته بود و تمام سر و صورتش خط و خیطِ چاقو و قمه و تیزی بود. یه گوش نداشت. سرِ کل کلِ با یه گنده لاتی، گوششو بریده بودن گذاشته بودن کف دستش. چیز عجیبی نیست. هنوز که هنوزه تو محله صابون‌پز خونه تهران، از این اتفاقا میفته. دوستیِ ما بر میگرده به سالها پیش قبل از مهاجرتمون به بابلسر. زمانی که تهران، دولت آباد، محله عربا زندگی میکردیم. حالا باز چند سالی بود که بچه محل شده بودیم و اونا هم اومده بودن بابلسر.

داشتم به این فکر میکردم که چی شد یهو متحول شد. توبه کرد. از این رو به اون رو شد و الان یه پای ثابتِ مسجدِ محله ست و نمازش قضا نمیشه و کسی چه میدونه شاید نماز شب هم میخونه..... تاره رفته سر یه کار ثابت و دستش هم تو کارهای خیر  میچرخه و اصلا حاجی ای شده برای خودش سر جوونی با اینکه مکه نرفته.

قیافشو که نگاه  میکنی، میترسی از کنارش رد بشی که مبادا یه وقت همینطورکی سرتو ببُره. ولی اگر جرأت کنی و نزدیکش بشی، میبینی که جوهره‌ش یه چیز دیگه ست. عوض شده. زلال شده. مردم بهش احترام میذارن نه برای ترس از قیافش و سابقه ش . احترام میذارن به خاطر وجودش. به خاطر درونش. به خاطر انقلابی که درِش رخ داد.

با این تفاصیل، عجیب میدیدم درمورد اون شیشه ی مشروب اونطوری نظر داشت و همچون دیدگاهی داشت؟

اون شیشه هم یه زمانی برای خودش خط و ربطی داشت و مونسِ محفل دوستان یار و غار و گرمابه و گلستانِ شنگول و منگول بوده. اما امروز جوهره ش یه چیز دیگه ست. آب. زلال. بدون بو و رنگ. حالا روش نوشته ودکا. خوب روی صورت نادر هم خیلی چیزا نشسته و نوشته شده. بااین فرق که شیشه برعکس نادر، برای سرنوشتش از خودش اختیاری نداشته .

درسته نادر خودش زخم خورده بود و با اینکه محبوب دلهای افراد ریز و درشت محله بوده، با این حال فکر میکنم نگاه و حرفش درمورد شیشه ی مشروب، سیلی ای محکم به خودش بوده. شاید داشته میگفته من هرچقدر هم که آدم خوبی شدم و توبه کردم و دیگه خطا نمیکنم، چیزی از آنچه که بودم کم نمیکنه. شاید با خودش فکر میکنه فقط زمانی پاک میشه که بشکنه . مثل اون شیشه. ممکنه نادر اینگونه فکر کنه. اما میبینیم تو دنیای خودمون، آدمهایی که نه زخم خوردن و نه میدونن زخم چیه و چه دردی داشته و داره و چه عواقبی میتونه داشته باشه، درمورد آدمهایی مثل نادر نظر میدن و علیرغم اینکه میدونن توبه کردن باز اصرااااااااااااااااااااااااااار دارن که باید بشکنن و از صفحه ی روزگار محو بشن/.



دارم تمرین میکنم که خوب یاد بگیرم از اتفاقاتی که پیرامونم میفته، به زور یه چیزی بکشم بیرون که لااقل برای چند ثانیه هم که شده فکرمونو درگیر خودش کنه. یا بعبارتی بهتر، وادارمون کنه به فکر کردن. اگر گاهی شفاف و واضحه که خدا رو شکر ولی در غیر این صورت بگذارید رو حساب ناتوانی ام در نوشتن. دربیانِ نکته ها. و...

موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۹۸/۰۲/۰۴
میرزا مهدی

فلسفه_من_درآوردی

نظرات  (۱۰)

چه عالی ...

کاش منم یه روز جرات کنم برگردم و زلال شم...

خیلی مردی میخوادا، نه مثله منی که فقط ادعا و اسمشو دارم!
پاسخ:
تو میتونی... (البته میدونم که مزاح میکنی . شما آدم خیلی خوبی هستی ولی) اگر دستی به سمتت دراز شد که قصدش کمک بود، رد نکن. گاهی غرور مانع میشه. کبر. خودخواهی و ...
البته اون دست میتونه دست یک انسان نباشه میتونه یه اتفاق باشه
بی اختیار اشک از چشمانمان جاری شد...
بی اختیاره بی اختیار هم نبود البت...
من هم هیچوقت تو این شیشه ها اب نمیخورم...
پاسخ:
بخورید/. 
خودتو بذار جای شیشه. 
خیلی خوب گفتید و خب که چی گونه هم نبود واقعا.
خیلی هم خوب به هم ربطشون دادین.

ولی من هم اگر بودم قطع به یقین از خوردن آب در اون شیشه منعتون میکردم.
نکته‌ش همینه که شیشه از خود اختیاری برای خباثت و طیابت نداشته و فلسفه خلقتش حمل خباثت بوده. ولی انسان فلسفه خلقتش طیابته و ذاتش پاکه و برای تغییر اختیار داره. آب طیب و طاهر برای اون شیشه حیف بود...انسان مثل شیشه نیست :)

دم دوستتون هم حسابی گرم. :)

+آقا ببخشید که من زیادی نظر میدم :((
پاسخ:
سلام 
فلسفه ی خلقت انسان فکر میکنم اینطور باید بیان بشه که: "و ما خلقت الجن و الانس لیعبدون" یعنی: "من جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند.((ذاریات، آیه 56، ترجمه مکارم شیرازی))
منظور از "عبادت" تنها انجام بعضی از مراسم مذهبی مانند نماز، روزه و حج نیست بلکه "عبادت" یعنی حرکت در مسیر تکامل تا رسیدن به مرحله انسان کامل که انسان الهی و دارای همه معیارهای قرآنی می باشد.....
پس صرفا طیِب بودن نیست. طیابت بخشی از مرحله ی تکامل انسانه. البته که نقطه ی شروعه و نقطه ی پایانی هم همینه. ولی در طول مسیر؟ 
هر اتفاقی که بیفته ساخته ی دست بشره. به اختیار خودشه.
هر موجودی از جماد (مثل سنگ)، نبات (مثل گیاهان) و حیوان تا برسد به انسان که شریف‌ترین مخلوقات است، همگی برای رسیدن به هدف و مقصد مشخص خلق شده‌اند و ابزار رشد و کمال هر موجودی در اختیارش قرار داده شده  و هر یک با برنامه مخصوصی به سوی کمال می شتابد. شیشه از ذرات کریستالی که در دل سنگ نهفته شده به وجود میاد. شیشه‌‌ی شفاف و زلال در دل سنگی سیاه خفته  است و برای رسیدن و متبلور شدن نیاز به یاری دارد. مثل تولد یک نوزاد در لحظات آخرِ بارداری مادر. شیشه بوجود میاد همونطور که نوزاد به وجود میاد. هر دو زلال و بی خط و خش. چطور دلتون میاد بگید اون بچه فلسفه ی خلقتش طیابت بوده و اون شیشه خباثت؟ میشد تو اون شیشه مرهم زخم کسی قرار داده بشه. میشد روزنه ی نوری (پنجره یعنی) در میان دیواری باشه. اینکه یک مُهر با جوهر آّبی یا سبز به اسم وُدکا روی شیشه حک شده یعنی فلسفه ی خلقتش خباثت بوده؟ بله شیشه از خودش اختیاری نداشته. اما نادر اگر عنان و اختیارش دست خودش بود(خودِ پاکش) به سیاهی کشیده میشد؟ جبری نادرِ گذشته رو نادر کرده بود که شاید اگر هر کسِ دیگری در درون اون قرار میگرفت، وضعش بهتر از او نمیشد. من فکر میکنم باید به نادر احترام گذاشت. به خاطر اینکه دستی که به سمتش گرفته شد و نجاتش را خواست، رد نکرد، مردانگی کرد و ایستاد و بعد مقاومت کرد. هرچند ظاهرش همچنان که آن بطری مُهرِ ننگین حک شده اش را ، تا ابد، تا لحظه ی شکستن، تا واپسین روز زندگیِش یدک خواهد کشید، اما با این حال باید به او احترام گذاشت و از آّبی که درونش هست، خورد. اون شیشه هم توبه کرده.:D

سلام
من با لوسی می موافقم.
پاسخ:
علیک سلام. ولی من باهاش موافق نبودم :D
انسان ذاتا طیب است. از ابتدا تا انتها. مگر خود را خبیث بکند. و طیب ماندن هم نقطه شروع است هم مسیر و هم غایت. عبادت بخشی از طیب بودنه. :)
بله اون شیشه میتونست برای حمل آب زمزم باشه اما نیست. اون شیشه رو تولید کردند که شراب حمل کند. نیت خالقش خیلی مهمه.
و هیچ جبری برای بد شدن آدم وجود نداره. شاید شرایط پیش برنده وجود داشته باشه اما جبر نه. انسان همیشه مختاره.
پاسخ:
شما مطلع‌تر از من هستید در امور فلسفی.
ولی اون شیشه دیگه نجس نیست. اون هم بعد از سالها که ماهیتش عوض شده و کارش نگهداریِ آبِ آشامیدنیه.
یه روزی به داوینچی که یکی از مجسمه هاشو به پایان رسونده بود گفتن: عجب پیکره‌ای خلق کردی!!! گفت: من خلق نکردم. خدا خلقش کرده. فقط میان سنگ ها بود و من با تراشیدن، کشفش کردم.
فکر میکنم خالق شیشه هم خداست. فقط به دست بنده ی خدا برای کاری، انتخاب شده که خودش درِش هیچ نقشی نداره. 
یاد این حدیث افتادم کسی که یه باغ انگور داره به نیت اینکه اون انگورهارو شراب کنه
اون انگور ها حرام میشن خود انگور طیب و طاهره:) اون نیتس که مهمه
منم مثل دوستتون بوده گذشتم گوشم و نبریدن و زندان نبودم اما تو عالم دخترونه خودم خیلی خطاها کردم
الان سعی میکنم تا میتونم مواظب باشم که کجا پامیذارم
شما بعد از خوردن اون اب گفتید سلامتی همسایه...یاد مشروب افتادید:)
حتی شنیدم اگر اب و ظرفش و بزنن بهم و از این جملات سلامتی و فلان که مشروب خوارها استفاده میکنن استفاده کنن مثل همون شرابه میشه:)
نفس عمل مهمه
اقوام همسر من هم از این بطری ها استفاده میکنن ناخوداگاه ادم یاد شراب میفته با دیدن این ظرف..
منم از خوردن اب تو اون ظرف ها اجتناب میکنم چون اصلا نمیتونم خودم و قانع کنم هرکار میکنم یاد شراب میفتم:/
پاسخ:
آره حق با شماست. اینطوری که نگاه میکنم، میبینم حق با شماست.
مرسی مرسی
رفتم الان حکم زدن دوتا لیوان اب و نگاه کنم از نظر اقای مکارم اشکال داشت این کار
یه حدیث هم دیدم جالب بود
ز جمله روایت امام صادق که می فرمایند: خداوند به یکی از پیامبران خود چنین وحی کرد که: به مؤمنین بگو تا لباس دشمنانم را نپوشند و غذای آنها را نخورند و راه ایشان را نپیمایند [که اگر چنین کنند] همانند دشمنان من خواهند بود.

 

 درسته که خالق اصلی خداست ولی نیت پشت شکل دهی متفاوته.
مثلا گوساله سامری خبیث بود یا شتر جمل.
با اینکه شتر جمل خلق مستقیم خدا بود. :)
حالا در هر حال همون نظر آلاء :) منم ممنونم ازش.
قبول کنین که سخته به کسی که جلوی چشم خودمون کلی خطا کرده دوباره بشه مثل قبل اعتماد کرد و بازم سخته که ازش انتظار نداشت که بشکنه و محو بشه و ...! ما که خدا نیستیم راحت توبه ی هر کسی رو قبول کنیم... حالا نمیگم خودمون امامزاده ایم اما حداقل اونی که از نظر ما خطاکار بوده ما اون خطای اونو مرتکب نشدیم (ولی بدترشو انجام دادیم ولی گناه خودمون از نظر خودمون چیزی نیست!) 
راجع به این پست چیزی نگم بهتره... نه که چیزی نباشه واس گفتن آ ولی خو نگفتنش بیتره

حالا از این صوبتا بوگوذریم... خودت چطور مطوری اخوی؟ اصل حالتون خوبه ایشالا؟ 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی