روز از نو روزی از نو (بعدا نوشت)
دیشب نه پریشب که به بُنگِ اَمِلاک رفتمو گفتم که مغـــــــــازم، به تمدید نیاز است، بخندیدو بگفتا که زهی زکی و زکّی که مغازهت، به بادِ اصِناف دست به دست گشت و دو هفتهس به نام دِگری خورد و پَسینروز به نامِ «شخصِمذکور» به بنگاهِ خریدو فروشو ملکو زمینو اوُتُولو چرخ و فلک.....
حرفشو قطع کردم و گفتم : واسا واسا ببینم. پس تکلیف من چی میشه؟ من الان دارم تو اون مغازه کاسبی میکنم.
بخندید بگفتا: فروختهست
سیبیلامو یه تاب دادم و سینه رو دادم جلو و صدامو کُلُفتتر کردم و دستمو گذاشتم رو میزش و صورتمو بردم تو حلقشو گفتم: داداچ الان تو بوگو تکلیف من چیه؟
نترسید و بخندید و بگفتا:
یک باب مغازه سرِ آن پیچِ قُریشی...
قُریشی؟
ببخشید سرِ آن کوچهی پُشتی، نشَستَستو نگاهش به قدومِ متبرّک شدهاِتان بخُشکید ...
دوباره همه چی مثل یه فیلم از جلو چشمم رد شد. دردسرای تغییر مکان مغازه به خاطر سختگیریِ حضرت رییس اتحادیه. جمع کردن دکورِ اینجا و نصب تو اون یکی مغازه و هزار تا دردسر دیگه.
گفتم: نمیشه همینجا با اون صاحب مغازه جدیده تمدید کنم؟
بگفتا: عزیزم! قشنگم! ملوسم! ملَنگم! مشَنگم!
میگم میخواد خودش بنگاه بزنه.بعد تو میگی تمدید؟
نیگاش میکنم و میگم : خوب آخه تو طول چهل متر یازده تا بنگاه وجود داره یارو مغز خر خورده؟ خبریه؟ قراره اتفاقی بیفته؟ اگه خبریه بگو منم آتلیه رو جمع کنم بنگاه بزنم.
مشتری اومد براش.
خانمه گفت: اَسَلام حضرت والا ! یه خونه که ویوش آبیِ دریا و پَسِش جنگل مولا و کَفِش پارکتِ مرغوب و ......
حرفمون نا تموم موند.
باز باید نقل مکان کنم. عَی بخُشکی شانس.
بعدا نوشت: میخواستم اونجاهایی که بُلد کردم ریتمِ موسیقیایی داشته باشه؟موفق بودم یا نه؟ :D