یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

روز از نو روزی از نو (بعدا نوشت)

چهارشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۴۵ ق.ظ

دیشب نه پریشب که به بُنگِ اَمِلاک رفتمو گفتم که مغـــــــــازم، به تمدید نیاز است، بخندیدو بگفتا که زهی زکی و زکّی که مغازه‌ت، به بادِ اصِناف دست به دست گشت و دو هفته‌س به نام دِگری خورد و پَسین‌روز به نامِ «شخصِ‌مذکور» به بنگاهِ خریدو فروشو ملکو زمینو اوُتُولو چرخ و فلک.....

حرفشو قطع کردم و گفتم : واسا واسا ببینم. پس تکلیف من چی میشه؟ من الان دارم تو اون مغازه کاسبی میکنم.

بخندید بگفتا: فروخته‌ست

سیبیلامو یه تاب دادم و سینه رو دادم جلو و صدامو کُلُفت‌تر کردم و دستمو گذاشتم رو میزش و صورتمو بردم تو حلقشو گفتم: داداچ الان تو بوگو تکلیف من چیه؟

نترسید و بخندید و بگفتا: 

یک باب مغازه سرِ آن پیچِ قُریشی...

قُریشی؟

ببخشید سرِ  آن کوچه‌ی پُشتی، نشَستَستو نگاهش به قدومِ متبرّک شده‌اِتان بخُشکید ... 

دوباره همه چی مثل یه فیلم از جلو چشمم رد شد. دردسرای تغییر مکان مغازه به خاطر سخت‌گیریِ حضرت رییس اتحادیه. جمع کردن دکورِ اینجا و نصب تو اون یکی مغازه و هزار تا دردسر دیگه.

گفتم: نمیشه همینجا با اون صاحب مغازه جدیده تمدید کنم؟ 

بگفتا: عزیزم! قشنگم! ملوسم!  ملَنگم! مشَنگم! 

میگم میخواد خودش بنگاه بزنه.بعد تو میگی تمدید؟

نیگاش میکنم و میگم : خوب آخه تو طول چهل متر یازده تا بنگاه وجود داره یارو مغز خر خورده؟ خبریه؟ قراره اتفاقی بیفته؟ اگه خبریه بگو منم آتلیه رو جمع کنم بنگاه بزنم.

مشتری اومد براش.

خانمه گفت: اَسَلام حضرت والا ! یه خونه که ویوش آبیِ دریا و پَسِش جنگل مولا و کَفِش پارکتِ مرغوب و ......

حرفمون نا تموم موند. 

باز باید نقل مکان کنم. عَی بخُشکی شانس.


بعدا نوشت: میخواستم اونجاهایی که بُلد کردم ریتمِ موسیقیایی داشته باشه؟موفق بودم یا نه؟ :D


موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۹۸/۰۱/۲۸
میرزا مهدی

طنز

نظرات  (۱۹)

مغازه جدید که رفتید قرارداد5،6ساله ببندید
الهی که خیر باشه
پاسخ:
نمی‌بندن اینطوری. من که از خدامه
میرزا دیر جنبیدی خب...گذاشتی دقه نود رفتی ؟ 
ولی انشالله که خیره. انشالله خیریت ش در این باشه که جای جدید روزی بیشتر و مشتری بیشتر و کارو کاسبی بهتری در راه باشه. 
پاسخ:
نه آخه از قبل گفته بودیم که میخوام بمونم. ولی من خبر نداشتم که فروخته مغازشو
۲۸ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۳۴ مریــــ ـــــم
پسرم یه فحش رکیک بده و رد شو
بلاخره این روزا هم تموم میشن  و ما میمیریم
ینی منظورم‌اینه یه روز که نزدیک هم هست خودت صاحب مغازه میشی
پاسخ:
انشالله انشالله دعام کن. میگن دعای بچه ها خوب میرسه به آسمونا
وای از این اقتصاد مریض که بنگاه املاک توش نقل و نباته و ملت رو به دلالی تشویق میکنه. ازشون متنفرم!
پاسخ:
آره بخدا
۲۸ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۵۰ مریــــ ـــــم
اره خیلی

پاسخ:
واقعا؟
بعدا کامنت:
ریتم موسیقیایی احساس نکردم ولی میرفتم تو حس فیلمهای طهران قدیم و تصویرسازی و سرعت قرائت ایجاد میشد.
پاسخ:
مرسی
خیره ان شالله

من مغازمو پارسال زمستون فروختم کلی هم ضرر کردم و الا تقدیم میکردم :(
(دور از جونت مستاجره چهارسال توش بود، سالی 50 تومنم روش اضافه نکردم گفتم نداره بیچاره است بذار کاسبیش بگیره بعد؛ موقع رفتن در کمال نامردی 17 میلیون دارایی و کرایه نداد و با پرروویی تمام رفت، از لج اون فروختم از دست مستاجر بد!)

+ الان تازه با ریتم خوندمش چه باحال شد!
پاسخ:
من مستاجر خیلی خوبی هستم. باز هم به خُشکی شانس:D
بعدا نوشت: فقط اون قسمت آخرش که خانومه گفت ریتم موسیقایی داشت در مابقیش موفق نبودی میرزا:دی تلاشتون رو بیشتر کنید توو برنامه بعدی عصر جدید میبینمتون:دی
پاسخ:
چشم
یعنی به من بگن سینه خیز صحرای کاراییب رو طی کن ، میکنم 
ولی اسباب کشی هرگززز
پاسخ:
من سیزده ساله مستاجرم. :)) و هر سال هم کارم همینه البته به جز خونه
مثل مرحوم احمدی تو  شِکرستان باید بخونیش تا موسیقیایی بشه.من لحن اون ناخودآگاه خودم پست رو :)
پاسخ:
احسنت . این کامنت یعنی موفق بودم
من از همون اولش با ریتم خوندم اون قسمتا رو کاملا :)
در مورد محل کارتون هم، تسلایی بجز "خدا صلاح ما رو بهتر می‌دونه" ندارم :)
پاسخ:
خوب خدا رو شکر.
بله واقعا حتما خیری توش هست
بله بله کاملا موفق بودید
پاسخ:
مرسی سارا
۲۸ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۳۶ مریــــ ـــــم
ازاونجایی که میدونم دلم پاکه و یکی از بنده های برگزیده ی خدام
بیا جلو که دس بکشم رو سرت
پاسخ:
دستت تمیزه؟
وا پس نامرد بوده دیگه. حداقل باید به شما میگفته داره میفروشه. چه نامرد
پاسخ:
یه بار چند وقت پیش یکی اومد از پشت شیشه مغازه رو برانداز میکرد همسرش هم بچه بغل کنارش بود.
معذب شده بودم چون نمیدونستم به چی مینگرند. پاشدم دعوتشون کردم داخل مغازه گفتم بفرمایید بهتر ببینید. گفتن مرسی و رفتن تو آتلیه(کارگاه عکاسی) تو دلم گفتم یعنی چی براشون مهمه نکنه تو ذوقشون بخوره؟ وقتی اومدن بیرون گفتم برای چی میخواین؟ تولد یا عروسی؟ فکر میکردم مشتریِ عکسَن. مرده گفت: بنگاه. گفتم چی؟ هیچی نگفت و رفت. الان یادم اومد. :))) 
سلام
چند سال تو این مغازه فعالیت داشتین ؟!
اگر بیش از دو سه سال اونجا بودین میشه کاری کرد .
چند سال ؟

پاسخ:
یکسال :|
بله ریتم موسیقایی داشت :))
انشالله که خیره، جای دیگه شاید روزی بیشتری مقدره...
پاسخ:
بله همینطوره انشالله...
  موسیقیایی بود ولی آدم رو یاد قدیما می انداخت ولی دوست داشتنی بود.
  و در حال حاضر وضع اجاره اماکن این گونه است.
  مغتزهٔ بعدی، براتون برکت داشته باشه.
پاسخ:
مچکرم علی آقا
سلام
ان شاءالله خیره... حتما سخته، خصوصا که تا بیاد یاد بگیره و دوباره جا بیافتین و مشتری بشناسدتون، زمان میبره

+ اولش ناخودآگاه آهنگین خوندم، تعجب کردم... بعد دیدم نه انگار همش این فرمیه.... موفق بودین
++ سلام برسونید به همسر عزیزتون و بگین دعاگوش هستم، شرمنده که فرصت نکردم زنگ بزنم خداحافظی کنم لزشون.
پاسخ:
علیک سلام. مچکرم. زیارت قبول. التماس دعا. بزرگی میرسونم. به ایشون گفتم. ولی فکر میکردم با شما تماس گرفتن:D
خوش برید و برگردید. دست پربرگردید.
نتونستم خیلی ارتباط برقرار کنم 
اما به نظرم موضوع جدی هست ، خدا کمکتون کنه 
پاسخ:
ممنونم مریم جان

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی