یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

چالش تصور من از آینده

جمعه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۵۷ ب.ظ

هشتاد سالگی. روز. فضای سبز پارک سر کوچه.

من رو به پسرم: اون چیه؟

پسرم با بی حوصلگی: گنجشک



Link


موافقین ۶ مخالفین ۰ ۹۷/۱۲/۱۷

نظرات  (۲۹)

میرزا! از همون بچگی هر گاه پرسید این چیه یکی از طرف من بزن پس گردنش لطفا! 
پاسخ:
:))) از طرف خودمم میزنم
پسرتون مگه الان چند سالشه که اون موقع با شما تو پارک نشسته؟ فک کنم دو نفری باید تو خونه‌ی سالمندان باشین اون روز =)
پاسخ:
پسرم اگه دو سال دیگه به دنیا بیاد، موقعی که من هشتاد سالمه، چهل سالشه
چقدر کامنت دوم دردناک بود .



با فراموشی مقابله کنید و  به جنگش برین نه اینکه آینده رو اینگونه تصور کنید‌!!


سلام :)
با پستتون خندیدم ولی با کامنت دوم ناراحت شدم.

پاسخ:
یلام اینطوری شدی: 
:) :(
یعنی میرزا ۳۸ سالشه؟! 
پاسخ:
آره اگه خدا قبول کنه
عه، من گفتم شاید الان پسرتون مثلا ابتدایی یا راهنمایی باشه. پس از الان تبریک منو بابت تولدش بپذیرید لطفا :)

@ واران جان، از من ناراحت شدی؟ متاسفانه چیزیه که الان رواج داره و گفتن و نگفتن من تاثیری نداره :)
پاسخ:
پس اولین نفری که تبریک گفتی. :D
@ میس آشپزباشی :)
 از تو نه !
ولی از همون کلمه ی خانه ی سالمندان آره.
بعد وقتی میگی خودشون  و پسرشون میرن خب آدم حس خوبی نمیگیره حتی اگر این (خانه سالمندان)  رواج داشته باشه !
امیدوارم خدا برای هیچکی نیاره !


@
محبوبه 
یکسال کوچکتر :))

پاسخ:
آمین

دقیقش میشه سی و هفت سال و هشت ماه و اندی
۱۷ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۲۴ پیـــچـ ـک
سلام
ان شاءالله پنج تاشو داشته باشید هر کدوم جواب ندادن اون یکی جوابتونو بده!
پاسخ:
:)) فکر کن دعوا بشه سر اینکه بخوان پیشی بگیرن تو جواب دادن به ابوی‌شون.
من همین الان وقتی تو کالسکه میچرخونمش، به این فکر میکنم که ویلچرمو هل میده، منو دکتر میبره !؟؟؟


پاسخ:
شما آدم خوبی هستی. قطعا فرزندتون هم آدم خوبی خواهد شد.
با فرشته موافقم و اینکه پیشنهاد میکنم وقتی گنجشک رو نشون داد و پرسید چیه؟! بگو: کرگدن
پاسخ:
میترسم تو هشتاد سالگی آدم خوبی از کار در بیاد و وقتی ازش بپرسم این چیه؟ اونم درست جواب بده و بگه کرگدن
اونوقت دق میکنم و از عذاب وجدان میمیرم که بچه م چهل ساله فکر میکنه گنجشک ، کرگدنه. :D
@پیچک
هر دفعه از یکیشون بپرسن که اعصابشون خورد نشه و جواب بدن 😅
پاسخ:
@پیچک
حالا که دارم فکرش رو می کنم فراموشی هم بد چیزی نیست ها؟ آدم اصن یادش نیاد کی چه ظلمی در حقش کرده و کی اذیتش کرده!

ولی زیاد خوشبین نباشید! کی گفته 80 ساله ها آلزایمری می شن؟ اونم کسی که شغل شما رو داره و مدام در حال سروکله زدن با آدمای مختلفه و از ذهنش کار می کشه بابت چطور بهتر انجام دادن کارش؟
پدربزرگم هشتاد سالشه. عین شیر ژیان میاد و میره و هنوز که هنوزه ملت برای بررسی حساب کتاب هاشون میان سراغش با وجود این که سواد نداره!!!
پاسخ:
بابا بزرگ شما شیر ژیانه من مطمئنم شیر سماور هم نیستم. :))
نمیدونم شاید زود گذره ولی عینکم تو چشمم و دقیقه های طولانی دنبالش میگردم. با موبایلم دارم حرف میزنم و مدام این طاقچه اون طاقچه دنبالش میگرم. حواس پرتی همینه دیگه. و الا ماشالله.
اونوقت آلزایمر داری و یادت نمیاد که عذاب وجدان بگیری :))
پاسخ:
آره این هم یه حرفیه :))
ایشاا... که به اون مرحله نرسین که حتی گنجشک رو هم نشناسین :)

من که هیچ دیدگاهی راجع به آینده م ندارم :))
پاسخ:
مچکرم. :)
احیانا پسرتون روزنامه نمی‌خونن همون لحظه؟
پاسخ:
دقیقا :D
۱۸ اسفند ۹۷ ، ۱۵:۱۸ פـریـر بانو
این پست علاوه بر اینکه آدم رو می‌خندونه غصه‌دارش می‌کنه. 

کامنت‌ها رو که خوندم چیزی به نظرم رسید!
چرا ما در مقام پدر و مادر انتظار داریم خوبی‌ها و زحماتی که در حق فرزندمون انجام می‌دیم روزی بهمون برگرده و اون هم این کار رو بکنه؟ این درست نیست. خوبی و زحمت و عشق باید بدون چشم‌داشت و انتظارِ جبران باشه. اگه انتظاری ازش داشته باشی دیگه عشق و خوبی نیست, معامله‌اس!

البته این حرف‌ها به این معنی نیست که بچه نباید قدر پدر و مادرش رو بدونه و وقت افتادگی دستشون رو بگیره و این‌ها! اصلا. به هرحال من فرزند باید انسان باشم و بی‌رگ و بی‌نمک نباشم. وظایفی هم من دارم و طبق تصویر پست، اگر پدرم چهل‌بار پرسید اون چیه من با آرامش بگم گنجشک. انتقادم به اون بخش توقع و انتظار بعضی از آدم‌هاست که قضیه رو از زیبایی اصلی خودش دور می‌کنه. 
پاسخ:
شما خیلی درست میگی. ممنونم بابت این دیدگاهی که نوشتید.
سناریوی شما در زندگی چیه؟
پاسخ:
سناریوی خودت در زندگی چیه؟ 
من نمیدونم چیه. من فقط بازیگرِشَم. آن چیزی که برام مقدر شده با جان و دل میپذیرم. بنابراین سعی میکنم خوشگل بازی کنم تا بتونم شاد باشم.

مثلا شما زندگی رو بازی میدونی
اجبار میدونی
برای مجازات خطای پدر ابوالبشر میدونی
زندگی رو مزرعه آخرت میدونی یا چی؟

اینجا هر سناریویی که داشته باشی تمام رفتارت رو تحت تاثیر قرار میده
من خودم - با توجه به این تاثیر-تصمیم گرفتم موهبت بدونمش
پاسخ:
سعی میکنم یه روزی پاسخی شسته رفته برای این سوالت بنویسم.
۱۸ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۱۵ פـریـر بانو
خواهش می‌کنم. :دی
پاسخ:
:) 
اصلا دوست ندارم بچه‌هام با وجود من ثواب جمع کنن! :/
پاسخ:
به قول مازندرانیا: الهی دستِش ناوّی!

یعنی زمین گیر نشی مثلا. دست به دست نشی بین بچه هات.... (که بخوان با وجودت ثواب جمع کنن)
بهترین چالش آینده‌ای بود که خوندم :))
پاسخ:
آره میدونم. خودمم همینطور
۱۹ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۳۹ مریــــ ـــــم
یه ذره خلاقیت
یه ذره نواندیشی
:دی
پاسخ:
این اوج خلاقیتم بود :D
یاد اون پیام بازرگانی افتادم😂😂😂😂
بعد شما میری اون دفتر خاطرات و میاری
پاسخ:
نه دیگه حال ندارم بخدا... خودش بره بیاره
۱۹ اسفند ۹۷ ، ۱۵:۵۷ فیکوس لیراتا
مختصر ، کوتاه ، مفید
پاسخ:
آره واقعا
یعنی لذت می بری گاهی چقدر کامنتای متحول کننده ای میذارم؟
پاسخ:
نه. لذت میبرم از اینکه در یه موردی موافق میبینمت. :D
این اون نیست :|
پاسخ:
نمیری مرتضا :))))))
در زمینه کل کل
:)
بزنی زیر گوششم ما قبول داریم
بگید پدرسوخته بچه بودی صدبار ازم پرسیدی و من هربار زدم زیرگوشت
پاسخ:
حالا چرا پدر سوخته؟ از مادرش مایه بذار. والله
سلام در حد توانم مطالبتون رو خوندم ، این یکی انقد جذبم کرد که تونستم بر خصلت شیرازی خودم غلبه کنم و کامنت بذارم :D
دوستش میداشتم ، خدا قوت
پاسخ:
سپاس از توانتون بابت وقتی که گذاشت و گذاشتید.
تندرست باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی