یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

Red Bear (احتمالاً طنز)

يكشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۲۷ ب.ظ

من دقیقا نفهمیدم. ولنتاین اون خرس قرمزه س؟ یا اون قلبه که رو سینَشه


متنی که در پایین میخوانید باز نشریست از وبلاگ پیشینم که به فنا رفت و در دست اجانب و بیگانگان افتاده است. ایناهاش

تازه ش هم، آن وبلاگ به فنا رفته در لیست وبلاگهای برتر هم بوده است. هوووف.

و اما متن:

***

آدمیست دیگر. گاهی از میان تمام زیبایی های دنیا دل میبندد به چیزی که کمتر کسی یافت میشود که به آن علاقه مند باشد. 

در دار دنیا و کائنات و کهکشانها، علاقه ی بنده هم به سمت و سوق گیاهی کشیده شده است به نام کاکتوس.

علاقه ی وافری که چه از دید معرفتی و عرفان و چه فلسفی و چه منطقی و چه فانتزی و چه احساسی و چه و چه و چه ، میلیون ها دلیل برایش در ذهن دارم.

تا جایی کاکتوسی میبینم ، از خود بی خود گشته و به سمتش بی مهابا تیک‌آف میکشم و اندک زمانی را به مصاحبت با او میپردازم و نوازشش میکنم . من سوزش‌های گاه‌به‌گاه دستانم را دوست میدارم.

اما این بار کاش نمیدیدمش. گیاهی زیبا قد کشیده راست قامت ،با کلاهی گلگون بر سر، در روی میز یک مغازه ی "بوتیک" در پاساژی در شهرمان.  

دستان گرم همسر را رها ، و خود را بی سلام و اذن دخول به پای کاکتوس رسانده و به عادت همیشگی پرداختم. 

به خود که آمدم چهره ی حیران فروشنده که خنده ی پنهان شده اش در حال فوران بود، مرا متوجه حال بی حال خود کرد. پوزشی خواستم و توضیحی مختصر دادم و قصد خروج کردم که رو به همسر بنده فرمودند: 

حالا که تشریف آوردید برای همسرتان(من) کادوی ولنتاینتان را از همینجا خرید کنید.

ولنتاین؟ امروز مگه چَندُمه؟

عه نمیدونستین؟ همه امشب بیرونن برای همین دیگه.

نگاهی به همسر و همسر نگاهی به من و باز من به همسر و باز همسر به من و فروشنده به ما و ما به فروشنده انداختیم و لبخندی زدیم و خداحافظی کردیم و خارج شدیم. 

(فکر کردید الان براش میخرم؟)

تمام ذهنم درگیر کاکتوس بود و هر کاری میکردم که توجه نکنم به اینکه همسر جانمان ، بعد از شنیدن اسم شب ولنتاین ، چه در سر میگذراند؛ نمیشد که بشود.

بالاخره دلمان را به دریا زدیم و  به او فهماندیم که نادمیم از اینکه این شب عزیز (عزیــــــــــــــــــزززززز؟) را به باد فراموشی سپردیم.  و او نیز سن و سالمان را به رخ کشید و "گفت: خجالت بکش بابا! از ما گذشته دیگه،" که قضیه ختم به خیر گردید.

نیم ساعتی نگذشته بود که در دستان زوج های دیگر بَبَئی هایی با نشان قلب و قلب های اسفنجی و عروسک های خرسی بسیار بزرگ با نشان قلب و کلی کوفتگان و زهرماران دیگر را رویت نمودیم. دستان مبارک را در جیبمان کرده  و جستجویی نمودیم و یافت شده ها را مورد بررسی قرار دادیم. 

فندک،(الان دیگه ترک کردم) کلید درب خانه ی استیجاری، پیچ زنگ زده ای که دم ظهر در پیاده رو پیدا کرده بودم،(هنوز رو زمین دنبال آتاشغال میگردم بذارم جیبم) گوشی موبایلم در جیب دیگرم. نوکیا از این گرون ها.(الان مفت هم نمیخرنش) و بالاخره یافتمش. دو عدد آبِ نبات سفت شده با عنوان شُکلات . و تمام.

نگاه همسر جانمان را از دستان زوجین دیگر بــِــرُبودیم و متوجه دستان خودمان کردیم. دانه ای  شکلات را باز کرده و در دهانش نهادیم و گفتیم :


 ولنتاین مَلنتاینو بیخیال. خودمو خودتو عشقه.  با شیرینیِ این تَتَمه‌ی جیبِ من، لااقل نیم ساعتی کاممان به جیبِ خالیِمان شیرین میمانَد. بــِـمَک. نَمَکِ زندگی من! 


امروز در محل کارمان ، وقت نهار، در ظرف آذوقه ای که همیشه برایمان تهیه میبیند کاغذی را یافتیم که  با خط زیبایش نوشته بود:

شرینی ای که با دستانت  در ملاء عام به دهانم گذاشتی، تا لحظه ی آخر زندگی ام، از یاد نخواهم برد. (بعد امضایی نثارش کرده بود و زیرش نوشته بود) شِکر زندگی ات.


وا عجبا بر آن کاکتوس کلاه گلگونی که زیارت نمودیم. تمام لحظاتی که شیرینی زندگی را میمکید، من،در سر، هم آغوشی کوتاهی که با آن کاکتوس زیبا داشتم را مرور میکردم. 

ُاُف بر من/.


نظرات  (۲۵)

؟ 

پاسخ:
؟؟

خیلی خانومت ماهه میرزا، شما مردی نمیدونی، من خودم زنم و وقتی میگم خانم شما ماهه یعنی جنس خودمو میشناسم همه رو . خدایی خیلی دوسش دارم. قدرشو بدون میرزا خیلی فهیم و از خود گذشته ست. 

انشالله به پای هم پیر بشین و تا ابد خوشبخت و عاقبت به خیر زندگی کنید. 

پاسخ:
اینطوری که گفتی بهش حسودیم شد:))
یه بار یکی با موتور خورد به دیوار . پاشد. بهش گفتیم مُردی داغی. نمیدونی.
الان گفتی مَردی نمیدونی. یاد مُردی نمیدونی افتادم:))
ولی بهش حسودیم شد
۲۰ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۰۰ دچارِ فیش‌نگار

نمک فوشه باید میگفتی شکر :)

مگه دوس دختره که نمک زندگی باشه؟ :|

پاسخ:
چشمم روشن. پس دوست دخترت نمک زندگیته.... آهان... عجب... اینو که میتونم برم بگم. ها؟ :))
۲۰ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۰۴ دچارِ فیش‌نگار

من فهمیدم قضیه چی بوده

احتمالا اون روز برنج خالی بوده غذا و هیچی نداشته بعنوان خورش

بعد گفته به یاد اون آب نباته بخور کوف کن :)

 

منم شکرم نمک عمته :|

پاسخ:
:)). حد و مرز شوخی رو رعایت کن

پرانتز توی عنوان رو نفهمیدم 

البته محتوای پرانتز رو 

 

 

پاسخ:
خوب من با یه علامت سوالی که گذاشتی چطور باید بفهمم که منظورت این بوده که محتوای علامت سوال رو نفهمیدی.
مطلب رو میخوندی متوجه میشدی.////
D:
۲۰ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۰۹ امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ

الان اون وبلاگه تبدیل به چی شده دقیقا؟

 

از ولنتاین متنفرم، هیچوقت هم نخواستم همسرم این روز رو یادش بمونه

روز مندرآوردی بی سروته! 

پاسخ:
نمیدونم... دسترسی بهش ندارم.
ایمیلش عوض شده. مال من نیست دیگه ولی وبلاگیه که من ساختمش. اسمش"زرد" بود
من در آوردی نیست. ولی ربطی هم به ما نداره.
مثل اینکه ما مسلمونا عید پاک رو جشن بگیریم. یا هالوین لباسهای ترسناک تنمون کنیم و ادا اطوار در بیاریم

خب اگه چیزی رو نمیفهمی چرا بهش اشاره نمیکنی و مثل :)) علامت سوال خالی میذاری؟ :// بمنم ربط داره (*دچار)

۲۰ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۲۵ دچارِ فیش‌نگار

بعدشم دوس دختر که بهتر از کاکتوسه که

زشت نیست یکی متوجه بشه رقیب عشقی ش کاکتوسه؟

 

ببین میرزا با دیدن این شمه از اخلاق من سعی کن خونه دعوتم نکنی :))

پاسخ:
آره باید تجدید نظر کنم
۲۰ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۲۹ دُردانه ‌‌

وبلاگ من ولنتاین به دنیا اومد

امسال دوازده‌ساله میشه :)

پاسخ:
تولدش مبارک... دیگه کم کم باید بازنشسته بشی
۲۰ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۴۳ آقای مهربان

سلام 

خانما چیزایی رو که ما حتی فکرشو نمیتونیم بکنیم یادشون میمونه

هم خوبه

هم بده :))))

پاسخ:
سلام:))
خوبه؟
:))
۲۰ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۵۴ دچارِ فیش‌نگار

رسیدی خونه خبر بده

یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به دیگران

من خوندم متن را

ولی جنابعالی انگار کامنت منو نخوندی، من نوشتم محتوای سوال؟ محتوای سوال؟؟ نوشتم محتوای پرانتز 

پاسخ:
محتوی پرانتز اینه: احتملا طنز.

(درستش کردم) احتمالاً یعنی: چه بسا.گمان میرود. شاید. انگارکه. ممکن است. تصادفاً و ....
طنز یعنی: شوخی. ریشخند. طعنه و ....
 Red Bear یعنی: خرس سرخ. یا خرس قرمز.
میشه اینطوری گفت که عنوان مطلب که خرس قرمزه، شاید عنه باشد. گمان میرد شوخی و ریشخند باشد.
یا مثلا: چه بسا که این عنوان تصادفاً به کسی طعنه ای بزند. و قص علی هذا

خانومتون الحق که یه فرشته ست، یاد وقتایی که مامانم و بابام تووی سخت ترین شرایط خونمون خیلی ساده باهم خوشن و از خوشیو سادگیشون احساس امنیت میکنم افتادم، الهی توی همه لحظه های خوشی و ناخوشی پیرشین کنارهم

پاسخ:
خیلی ممنونم بابت دعا. سایشون بالا سرتون مستدام و با عزت انشالله

می دونم می دونم چهل سالته 

ولی احتمالا با احیانا هم معنی نیست 

اون جمله ی آخر آخر پاسخت توضیح خوب و روشنی می تونه باشه اگررر تو پرانتز بنویسی احیانا! 

چهل ساله :/ 

پاسخ:
منظورم همون احتمالاً بود

حالا گذشته از اسمش و اینکه جزو فرهنگ ما هست یا نیست میشه از هر فرصتی برای خوشحال کردن همدیگه استفاده کرد حالا چه ولنتاین باشه چه سپندارمزدگان یا کریسمس یا هالوین یا هر چیز دیگه

البته اگه جیب اجازه بده:))

پاسخ:
درمورد پول اگر حرف بزنیم میشه: بودن یا نبودن . داداش مسئله این است:)))
دیدی که داداش منو الگوی خودت کن همیشه تو جیبت آبنبات از این سفت ها داشته باش....

حداقل مطمئنم ده دوازده سال پیش ولنتاینی تو ایران در کار نبود !

اصلا ۲۵ بهمنی که هر سال تولدم بود ولنتاین کجا بود؟!

بیاد ندارم ولنتاینی بوده باشه !

این ۴ _۵ سال نهایتا ۶ ساله خیلییی به وفور دیده شده ! اونم فرهنگ غربه دیگه مثل همه چیزهاش که وارد شده اینم وارد کشورمون شده :)

ولی واقعا نمیتونم درک کنم این همه خرید خرس و قلب اینا رو !!

خب بجای این همه خرس عروسکی ؛  خدایی چی میشه به همدیگه کتاب هدیه بدهند ؟! 

یا حتی شاخه گلی یا بقول شما کاکتوسی گلدون گلی چیزی ، ولی آخه خرس عروسکی که دو سه روز بعدش میندازنش دور چرا آخه؟! :|

ولی با این وجود روز و شب قشنگیه البته اگر  قشنگ بهش نگاه بشه ! 

خود من بیشتر از اینکه خوشحال باشم که ولنتاینه ، (اصلا هم خوشحالی نداره)  بیشتر بخاطر روز تولدم خوشحالم :)) 

 

 

+

 

عشقتون در کنار هم مستدام باشه ایشالا 🙏

 

 

پاسخ:
تولدتون مبارک///. اون همه شمع رو کیکت جا میشه؟:))
آره حق با شماست...
دارم بعضیا رو تصور میکنم که تو خونشون هفت هشت تا خرس دارن و زیر هر کدوم اسم یه نفره. شهرام. بهزاد. نادر. بهرام و...:)))

خوش بحالش که حداقل یه آبنبات گرفت... همون آبنبات چیه؟! ما همونشم ندیدیم :(

پاسخ:
حالا صبر کن....:))
یه کم دیگه

چه کم دیگه؟! باز باید این هفته کادوهای زوج ها رو لایک کنیم و حسرت بخوریم... :(

پاسخ:
ببین! حسرت نخور. شریک زندگی ای که از جنسِ ما آقایون باشه، همچین آش دهن سوزی هم نیست:))

آدم یه سال یه خرس گنده رو تحمل کنه واسه این که ولنتاین ازش یه خرس گنده دیگه کادو بگیره؟؟؟؟!!!! &)))

+ از اونجایی که قبلا تو وب خودم به مردستیزی متهم شدم، ترجیح میدم ناشناس باشم. مگر این که کسی خودش حدس بزنه :)))

پاسخ:
چه انتظارایی داریاD: میدونی این روزا حدس زدن چه انرژی ای از آدم میگیره؟ فقط یه سوال در اسم شما "ح" وجود داره؟

منم کاکتوسا رو خیییلی دوست دارم. همه شکلشونو. کلا عاشق گل و گیاهم ولی کاکتوس بیشتر. و از اونجایی که مهارتم در نگهداری از گل در حد مهارت جلبک در این زمینه‌ست و غالبا انقدی فراموش می‌کنم به گل طفلی آب بدم که برگاش می‌ریزه، کاکتوس گزینه بهتری برام هست که مدت طولانی‌تری زنده می‌مونه:دی

 

ولی من با اینکه برخی میگن فلسفه پشت فلان روز مهم نیست و مهم اینه که بهونه‌ایه واسه شاد بودن و ابراز محبت رو قبول ندارم. بالاخره فرهنگ‌ها متفاوته. البته داشتن روزی به عنوان روز محبت اتفاق قشنگیه، ولی ما خودمون بهترینشو داریم؛ روز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س). جایگزین خیلی قشنگیه :)

 

ان‌شاءالله همیشه در کنار هم دلتون لبریز از آرامش و نور خدا باشه.

پاسخ:
بله منم موافقم به اینکه هر فرهنگی باید از داشته های خودش بهره ببره.
ولنتاین الان یه مقوله ی لاکچریه برای خیلیا. 
من اگر تو این زمینه مسئولیت داشتم، اجازه نمیدادم هیچ واحد صنفی ای، فرهنگی غیر از فرهنگِ خودمون رو ترویج بده، حتی با یک خرس کوچولوی قرمز.....
آشنایی با فرهنگ دیگران هیچ ایرادی نداره ولی بهره بردن ازش، باعث اتفاقای ناگواری میشه که نرم نرم اصالتمونو میشوره و میبَره.
همین دوستانی که خرس رد و بدل میکنن و میان درمورد کشیش زندانی ای که ماجرای ولنتاین، از سرگذشت ایشون تو تاریخ ماندگار شده رو بولد میکنن، هنوز نمیدونن تو شهر بغل دستیِ خودشون آداب و سنن هایی وجود داره که ناشناخته مونده.
هنوز نمیدونن تو شهر خودشون پدر بزرگا و مادربزرگاشون چطوری شب عید رو سر میکردن. شب یلدا رو . عروسی ها رو مراسمات گوناگون رو...

+انشالله شما هم در کنار هم همیشه در آرامش باشید/. :)

بله یادمه این پست را و حتی دلیل نوشتن این پست را.

پاسخ:
چه خوب که یه دوست قدیمی و ناشناس هنوز در بینمون هست/.
لااقل به خودم بگو کی هستیD:

ملأ عام!

پاسخ:
ممنونم اصلاح شد/.

۲۱ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۰۴ بانوچـه ⠀

سن و سال نمی‌شناسه که! حالا خرس و قلب و این جینگولکا هیچ ولی شاخه گلی، یا هر حرکتی که هم به سن و سالتون میومد و هم نشون عشقتونو یه جور متفاوت از روزهای دیگه نشون می‌داد.

البته این پاراگراف بالا واسه وقتیه که هنوز نرسیده بودم به جایی که شکلات بهش دادین :دی

با فیش‌نگار موافقم. خانمت خواسته غیرمستقیم متوجهت کنه بهش نگی نمک. شیرینی ِ زندگیته دیگه! نمک چرا! :دی

ولنتاینتون مبارکا

پاسخ:
من آخه قند دارم...:)))
ما برای هر چیزی به هم هدیه میدیمD:
رفتار مهربانانه با پدرش، محبت ها و خدماتش برای مادرش. خدمات من برای خانوادم. و یه عالمه دلیلِ بی ربط که با ربطش میکنیم به هم هدیه میدیم.  
آبنباتا.... 
همین قدر وُسعمون میرسه.
 نمک هرچی بیشتر، مزه ش هم بیشتر. شورش که در نیاد، لذت بخشه:)))
من واقعا شیرینی جات سخت بهم میچسبه. نمیخورم. 
+فیشنگار:)))

نه نه اشتباه نکنین... من واسه خوده طرف حسرت نمیخورم که... فقط کادومو بده بره :))

پاسخ:
اُف بر تو باد :))))

جریان این پست رو خودتون یادتون هست اصلن؟

پاسخ:
یعنی چی؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی