یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

مردی که برای خرید یک نان....

سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۱۰ ب.ظ

-صبر کن

+نمیتونم 

-یه کم صبر کن

+چی کار داری؟

-چرا انقدر داغی؟

+خوب طبیعتم اینه.

-درد داره؟

+چی؟

-تو

+سوالت غلطه

-چی بپرسم؟

+باید بگی: درد داری؟

-درد داری؟

+نمیدونم

-چطور ممکنه که ندونی

+خوب نمیدونم دیگه اونایی که قبل از من برخورد کردن که من ازشون خبر ندارم، اونایی هم که هنوز نوبت برخوردشون نرسیده، هم از کجا باید بدونن. منم که نوبتم رسیده بهم گفتی صبر کن. باید برخورد کنم تا بفهمم درد دارم یا نه.

-خوب اون موقع خودم میفهمم دیگه

+نه. اون موقع تو نمیفهمی. میمیری.

-حالا چرا من؟

+من مقصر نیستم. هدف من شخصِ خاصی نیست

-مگه میشه؟

+چرا نمیشه؟ ما فقط ساخته شدیم برای برخورد. حالا به هرجهت.

-من باید چی کار کنم؟

+من هیچی نمیدونم. از وقتی که مأمورِ به تو شدم تا الان یک ثانیه هم نگذشته. من هرچی تجربه دارم تو همین یک ثانیه کسب کردم.

- خوب ما نزدیک دو دقیقه ست داریم با هم حرف میزنیم.

+نوچ.... اشتباه نکن. زمان ایستاده. وگرنه در حالت طبیعی من برخورد کرده بودم.

-حالا چرا پیشانی؟

+دستِ من نیست. اینطور هدف قرار گرفتی؟

-میمیرم؟

+قطعا. مغزت متلاشی میشه. درد هم حس نمیکنی.

-حالا چرا من؟

+گفتم که من مقصر نیستم. من فقط شلیک شدم. تنها چیزی که از بدو مأموریتم تا الان فهمیدم اینه که از تفنگی به اسم "شات گان" بیرون جَستم.

-شلیک شدی.

+حالا هرچی

-نه دیگه بیرون جستم، یعنی اینکه خودت خواستی بیای برخورد کنی با من

+نه من که پدر کشتگی با تو ندارم

-پس شلیک شدی.

+حالا هرچی. اصلا بگو ببینم تو برای چی اینجایی؟ چرا روبروی این اسلحه قرار گرفتی؟

-داشتم میرفتم نون بخرم.

+نون؟

-نون. میخوریم. غذاست.

+غذا؟

-هبچی بابا.

+میخورین؟

-میخوریم.

+منم میتونم بخورم؟

-چی بخوری؟

+به تو.

-به من؟

+آره دیگه بخورم بهت. برخورد کنم. 

-آهان. میگم راهی نداره که بتونم جا خالی بدم؟

+ چطوری؟ من الان چسبیدم به پیشونیت.

-خوب یه کم صبر کنی من برم کنار. بعد تو مسیرت رو ادامه بده.

+نمیشه که من همین طوری هم دارم کم کم فرو میرم.

-خوب بعد چی میشه؟

+هیچی. یه کم متلاشی میشی و من میرم میشینم تو سینه ی پشت سریت.

-کی؟ پشت سرم کیه؟

+نمیدونم نمیبینمش. از دور که میمومدم یه لحظه دیدمش.

-نمیشه برگردم ببینم کیه که همزمان توسط تو، با من کشته میشه؟

+نه قبل از اینکه برگردی، متلاشی شدی.

-الان کمی احساس سوزش میکنم

+اگر همینطور زمان رو نگه داری متلاشی شدنت هم حس میکنی و درد خواهی کشید

-بچه هام

+بچه هات چی؟

-بچه هام چی میشن؟

+بچه هات چی میشن؟!؟

-هیچی بابا

+بذار کار رو تموم کنم

-آخه من فقط اومده بودم برم نون بخرم

+دیگه...احتمالا آیندگان درمورد "مردی که برای خرید یک نان"....

-ژان والژان

+چی هست؟

-ژان والژان هم به خاطر یه نون بدبختی ها کشید. کلا هرچی بدبختی وجود داره به خاطرِ نونه.

+گفتی نون چی بود؟

-هیچی. هیچی نبود.

+خوب بخورم؟

-بخور.

+.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



برداشتِ آزاد از نمایشنامه: پنج ثانیه از زندگیِ گاندی


موافقین ۱۴ مخالفین ۱ ۹۸/۱۰/۰۳

نظرات  (۷)

۰۳ دی ۹۸ ، ۱۸:۵۲ دچارِ فیش‌نگار

یاد این تئاترهایی که شبکه چهار نشون میده افتادم

پاسخ:
چه خوب

وع :| 

نه خوشم اومد معماگونه بود :) مخ آدم را به کار می گرفت :) 

گرچه من نگران اعصابتم میرزا :/ 

پاسخ:
خدا رو شکر.:)
نگران نباش:))
۰۴ دی ۹۸ ، ۱۴:۳۸ جناب منزوی

عجب حکایتی :) ولی جالب بود، ممنونم :)

پاسخ:
ارادتمندم

(((((:بوم! 

اون پشتیه چقد قدش بلن بوده ک سر تو تا رو سینش یوده

۱۰ سال پیش ملت دردشون رای بود فکر دموکراسی و جمهوری بودن و فکرشم نمیکردن که ده سال بعد نون نداشته باشن بخورن.

پاسخ:
احتمالا گلوله منحرف میشده و میرفته تو سینه ی یارو....
تو شلوغ بازی ها و اغتشاشاتی که صورت میگیره، اغلب، افراد بی‌گناهی که برای یه لقمه نون بیرون اومدن از خونَشون، قربانی میشن....دیدم که میگم. دیدی که میگم. دیدیم که میگم. دیدن که میگم
۰۵ دی ۹۸ ، ۱۴:۵۱ مریم بانو

ولی چه گلوله ی خنگی بودها.

 

میرزا چرا کم حرف گشتی؟؟؟ چرا همشهری؟؟؟

 

( دست  راستش به کمرش زده و بادست چپ به پیشانی اش میزد  اخ اخ )

پاسخ:
دست راستت را بیانداز. مطلب نوشتم. D:
۰۵ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۱ مریم بانو

نمیدونستم انقدر نصایح ام موثرمیگردد!

 

حالا چرا مارو قطع دمبال کردی؟؟؟!!!

 

( کماکان دست راستش را به کمرش زده وبادست چپش به فرق سرخویش میزند)

۰۷ دی ۹۸ ، ۱۰:۲۷ رهام Geramiha

جالب بود کاش ادامه داشت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی