مثل همۀ ستارههای مشهورِ واقعی در بحرانِ بهوجود آمده، عمل کرد.
گفته بودم شبها میرم تو یه فستفود کار میکنم؟
یکی از این چراغهای سقف، پِرپِر میکرد. واقعا رو اعصابم بود . هم من و هم مشتریانِ گرامی.
این گوشه، یه آقایی با کلاه کامواییِ قرمز با خط های راهراهِ آبی و یه نخِ بلند که یه منگوله بهش وصل بود و تا نزدیکای گردنش اومده بود، فلافل و اون گوشه، یه بابای دیگه با ریشهای اتو کشیده، همبرگر نوش جان میکردند.
ساعت نزدیکای 2 شب بود و مطمئن بودم دیگه مشتری نمیاد. پیچگوشتی برداشتم و رفتم رو پنجه هام و تا جایی که اتصالاتِ کتف و بازو و آرنج و انگشتام جواب میداد خودمو کشیدم سمتِ بالا و با بدبختی و حبس نفس و بیرون زدنِ ناف و دیده شدن جوراب و کش اومدن گردن، پیچ رو باز کردم که لامپش رو شل کنم تا به خاطرش مجبور نشم شش تا چراغ دیگه رو خاموش و سالن رو تاریک کنم؛ که پیچش افتاد رو زمین.
حالا من آویزون به قابِ چراغِ LED ای که دسترسی به لامپش ندارم و کمکم داشتم حولِ محورِ شصت پا و انگشتِ اشارهم میچرخیدم که رو کردم به اون کلاه خوشگله گفتم: «داداش اون پیچو به من میدی لطفاً؟»
نگاه عاقل اندرسفیهای به من انداخت و با تَشَر گفت: «من یه بازیگرم.»
نفسم دیگه داشت بند میومد... اگر قاب رو رها میکردم ممکن بود سیم ها کشیده بشن و اتصالی رُخ بده و فاجعه بشه. گفتم «خوب آقای بازیگر اون پیچو به من میدی؟»
گفت«من بازیگرِ تهرانم نه شهرستان که»
گفتم« خوب مَمَد رضا گلزار جان! اون پیچو...» که از رو شست پام اومدم پایینو و با نوکِ ناخنم قاب رو نگه داشتم و نفسی تازه کردم و با اون یکی دستم که پیچگوشتی رو نگه داشته بودم، تیشرت رو کشیدم پایین تا نوامیسم بیشتر از در ملاعام نباشه و گفتم«میدی؟»
گفت«من؟ میدونی من کیَم»
یهو اون یکی که همبرگر میخورد اومد گفت «داداش کجا افتاد؟»
گفتم«ندیدم فکر کنم رفت اونور»
کلاه قشنگه گفت« نه اوناهاش» و یه ورِ دیگه رو نشون داد.
اون آقا که همبرگر میخورد صندلی ها رو جابجا کرد و پیداش نکرد. دیگه کم کم داشتم خسته میشدم.
گفتم«کو پس؟ کجاست»
کفِ دستشو باز کرد و خندید و گفت«ایناهاش»
اون بنده خدا هم از کف دستش گرفت و داد به من و بستمش و آزاد شدم. اخمی کردم و گفتم «مشتی ما رو مسخره کردی؟ کِی برداشتیش»
گفت«گفتم که من بازیگر تهرانم»
موقع رفتن هم یه کاغذ خواست و به من امضا داد.
همه مون بازیگریم تو این مملکت... تو این دنیا. مشکل اینه که صحنه مناسب گیر نمیاریم!