آدمهای امثالِ منِ نوعی که همه چیزِ خودم رو تو وبلاگم مینویسم؛اسم خودم رو گذاشتم، آدرس صفحه شخصی و واقعیِ خودم رو گذاشتم، و در اصلی ترین بخشِ ماجرا، جزوی از قشر ضعیف و آسیب پذیر جامعه هستم و تا تقّی به توقّی بخوره اول بابای ما رو میارن جلو چشممون و تنبان مان رو میکشن رو سرمون و سر و تهِمون میکنن و خانه و خانواده رو عاصی میکنن و از نون خوردن میندازن و بدبخت و بیچاره میکنن و تهش هم انگِ لامذهبی به پیشونیمون میچسبونن، با شمایی که تو وبلاگت اصلا معلوم نیست کی هستی و نه اسمی داری و نه رسمی داری و نه نشانه ای، زمین تا آسمون فرق داریم.
شما میتونی بیای به هر کس و ناکس هرچی دلت خواست بگی. این زرنگی و شجاعت نیست چون نهایتش "ّبیان" میاد یه تذکر میده و میگه پُستت رو حذف کن وگرنه خودمون حذفش میکنیم. و یا اصلا نمیاد بگه و خودش حذفش میکنه.
ولی یکی مثل من و امثال من که زندگیشون تو صفحه ی شخصیشون واقعیه، جرات چنین کاری نداریم. چرا؟ چون دقیقا اونموقعی که دارن چوب تو پاچه ی من و امثال من میکنن، تو داری یه گوشه چای مینوشی و بیسکوییت ساقه طلایی سق میزنی و پست جدید آپلود میکنی که"نَکُشید نکُشید و تا میتونی هشتگ به هشتگهای سیاسیِ مدافع مظلومین اضافه میکنی و بعد شات داون میکنی و میری میچسبی به تخت خوابت و به سقف نگاه میکنی و به خرید لاکهای رنگارنگ، و انواع اقسام وسائل ویرایش و پیرایش صورتت فکر میکنی و تمام.
اینجاست و اینچنینه که شما سلیس حرف میزنی و من، نه.
احساس میکنی لیدر شدی و دوستان بلاگر رو دعوت میکنی به شعار دادن.... کدوم لیدری بی هویت بوده که شما باشی...؟ اون هویت دارهاش هم نتونستن سنگی به این دولت و دولتمردا بزنن چه برسه به شما و امثال من؟
پس یا سکوت کن و به دخترانه های خودت بچسب، و یا چادر همتت رو به دور کمرت ببند و پاشو برو تو خیابون جار بزن و مشتت رو گره کن و بگو مرگ بر ظالم، اونوقت ببین من و امثال من، کشِ تنبان مان رو چطوری سفت میکنیم و میفتیم پشت سرت مثل چی.