خانمه اومد داخل تا چشمَـــم بهش خورد گفتم: «خانم حجابتون رو رعایت کنید و اِلا نمیتونم بهتون خدمات بدم»
گفت: «گمشو بابا!» و بی معطلی برگشت و رفت اونطرف خیابون تو آتلیه ی روبرویی.
همسرم با تعجب نگام میکنه و میگه: «این چه کاری بود؟»
قیافه حق به جانب میگیرم و میگم: «من مصمَمَـــــم. بحث نکن»
با تأسف سرش رو تکون میده و زیر لب میگه: «فاتحـــه...»
راست میگه. بیچاره رفته کُلی آلاگارسون کرده بیاد عکس بگیره. بعد من بهش گفتم برو حجاب کن.