یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

رو نوشت از یک دردِ دل

يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۸، ۰۹:۴۵ ق.ظ

در ذهن من، فالور کسی است که منظم یک وبلاگ را می‌خواند. منظم مطالب یک اکانت در شبکه های اجتماعی را دنبال می‌کند و به هر شیوه، به صورت پیوسته در حال  پیگیری یا تعقیب یک فرد است.


وقتی تعداد فالورها کم است، وقتی تعداد خوانندگان یک وبلاگ یا مشاهده کنندگان یک اکانت، پنج نفر و ده نفر و صد نفر است، معمولاً ما بیشتر “خودمان” هستیم. احساس می‌کنیم که اینها ما را می‌شناسند. احتمال سوء برداشت کمتر است. حتی اگر به خوبی نشناسند، به هر حال، جمع‌مان یک گروه کوچک است. چیزی شبیه یک مهمانی آخر هفته در اتاق کوچکی در گوشه‌ی یک خانه. حتی می‌شود با پیژامه نشست. می‌شود هر چه می‌خواهی بگویی. می‌توانی هر جور که می‌خواهی باشی.


اما به تدریج با افزایش تعداد فالورها، محافظه کاری، افزایش می‌یابد. اولاً می‌خواهی تصویر بهتری در ذهن آنها داشته باشی. هیچ جمع هزار نفری از انسانها را نمی‌توانید تصور کنید که انسانها با پیژامه و لباس راحتی در آن بچرخند. تعداد، رسمیت می‌آورد. محدودیت می‌آورد. به پایمان زنجیر می‌شود. گاهی بی آنکه بفهمیم یا بخواهیم.


دومین دلیل،‌ پیچیده‌تر است. فالورها، در ذهن بسیاری از ما به یک دارایی تعبیر می‌شوند. گاهی چنان سینه صاف می‌کنند و می‌گویند که ما ۲۰K فالور داریم یا یک کانال چند هزار نفری داریم، که احساس می‌کنی در مورد متراژ ویلای خود در سواحل مدیترانه حرف می‌زنند! بگذریم از اینکه ویلای سواحل مدیترانه هم، ارزش خوشحالی کردن و فخر فروختن ندارد، اما این ۲۰ کیلو، حتی اگر از جنس طلا هم باشد (که عموماً نیست) صرفاً‌ وزن اضافی است و بیش از آنکه زیوری بر گردن ما یا تاجی بر سرمان باشد، زنجیری به پایمان است.


قبلاً هم مثال زده‌ام که دنیای دیجیتال، با فضایی که ایجاد کرده است، به ما توهم مهم بودن می‌دهد. توهم دارایی و دارندگی می‌دهد. منجم داستان شازده کوچولو را به خاطر دارید که شبها وقت خواب، ستاره‌هایش را می‌شمرد و می‌خوابید؟ مراقب بود که چیزی کم نشده باشد. همه چیز درست باشد.


امروز همین کار را در شبکه های اجتماعی انجام می‌دهیم. چند نفر آمدند؟ چند نفر رفتند؟ او که دیروز آمده بود چرا امروز نیست؟ و …


مستقل از این قصه‌های تکراری، آنچه می خواهم بگویم این است که اینکه به اشتباه، فرض کنیم فالورها دارایی ما هستند، ما را به سمت محافظه کاری و تلاش برای حفظ آنها می‌برد.


این می‌شود که زمانی، یکی مثل من، می‌نویسد چون دوست دارد و احساس خوبی را تجربه می‌کند. اما بعد از مدتی، مینویسد تا دیگران احساس خوبی تجربه کنند!


این می‌شود که آن دوست عزیز من، می‌گوید: میرزا چرا راجع به اقتصاد موضع نگرفتی؟


با تعجب نگاهش می‌کنم. می‌گویم؟: موضع؟ اقتصاد؟


می‌گوید: بله. بله. همه انتظار دارند که موضع داشته باشی. تاییدی. تکذیبی. مطلبی. بهانه کردن آن برای نشر مطلبی دیگر. به هر حال موضع بگیر. حرفی بزن. مثل سنگ نباش!


با خودم فکر می‌کنم که از هزاران سال پیش، که در قبال شاهان و کاخ‌ها و فرعون‌ها و نمرودها یا فقر فقرا موضع می‌گرفتند، تا چند صد سال قبل که در مقابل باورها موضع می‌گرفتند، تا چند ده سال قبل که در مورد سوسیالیسم و کاپیتالیسم و اگزیستانسیالیسم و اسنشالیسم و دوالیسم و امپریالیسم و ایسم های دیگر موضع می‌گرفتیم، به کجا رسیده‌ایم که باید در مقابل “اقتصاد” موضع بگیریم!(حالا بماند که موضعم مشخص است و بار ها خودی هم نشان داده ام.)




وقتی دو بار راجع به شبکه های اجتماعی می‌نویسم، ده‌ها پیام می‌رسد که میرزا، خواندن وبلاگت سخت شده. قصه‌ای، نقل قولی، چیزی نداری بنویسی که راحت‌تر باشد؟ طنزی که ما را بخنداند؟ من هم با خودم فکر می‌کنم که اگر مطالب اینجا سخت باشد، مخاطب را از دست می‌دهم و این چنین می‌شود که وارد مسیر جدیدی می‌شوی که آغازش را می‌دانی، اما پایانش ناپیداست.


تجربه‌ ی هشتاد و نُه سال وبلاگ  نویسی، به من نشان داده که هر جا، بیش از حد دنبال Following the followers بوده‌ام، به نقطه‌ای رسیده‌ام که نه خودم را راضی کرده و نه فالور را.


دلیلش را حتی به شکل ریاضی هم می‌توان شرح داد!


کسی که اینجا را می‌خواند و فالو می‌کند، احتمالاً ۷۰ یا ۸۰ درصد مطالب اینجا با سلیقه‌اش جور بوده است. می‌خواند و می‌بیند و فالو می‌کند. اما احساس خوبی ندارد که آن ۲۰% یا ۳۰% با سلیقه‌اش جور نیست .


دوست دارد آن ۲۰ درصد تغییر کند. هم خودش حس بهتری داشته باشد و هم اینکه به نظرش، اینجا (که محل دوست داشتنی برای اوست) به گمان او، به جای بهتری تبدیل شود.


طبیعتاً ده‌ها و صدها نفر دیگر هم چنین نظراتی دارند و هر کدام دنبال یک تغییر پنج یا ده یا بیست درصدی هستند. من به خیال خودم، به خاطر حفظ فالورها و همینطور احترام به نظر آنها، سعی می‌کنم سلیقه‌ی آنها را تامین کنم.


نتیجه این می‌شود که یک تغییر بیست درصدی به نفع تو می‌دهم. اما این بیست درصد در حوزه‌ی ۸۰ درصد رضایت یک نفر دیگر بوده. حرف او را هم گوش می‌دهم و تغییری پنج درصدی می‌دهم. غافل از اینکه تامین رضایت او، به معنای ایجاد نارضایتی در توست و وقتی که نهایتاً نظر همه را دخیل می‌کنی، از محلی که به طور متوسط رضایت ۷۰ درصدی یا ۸۰ درصدی مخاطب را تامین می‌کرد، به محلی تبدیل می‌شوی که برای هر مخاطب، پنج یا ده یا بیست درصد رضایت بخش است!


طنز ماجرا اینجاست که یک نفر در اینجا از همه بیشتر باخته است: خودت! چون تمام این ۱۰۰% را به دیگران بخشیده‌ای. یکی از دلایلی که می‌بینیم بعضی انسانها، در عین اینکه زندگی خوبی دارند، تصمیم به خودکشی می‌گیرند، یا بعضی کارآفرینان در عین اینکه کسب و کار موفقی دارند، آن را رها می‌کنند، یا بعضی نویسندگان، دست از نوشتن برمی‌دارند، یا بعضی از کسانی که در شبکه های اجتماعی فعال هستند، ناگهان آن را رها می‌کنند، می‌تواند این باشد که ناگهان به این نتیجه می‌رسند که چیزی که قبلاً رضایت صد درصدی خودشان و هفتاد درصدی بقیه را تامین می‌کرد، امروز رضایت بیست درصدی یا پنجاه درصدی بقیه و رضایت صفر درصدی خودشان را تامین می‌کند!

                                                                                                                                                👇🏻

موافقین ۲۱ مخالفین ۱ ۹۸/۰۴/۳۰
میرزا مهدی

گردآوری

نظرات  (۳۲)

۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۰:۲۴ شنگول العلما
بزرگی گفته 
تو برای خدا بنویس خدا رابطه ات را با خلق یا همون دنبال کننده درست می کند. 
اون بزرگه هم خودمم^_^ ^o^  
پاسخ:
توصیه ی خیلی خوبی هم کرده اون بزرگ. موافقِشَم
دقیقا موافقم :)
وقتی هم که آدم که میگه من همینم که هستم، این قلم منه این نوشتار منه، هر کی میخواد بخونه هرکی نخونه ناراحت میشن!

پاسخ:
باید یه جوری بگیم که ناراحت نشن والا میرن برامون بیانیه صادر میکنن D:
۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۰:۳۳ محبوبه شب
خودت باش"میرزا" : )
پاسخ:
چشم . نزن فقط
راس میگیا ...
پاسخ:
دوست دارم همیشه باشی.....
بمان
۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۰:۳۹ پیـــچـ ـک
سلام
یاد اون داستان پدر و پسر و خر افتادم.
پاسخ:
سلام
ضرب المثلش این بود: دهان مردمو نمیشه بست
اچه تحلیل سنگینی:)))

کلا در بند فالوئر و فالوئینگ نیستم چه اون موقعی که توی اینستا برو بیایی داشتم چه الان که یه وبلاگ خالی از سکنه دارم هرچند جنس نوشته هام کاملا باهم فرق داره 

کلا توی مجازی زمانی که موثر باشی خود به خود دیده میشی ولی زمانی که تلاش کنی برای دیده شدن و فالوئر جمع کردن مجبوری به ساز بقیه برقصی و خودت بودن بیرون بیای چون میخوای با سلیقه بقیه بنویسی که دنبالت بکنند 
این حرص برای داشتن دنبال کننده یه حرص خیلی وحشتناکیه توی مجازی مخصوصا توی اینستا و توئیتر باعث میشه دست به هر کاری بزنی 
بعضی پیجا رو میدیدم که توی بیو نوشتن بک ندی آنفالو میشی یعنی طرف اصلا براش مهم نیست چه صفح ای رو با چه محتوایی دنبال میکنه  فقط براش بالا رفتن تعداد مهمه و جالبه که سرمایه دار از همین حرص استفاده میکنه و پول میگیره برای افزایش فالوئر 
  به نظرم برای مثل من که نه شخصیت سیاسی نه تحلیلگر مهمی هستم به قول همین دنیای مجازی اینفلوئنسر نیستم هم باید برای دنبال کننده هام فیلتر شده عمل کنم و هم دنبال شونده هام اگر که میخوام بتونم یه دنیای مجازی خیلی بی دردسر و یه کنج دنج برای علاقم به نوشتن داشته باشم 

پاسخ:
دقیقا همینطوره. شما که صفحه ی منو دیدی. اونجا دیگه اوج خودمم بازیه..:))
سلام
خیلی خوب گفتین... خصوصا باراگراف آخر کاملا درسته و تجربش رو دارم (البته در وبلاگ).

جالبه که من تازه همون بنج نفر هم میشن ده نفر حس می کنم محدود شدم! حتی اگر نظرشون رو هم نگند، باز متوجه این تغییر در خودم میشم، که موقع نوشتن راحت نیستم...
پاسخ:
سلام..
بله قبلا هم درموردش حرف زدیم با هم...
* اشتباه نوشتم... تجربش رو دارم، البته نه در وبلاگ!
پاسخ:
شما مجازی هر بار خواستی نظرتو عوض کنی D:
۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۰:۵۰ حمید آبان
وقتی نوع زندگی، لباس پوشیدن، راه رفتن، حرف زدن، نوشتن، مطالعه کردن و ... برای رضای دیگران باشه، اون موقع دیگه برای خودت زندگی نمیکنی! یاد دیالوگ فیلم هامون از مرحوم خسرو جان شکیبایی افتادم که میگفت؛ اگه من اونی باشم که تو میخوای، دیگه من، من نیستم، یه آدم دیگه ام...
دلیل یهویی رفتن ها، یهویی دست کشیدن ها همینه که آدم احساس میکنه دیگه خودش نیست، دیگه برای خودش زندگی نمیکنه...
عجب حرف هایی زدی میرزا، بردیمون تو فکر رفیق!
پاسخ:
در حال شاگردیِ شمام
۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۱:۳۲ امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ
ما عمرموونو برای نظر دیگران زندگی کردیم
اینم روش
پاسخ:
پس باید ارشادت کنمD:
۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۱:۴۹ امید شمس آذر

حالا که رسانه‌های نوین تریبون‌ها را عوامانه کرده‌اند، وظیفۀ خواص نه دیگر رسانه‌ای شدن که رسانه شدن است.

پاسخ:
شما کلا همیشه با حکمت حرف میزنی آقا امید
۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۱:۴۹ دچارِ فیش‌نگار
آقا اون منجم شازده کوچولوی عالی بود :))))
شاید باورت نشه ولی شده که از من هم بخوان موضع بگیرم درباره فلان چیز 
پاسخ:
توصیه میکنم بهشون گوش نده چون تو وقتی موضع میگیری باید با مشت لگد از موضع بکشیمت پایین. نمونه ش شهید بهشتی و موسی و خضر  و ... :))
همچنان عشقی!
بعضی ها هم خسته ان
منم الان تو اینستا این حال و دارم هزار و خورده ای فالوور دارم دیگه خودم نیستم لاید با لباس رسمی بشینم😐
پاسخ:
واقعا هزار و خورده ای؟ 
چیکار میکنین؟ چطوری؟ یاد بدید به ما :))

سکوت و کناره گیری از دنیای مجازی و عدم انتشار عقاید و افکار آرامش میاره.
دل کندن ازش سخته و دور از تصور، ولی می ارزه. حداقل برای من می ارزید!
پاسخ:
دلمون گرفت با این کاری که کردی :| 
۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۳:۱۱ فرشته ی روی زمین
دقیقا آدم یه احساس مسئولیت پیدا میکنه که یه ترس و جاه طلبی هم قاطیش میشه ... 
: (
پاسخ:
چه خوب شد اشاره کردید به ترس و جاه طلبی
راستش زیاد هم انتخابم سخت نبود. آرامشم مهمتر بود به نظرم؛ یه نفس راحت می کشم الان!
پاسخ:
در هر حال دلمون گرفت:|
۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۴:۱۱ مریم بانو
وبلاگ و اینستا شده دنبال بازی 

یاد گرگم به هوا افتادم .

کیفیت فدای کمیت شده 

میری یه وب باز میکنی یه متنش میخونی نمیپسندی ( بیشتر کپی وعکسه )

نگاه میکنی 400تا دنبال کننده داره  


اصن اینا رو ول کن رفتنی باید بره 

دیروز ملتو اسکول کردی  و گول زدی میرزا :) همه هم بازی شرکت کرده بودن 

جز یه بچه زرنگ کرد ...

شما الان درحال خواند کامنت یه بچه زرنگ گول نخوردنی هستید:)
پاسخ:
آره چون شرکت نکردی، غیر فعالش کردم:))
نه راستش یه هدفی داشتم و شما لطف کردید تا به نتیجه رسیدم. همتون لطف کردید.
سلام 
اول بگم که اَ... خودت نوشتی؟! 😲
بابا با استعداد 🙄
دوم که بگم اون وسطاش میخواستم بگم این میرزا منو که نمیگه که؟ 🤔 یبار گفتم حوصله نداشتم متنتو بخونم 
سوم بگم که اِ... مگه خودت ننوشتی؟ پس گردآوری چیه؟ 
چهارم بگم که دلتون بسوزه ما وبلاگمون غیررسمیه 

پاسخ:
سلام 
آول بگم آ..... نه کپی کردم
خودتی.
گردآوریه دیگه. یعنی از سخنان و حرفهای دیگران دسته بندی شده به این شکل دراومد
۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۴:۵۵ دختـرِ بی بی
خو نطر مخاطبم مهمه دیگه
مثلا اگه من بدوتم دوستای وبلاگیم مطالبمو دوست ندارن واقعا نمینویسم
اما قبول دارم حرفتون درسته
پاسخ:
بالاخره الان چی کار کنیم:))

۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۵:۰۴ دختـرِ بی بی
اومممم
نمدونم خخخخخخ
۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۶:۰۰ شارمین امیریان
سلام.

89 سال وبلاگ نویسی؟؟؟!!! از کی شروع کردید مگه؟! &)


به نظرم این معضلات در فضای وبلاگنویسی کمتره. وبلاگ انگار حیاط خلوته دنیای مجازی. دور همم که باشیم باز میشه با پیژامه گشت! حس می کنم بلاگرها در وبلاگهاشون بیشتر خودشون هستن تا در اینستاگرامشون.
پاسخ:
سلام آره دیگه...اون موقع رو سنگ حکاکی میکردیم مطالبمونو.
ببینید هرکسی به اندازه ی گنجایشِ خودش. ممکنه یکی با پنج تا همراه کننده پاشه بره پیژامه ش رو عوض کنه و یکی با 10K هم با پیژامه بگرده

خوب نیست
حس میکنم برای فضولی اومدن😂
چیز درخوری هم نمیذارم 
پاسخ:
نه خداییش هرطور که فکر میکنم؛
یاد بدید به ما:))
۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۶:۲۳ مریم بانو
میرزا دوباره کامنتم خوندم یذره حس کردم ممکنه سوتفاهم بوجود بیاره

من منظورم به یه سری وبلاگ بچه مدرسه ایه که عکس بازیگر و .. میزارن 

nتا دنبال کننده دارن و اصلا سوال برات ایجاد میشه چرا واقعا


وگرنه صادقانه بگم وبلاگ شما و قلمتون از اون خوبای دنبال کردنیه :)


پاسخ:
باور کن اصلا به سوءتفاهمات فکر نمیکنم
۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۶:۵۳ ... به دنبال حقیقت ...
الحق که میرزا مهدی دوست داشتنی خودمونی.
حق گفتی میرزا...

بارها شده خود من بابت این که مخاطبی خوشش بیاد یا بدش نیاد خیلی حرف های ناحق رو زدم یا حق هایی رو نزدم...و از این بابت خیلی از خودم شاکی ام.
منتهی راهی براش پیدا نکردم...شرک خفیه داریم همه مون یه کم...

دعا کن برای ما
پاسخ:
محتاجیم به دعا برادر.....
شما عزیزی.....
اینجا رو ببین{لینک}
تقریبا یک سوم مطالبی که مینویسمو ارسال میکنم.
از سال 94پیج دارم
پیجم باز بود و عکس های قشنگ یا کلیپ میذاشتم جذب میشدن و میموندن
یه راه حل هم هست:/
پیج های فعال و فالو کنید! مثلا پیج شهاب حسینی پیغام میره برای مخاطباش و میدونن پیجتون فعاله میان فالو میکنن
البته این افراد فالو نکنی انفالو میکنن🤪
هرچی فعالیتتون بیشتر باشه مخاطبای بیستری جذب میشن
شماهم که عکاسین سوژه هاتون و بذارید و بنویسید عکاس ملت دنبال این چیزان
پاسخ:
یعنی باید بیام شاگردی
۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۹:۰۰ مهدی ­­­­
شنگول العلما حرف دل منو زدن :)
پاسخ:
حرف دل همه رو زد
ممنون بابت این پست
یاداوری خوبی بود که رضایت خودم مهمه و باید اولویت قرارش بدم :)

تلنگر

پاسخ:
یه ذره تلنگرش محکم بود ببخشید
به نظر من که عالی نوشته بودید

پاسخ:
خدا رو شکر....
گرد آوری بود من فقط کمی به روزش کردم و به نام خودم زدم. ولی در هر حال اصل حرف به نظر خودم خیلی خوب بود
سلام
نوشته ها زمانی دلنشین میشن که نویسنده ها اونها رو از ته دل و صادقانه نوشته باشن ... نه​ برای جذب مخاطب و بالا بردن تعداد دنبال کننده ها ...
اینا به کنار تازه یه سری هستن پول میدن فالور می گیرین، اینا دقیقا فالور رو دارایی می دونن!

چقدر فوق‌العاده بود این!

۰۹ مهر ۹۸ ، ۱۱:۲۱ رحیم فلاحتی

ممنونم میرزا ! مطلب خیلی خوبی بود.

درود بر تو پاینده باشی :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی