یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

تست استعداد نویسندگی 2

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۱۶ ق.ظ

سلام! خیلی دوست دارم همه ی دوستان شرکت کنند. البته این دوست داشتن من دلیل بر این نیست که حتما شرکت کنید.

دو تا سوال میپرسم و از شما خواهش میکنم که به دو سوال پاسخ بدید. 

اصلا انتظار جوابِ منطقی ندارم. هدف میزانِ سنجشِ تخیل، و قدرتِ طنزپردازیِ دوستانه و بس.

لطفا شرکت کنید. ناشناس رو فعال میذارم ولی ترجیحم اینه که خصوصی جواب بدید ولی ناشناس نه. نظرات هم پس از تأیید نمایش داده میشوند.

+این ناشناس رو برای دوستانی که قصد اهانت دارن باز میذارم . چون خیلی وقته اهانت خورم، تحریک نشده و از هیجان افتاده.

بسم الله


1-ترجیح میدید موز باشید یا سیب؟ چرا؟


.............................................


2-چرا مردم تو تاکسی بیشتر درمورد سیاست صحبت میکنند؟



بعدا نوشت: و اگر نمیخواید شرکت کنید هم هیچ اصراری نیست. شرکت نکنید ولی اگر نظر میذارید حتما  در راستای سوالات باشه.

مثلا از نظراتی از قبیل من شرکت نمیکنم و نیستم و الان حال ندارم و بعدا میام نظر میدم و .... پرهیز کنید...


...........................................

موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۹۸/۰۹/۱۷

نظرات  (۶۳)

من تو تاکسی حرف نمیزنم 

ندیدم خیلی با هم حرف بزنن 

زیاد سوار تاکسی نمیشم 

خیلی وقته سوار نشدم 

از اسنپی هایی که حرف میزنن خوشم نمیاد 

 

 

مردبودن بهتراز زن بودن است این هزار بار 

پاسخ:
پس مرد بودن بهتراز زن بودنه.... 
و من نگفتم که تو چگونه ای؟ گفتم از تخیلت استفاده کنی :) 

۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۱:۳۲ امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ

1- ترجیح میدم موز باشم. چون علی خیلی موز دوست داره. در اینصورت در هر مغازه ای که منو ببینه دست مامانشو میگیره و هی میگه مووو موووو !!! و تا مامانش رو مجبور به خرید موز نکنه ول کن نیست.

پس موز میشم که بیشتر مورد توجه علی باشم :)

 

2- حقیقت اینه که مردم تو تاکسی در مورد همه چی صحبت می کنند. و اگه صحبتای سیاسی توی تاکسی بیشتر به چشم میاد واسه اینه که سیاست چوب خورش ملس تره. فقط کافیه یه کلمه بگن همه چی زیر سر خودشونه!! اونوقته که ادعای روشنفکریشون میشه تا حد نیچه.

پاسخ:
1- یه عده هستن در چنین مواقعی حاضرن موز نباشن تا بچه بره سمت اون یکی دیگه. مثلا باباش.
2-D:

1) سیب چون مفیدتره و سرخ و خشگله

 

2) پس کجا صحبت کنیم؟ 

پاسخ:
1-مرسی
2-اتوبوسD:
۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۲:۰۷ نباتِ خدا

اگر قرار بود برای یک روز خودم انتخاب میکردم، قطعا یک سیب قرمز گوشتالو میشدم، با گونه های آب دار و شیرین، از آن مدل هایی که وقتی می خندند دو چال گنده شان را به رخت می کشند، از آن مدل هایی که هیجانشان از زندگی، در دو چشم کوچک تیله ایشان برق میزند، از آن مدل هایی، که میشود خیلی راحت در دست هر کودک پنج ساله ای جا خوش کرد...

پاسخ:
ممنونم نباتِ خدا. خیلی خوب بود.
۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۲:۲۴ محبوبه شب

1- موز چون موز بیشتر دوست دارم!

 

2- امان از راننده.. 

خودش یک کلمه/جمله می گه بقیه شو میسپره به مسافر با همون یک کلمه "مگه بد میگم؟!" الباقی رو بدبخت می کنه ://

 

پاسخ:
1بسیار عالی
2چرا؟

من همون یبار که از تخیلم استفاده کردم هنوز هضم نشده 

خواهرم اون پست را خوند و به نویسنده ی بیشترین کامنتهاش گیر داشت 

پاسخ:
:)))
منو میگی؟ 
:)))

۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۲:۴۰ نباتِ خدا

برای دومی ایده ای نداشتم :) 

پاسخ:
عالی بود
۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۲:۵۱ شنگول العلما

سلام آخه اینم سوال بود؟ واقعا متاسفم که سریال کارتون موزی مازی رو نگاه نمی کنی. و از عبرت های این کارتون استفاده نمی کنی

تازه اینکه چیزی نیست الان قیمت هر کارتن موزی بین شش تا ده هزار تومنه.

 

 من که با دوچرخه می رم همه جا. اما وقتی وارد تاکسی می شم می فهمند من یکی از بزرگترین سیاست مدارها هستم و از آقایی هم چیزی کم ندارم اینه که بحث های سیاسی رو مطرح می کنن بلکم قطره ای از دریای دانش من در سیاست استفاده کنند. 

 

 

پاسخ:
سلام خیلی خوب بود ممنونم
۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۳:۰۱ صـــا لــحـــه

من دوست دارم سیب باشم. یه سیب سرخ و بزرگ که وقتی گازش میزنی هم سفته هم آبدار. دوست هم نداری گازش بزنی. دوست داری با آستینت همش پوستش رو برق بندازی. قرمزیش هم منو یاد رنگ لب‌هام وقتی بچه‌ بودم می‌اندازه. همه بهم اینو می‌گفتن اما الان دیگه نمی‌گن! :)

دوست دارم یه سیب باشم که هرکس وقتی میبینش از همینی که هست و همونطوری که هست ازش لذت میبره.

دلم نمی‌خواد موز باشم که همه آرزوی شیرموز شدنش رو بکنند. که پوستش رو دور بیاندازند. تازه حتی آب سیب هم شرف داره به شیرموز که تازه اگر سیب سرخ و بزرگ و آبدار باشی هیچ وقت آبت رو نمی‌گیرن‌. سیب آبگیری فرق داره :)

پاسخ:
یعنی تو عمرم انقدر قانع نشده بودم D:
:)) سیب آبگیری فرق داره هم خوب بود. ممنون

۱. موز دوست ندارم، آدمو یاد خانم های دماغ عمل کرده ی باریک اندام می اندازه که با کفش های پاشنه بلند و کلی قر و‌فر راه میرن...

اما سیب! سیب قرمز هم دوست ندارم باشم، انگار از درون تهی هستش! یه جورایی شبیه کله پوک هاست، یه گاز بزنی آب و شل میشه زیر دندونت... سست عنصره!

اما سیب زرد و سبز خوبه، مثل سیب سمیرم!  ترش و ملس، گاز میزنی آب دهنت جمع میشه زیر زبونت، هوف دلم خواست!

سیب گلاب هم خوبه، ترد و خوش عطره... لپ گلی و تر و تازه! آدم رو یاد دختر بچه های سفید تپلی با لپ های سرخ از هیجان می اندازه که دارن بلبل زبونی می کنند... 

 

۲. به نظرم همش زیر سر راننده تاکسی هاست! و گرنه کی الان حوصله ی حرف زدن داره؟! اینا حتما با وزارت اطلاعاتی چیزی قرار داد دارن تا از زیر زبون مردم حرف بکشن!

شایدم با موساد هماهنگن، می خوان آمار عکس العمل های مردم رو در بیارن، ببینند نقشه هاشون چقدر گرفته، تازه نقطه ضعف ها و‌قوت ها رو هم خوب میشه در آورد... 

خلاصه که برای درآوردن آمار خوب جاییه! همه مدل آدمی هم توش رفت و آمد داره...

پاسخ:
1 خوب اینطور که شما گفتی، ما هم دلمون خواست
2-WOOOOW عجب نکته ی ظریفی!
۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۳:۰۹ حسن قاسمی

1. دوست دارم سیب باشم، موز که باشم، چشمم میزنن و سریع پوستم رو میکنن :))))

 

2. چون مسافرکشی اجباری نتیجه ی حکمرانیه :)

پاسخ:
کوتاه، موجز و دلنشین
1: خیلی خوب بود خوشم اومد:))
2- آره به قرآن
۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۳:۳۸ صـــا لــحـــه

سوال دوم:

این مردم نیستند که توی تاکسی‌ها از سیاست حرف می‌زنند. راننده تاکسی‌ها هستند که سیاسی صحبت می‌کنند. چون هر روز از کنار یه عالمه آدم و یه عالمه بیلبورد تبلیغاتی و پیام‌های ننگین شهرداری گذر می‌کنند و مجبورند خودشون رو یه جا تخلیه کنند.

چون راننده تاکسی‌ها از کنار یه عالمه ساختمون دولتی و سه‌لتی و ... رد می‌شن و با خودشون هزار و یک فکر و خیال می‌کنند درمورد آدم‌های توی اونا که با شاسی بلند و شیشه‌های دودی از خط ویژه رفت و آمد می‌کنند و اگر احیانا یکی از این آدم‌های مرتبط و خط و وصل دار توی ماشینشون بشینه، اگر سکوت کنند تازه بعد از اینکه اونو پیاده کنند متوجه میشن که چه اشتباهی کردند که سکوت کردند.

برای همین اقدام احتیاطی‌شون اینه که حرف بزنند!

پاسخ:
مرسی مرسی از دیدگاهت.... خیلی خوب بود
۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۳:۴۱ دُردانه ⠀

1- لزوماً دوست ندارم سیب باشم، ولی در مقایسه با موز، ترجیح می‌دم سیب باشم. موز سریع و راحت خورده میشه :| من دوست دارم به‌سختی به دست بیام :))

 

2- چون قراره پیاده بشن و ثبت و ضبط نمیشن. یه جای موقتی برای تخلیۀ افکارشون.

پاسخ:
1-آفرین
2-احسنت........
منم د هر دو مورد با شما موافقم. و همین نظر رو دارم
۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۴:۱۱ مریم بانو

در بهشت عاشق زمین شدم!

 

در نگاه تو وسوسه سیبی بود.....!

 

هنوز هم بر این باورم 

 

که حوا سیب را از چشمان تو چید.

 

1-  معلومه سیب

 

تاحالا دیدی استیو جابز لوگوی موز استفاده کنه؟؟؟؟

 

یا موز تو سر مبارک نیوتون بخوره؟؟

 

راه دور نمیرم جان است ایرانیان و تمباکوی دو سی.....!!

 

2_ پدر بزرگم سیاست مدار بزرگی بود!

 

متخصص تحلیل  بحران های خاورمیانه و کم ابی بود.

 

بعدها جایگاهش را به پدرم داد

 

پدر اما مشغول بررسی اقتصاد و عوامل تاثیر گذار بر ان بود!

 

پدر نیز جایگاهش را به پسرش داد!

 

برادرم اینک با تاکسی موروثی از پدربزرگ وپدر به بررسی

 

امر خطیر فیلترینگ تلگرام و نفتی شدن اینترنت میپردازد.

 

 

 

پاسخ:
خیلی فوق العاده بود. واقعا عالی بود. 
هنرمندانه پاسخ دادی.... مرسی. میایستم برات دست میزنم...
۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۴:۱۴ حمید آبان

السلام یا میرزا

پاسخ پرسش 1 -

سیب میوه خوبیه، درسشو سر وقت میخونه، بچه با ادبیه، یبار ندیدم به بزرگترش (احتمالاً به) بی احترامی کنه، با نارنگی ها و پرتقال دان زاد دان هم رابطه خوبی داره، این قرمزی هاشون لنگی سوراخن و واگذارشون کردم به خدا! اما امان از سبزها و زردهاشون که دلبری میکنن چونان که دلبر دلبری نکرده! یه فامیل دور هم دارن بهشون میگن سیب گلاب، نمیدونم چرا هر وقت اسمشو میشنوم یاد چهارراه گلوبندک میفتم!

موز هم که میوه باکلاسیه، همنشین آناناس و همدم نارگیله! تازگیا با پشن فروت ها و کیوی ها هم رابطه زدن و تجارت گوجه فرنگی میکنن! یه ترکیب قدیمی هم دارن با شیر، که تازگیا پسته و گردو هم بهشون اضافه شده و خرده فروشی خشکبار هم میکنن!

اما من دوست دارم از اون میوه باکلاسا باشم که نمیدونم اسمش چیه، اما قطعاً اسم باکلاسی هم داره، اینطوری دختر همسایه ازم خوشش میاد و دفعه بعد که برم بهش شماره بدم فحشم نمیده!

پاسخ پرسش 2 -

راننده تاکسی ها شب ها دورهم جمع میشن و برای فرداش موضوعات مختلفی رو واکاوی میکنن تا بتونن ازشون در سطح شهر برای گفتمان استفاده کنن، یه انجمن زیرزمینی غیررسمی که سیاست های خرد و کلان کشور اونجا برنامه ریزی میشه، ولی از اونجایی که قدرت اجرایی ندارن در حد تئوری های پیش پا افتاده درون تاکسی باقی میمونه! (یبار زمان دانشجویی سوار تاکسی شدم برگردم خونه، راننده کلی از سیاست و فرهنگ و جامعه شناسی حرف زد و من سکوت کردم، آخرش موقع پیاده شدن برگشت گفت مرد حسابی یه دو کلوم هم تو حرف میزدی!!)

امیدوارم مایه های طنز داشته باشه این حرافی ها!!

پاسخ:
السلامُ اَل،حمید!
برای یک: :)))))
برای دو: دست مریزاد.
گل گفتی. اصلا به نظرم موضوعات رو تاکسیرانی مشخص میکنه براشون....D:
مایه طنز هم داشت. دوستش دارم

۱. من دیگه نیازی به انتخاب ندارم نه لاغرم که خودمو تشبیه کنم به موز نه خلق و خو و رفتارم نرمش داره که خودمو موز بدونم! سیبم از اون مدل سفت ها که به هر کی بخوره طرف نیازمند شکسته بند میشه(همین قدر چاق و گردالی و سفت و سرسخت از نظر اخلاق)

۲. به عنوان جزئی از مردم، تو تاکسی حرف نمی زنم. تاکسی های شهر ما اغلبشون اطلاعاتی هستن و بهتره آدم دهن گشادش رو ببنده. الانم دیگه بحث سیاسی نیست تو تاکسی الان درگیری سر کم و زیاد گرفتن کرایه هاست. یه مشت مسافر با اخلاق گه مرغی و یه مشت راننده عصبی که سر کرایه دعوا می کنن.

پاسخ:
سلام چاقالوی گردالیِ سفت و سخت...  اینکه بیشتر شبیه نارگیل شد. بااین فرق که نارگیل پشمالوئه:)))
2- عه اونجا هم اینطوریه؟:)))
۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۵:۳۶ دختر بندباز

1- ترجیح میدم سیب باشم. سیب حاشیه هاش کمتره. پشت سرش حرف نمی زنند! آخه من هیچ جوری نتونستم با این قضیه ی لخت شدنای موز کنار بیام! لامصب به هر کی می رسه بشمار سه ... .

 

2- آدما از هم می ترسن! نمی تونن تحمل کنن یه غریبه از یه حد فاصله ای بیشتر بهشون نزدیک بشه. می ترسن گازش بگیره یا یه مریضی واگیرداری بهش منتقل کنه! برای همینم هست که تا توی تاکسی می شینن شروع می کنن به حرفهای سیاسی زدن! آخه این تنها موضوعیه که همگی سرش اتفاق قول دارند. یه جورایی مثل سلام کردنه! یعنی نترس کاریت ندارم!!

شاید بگید چرا توی مترو و اتوبوس و ... از این حرفها نمی زنند؟ خب اونجاها یا دیگه اونقدر توی حلق هم هستند که از ترس کُپ کردن و به نفس کشیدن خالی هم راضی هستند، یا اونقدری از هم فاصله دارند که بتونند موقع گاز گرفتی یه جوری فرار کنن!!... قضیه ی فضای شخصی آدم ها، کاملا از نظر علمی ثابت شده. باور کنید.

پاسخ:
سلام یک: آفرین نکته ی ظریفی بود. بهش فکر نکرده بودم D:
دو: اینجوری هم میشه به نگاه کردD:

مزخرف

پاسخ:
خودتی...نارنجی پوش

با سلام

۱- موز

۲- چون بیکارند.

پاسخ:
با علیک سلام
چرا موز؟
۱۷ آذر ۹۸ ، ۲۰:۰۴ شارمین امیریان

سلام.

 

چنان بی خلاقیت شده م که فقط ترجیح میدم بشینم صندلی عقب تاکسی و موز و سیب بخورم! البته انار هم باشه دیگه عالی میشه =/

پاسخ:
سلام. جِر زنی کردید. انار تو لیستمون نبود

جواب سوالات:

1- هیچ‌کدوم، فقط نارنگی :)

2- مردم این‌طوری فکر می‌کنن آزادی بیان بیشتری دارن، در حالی که اصلاً این‌طور نیست. دیگه ارجاعت می‌دم به قانون مورفی؛ چیزی که بخواد اتفاق بیفته، اتفاق می‌اُفته. اگه قرار باشه دستگیر بشی، دستگیر می‌شی...

پاسخ:
1- تو لیست نبود. ولی ساختارشکنیِ شما و شارمین قابلِ ستایشه. D:
2-حس میکنم چون سواد سیاسیِ ما کمه(خودم مثلا) میذارم حرفهامو تو تاکس میزنم و تا جایی که بلدم میگم و به محض اینکه کم میارم، میرسم به مقصد و پیاده میشم. اگه حرفم تموم بشه و به مقصد نرسم، باز همونجا پیاده میشمو باقیِ راهو پیاده میرم.

سلام میرزای خودمان :))

1- موز که اصلا حرف زدن ندارد، حرف هم بزنیم در انتشارش به مشکل بر می‌خوریم و ممیزی دست و پا گیرمان می‌شود، چپ و راست سین جیم می‌کند که منظورت از موز چه بوده، حالا ما هم هی آیه و قسم سر هم کنیم که منظورمان آن حزب زرد رنگ یا آن نشریه‌های زردنویس نیست، از شما چه پنهان توی وقت ملاقات دیدم خود ناشر بالای سرش عکس یک موز چسبانده بود، یک موز کامل زرد هم نبود، موزی بود که پایینش جای رنگ مشکی، طوسی می‌زد، پشتِ یک کیکی که رویش عدد 71 نوشته بود گذاشته بودند و عکسی ازش گرفته بودند. 

 

الغرض چون نمی‌شود از موز حرف زد و الآن هم داریم به فصل برداشت موزها در اسفند نزدیک می‌شویم، باید مستقیم برویم سراغ سیب، ولی سیب اصلا سیاسی نیست، سرخِ سرخ پشت کاغذ می‌نشیند و کنارش قلم حس و حال دیگری دارد، آخر می‌دانید سیب سرخ است، سرخ هم که رنگ عشق است، رنگ احساس، رنگ همه چیز، این‌ها را کنار وبلاگم نوشته بودم.

 

القصه با این همه معلوم است که اصلا دوست ندارم موز باشم، آن هم موزی که پایینش طوسی می‌زند و آن قدر تلخ است که با هزار لیتر شیر هم نمی‌شود بخوریش، از بس که سگ مصب تلخ است، میرزا می‌خواهم سرخ باشم، سرخِ سرخ، از سیب‌های کمونیستی هم سرخ‌تر.

 

یک چیزی را الآن روی کاغذ نوشتند و دستم دادند، متوجه شدم سیب‌هایی هم هستند که زردند و پایین‌شان طوسی می‌زند، چه سعید طوسی باشد و چه ریش طوسی، اصلا بیخیال این میوه‌های سیاسی ، من کلا نمی‌خواهم میوه باشم، من فقط همان سرخ بودن را به همه چیز ترجیح می‌دهم.

 

سرخ اصل است، یا سیب سرخ یا موز سرخ، هر چی سرخش خوب است.

پاسخ:
سلام سیِّدِ خودمان
پس نتیجه میگیریم که قرمزته بابا.
یعنی انقدر شیرین و شیوا و بلیغ بود که اگر اسمی از سعید و ریش هم نمیآوردی، با همون عدد 71، همه چی مثل روز، روشن شد که عجب شمعی بود پُر  فروغ....
+موز سرخ.
دانشمندا باید براش تز بدن.

مریم و بانو و داش حمید انصافا از همه مشتی تر نوشته بودند

پاسخ:
غبطه خوردم به ذهنِ خلاقشون

قطعا موز: چون نایاب تره و همیشه نیست «دوست ندارم همیشه باشم میخوام واسه داشتنم صبر کنن» چون لاغره و رعنا «هیکل به این خوبی داره اون سیب خیلی خیکیه»  موز ظاهر و باطنش تقریبا یکیه و دو رو نیست هر دوش یه رنگه ولی سیب نه.. قرمزه و راحت گول ظاهرشو میخوری در صورتی که توش حتی موزم نیستD;   کلا موز خیلی باکلاس تره...

 

تو ترافیکن حتما میبینن اوضاع بده دیگه سیاسی حرف میزنن... شایدم میبینن کرایه زیاد شده سعی میکنن از این راه یجوری راننده رو نرم کنن کمتر بگیره... یا هم که اعصابشون از ترافیک و کرایه ماشین بهم ریخته دارن فقط یچیزایی بلغور میکنن

 

+یه ایندفعه رو نظرم رو تایید کنید... (کاش مشکل رو میدونستم)

پاسخ:
+من نظر تأیید شده ای ندارم از شما...
بله شما هم نایابید.
آخرین بار که کلمه خیکی رو شنیدم ، واقعا به غیر از این مورد شما، یادم نمیاد کِی بوده:))

..۱. در کشفیات جدیدم به این نتیجه رسیدم وقتی نارنگی ملس رو با سیب باهم بخورید مزه موز میده یه حب نارنگی با یه حب سیب خواهشا اندازه هم باشه مقدار سیب و نارنگی که باهم بر میدارید و همزمان باهم بخورید اصلا مزش عجیب شبیه موز میشه از اونجایی که من دوست داشتم سیب موز باشم دیدم اگه موز بشم هیچ راهی نداره که مزه سیب هم بدم ولی اگه سیب بشم یه روز یکی مثل خودم پیدا میشه و کشف میکنه که اگه من رو با نارنگی بخوره مزه موز میدم  تازه اینجوری چقدر میتونم به خانواده ها از نظر اقتصادی کمک کنم مثلا برا شما مهمون میاد سیب و نارنگی بذار جلوش بگو بفرمایید موز بعد مهمونه با تعجب نگاه میکنه دنبال موز میگرده تو ظرف میوه بعد شما میگید سیب و نارنگی رو باهم بخورد همون مزه موز میده پس سیب میشم  به امید اینکه یه روز مزه موز توی زندگی من کشف  بشه

۲. وقتی راننده تاکسیا شدن سیاست مدار قطعا سیاست مدارا شدن راننده تاکسی 

پاسخ:
خیلی خوب خانم هنرمند. امیدوارم نارنگیِ زندگیت با اسب سفید بیاد و موز زندگیتون هم بارور بشهWooooW چی گفتم!!!!
2-:)))))))) احسنــــــــــــت احسنت احسنت. خیلی خوب بود
۱۷ آذر ۹۸ ، ۲۲:۵۶ آقای گوارا

1- موز خوب نیست ، چون هرچند خوشمزه تر از سیبه ، ولی آهِ انتهای روده ی بزرگ پشته !!!

 

2- چون ارزش سیاست همین قدره !

پاسخ:
سلام
1آه روده ی بزرگ؟
2: واقعا گُل گفتی
۱۸ آذر ۹۸ ، ۰۰:۵۱ فرشته ی روی زمین

۱_سیب...

موز زود له میشه و سریع کم میاره و رو به نابودی میره...اما سیب مقاومتر و محکمه...

سیب برای من خیلی چیزها رو یادآوری میکنه..مثلا دستهای مادر و تغذیه ی روزهای مدرسه و شرکت اپل مخصوصا لب تاب هاش که نشون میدن سیب حتی گاز زده و دهنیش! هم ارزشمنده...

۲_چون خیلی از راننده تاکسی ها نتیجه ی سیاستِ غلط هستن...!

و چون رسانه ی کاربردی تاکسی ها رادیو هست ، و از اونجا که رسانه های ما تعاملی هستن ، سِمَت کارشناس تحلیلی برنامه ها و وظیفه ی باز کردن موضوع و توضیحات بیشتر! واگذار شده به راننده تاکسی ها...!

پاسخ:
1 دلمونو بردید به گذشته ها... مدرسه و اغذیه ی روزانه.
2 عجب نکته ای گفتید
۱۸ آذر ۹۸ ، ۰۱:۱۳ امیرحسین علیزاده

یاد یک فیلمی افتادم که معتاده می گفت : سیگار بهتره یا موز؟؟؟

راستش دوست دارم بدونن چرا این سوال رو پرسیدید؟

من سیب رو انتخاب می کنم.  شاید چون میوه مورد علاقه منه رو روزی دو تا سیب می خوردم. یا شایدم چون از درخت سیب خیلی خوشم میاد.

 

یک جمله از چرچیل هست که میگه : من نمی دانم چرا مملکت رو راننده های تاکسی و آرایشگر ها نمی چرخانند.

 

سوار تاکسی بودم.  از روی یک دست انداز رد شدیم. اول شهرداری رو فحش دادیم. بعدش شورای شهر رو. بعد وزیر کشور رو. در نهایت ریاست جمهوری. و... 

خواستم بگم از یک دست انداز،. رسیدیم به بالاترین فرد سیاسی. 

علتش اینه. 😂

 

پاسخ:
سلام برادر!
اولش یه دلیلی داشتم ولی یواش یواش دلیل سوالم محو شد و به نتایج خوبی رسیدم. 
یکی از قشنگیای سوالم این بود که دوستان درمورد خودشون و این مسئله، فکر کردن. و این رو میذارم رو حساب یک: محبتی که به من دارن، و دو ارزشی که برای خودشون قائل شدن.
 وقتی نظرات درمورد سب و موز رو میخونم واقعا به فکر فرو میرم. و فکر میکنم هرکسی برای دلیل سوالِ من، میتونه یه جوابی داشته باشه.
شاید یه سوال بپرسم که به نظرتون به چه دلیل من این سوال رو پرسیدم. اونوقت با جوابها، همه ی ما یک قدم دیگه به سمت "کمال" بر میداریم.

تاکسی:
و این یواش یواش تبدیل به عادت میشه و با اولین دست انداز دیگه انرژی مصرف نمیکنیم و یهو میگیم: بر پدر رئیس جمهور صلوات (مثلا)
۱۸ آذر ۹۸ ، ۰۲:۵۲ جناب منزوی

موز :) چون واقعاً موز رو دوست دارم :)

من هر بار سوار ماشین شدم از گرونی کرایه شروع میشه و قضیه بنزین که ربطش میدن به حمل و نقل که ختمش میدن به ضعف مسئولین و در برخی جاها هم معضلات شهری از عوامل بحث های سیاسی میشه :)

پاسخ:
فکر کنم بستگی به طول مسیر داره. ترامپ و بوش و آبراهام لینکلن هم میتونن در مسیر های طولانی نقش داشته باشن....:))
منم موز دوست دارم
۱۸ آذر ۹۸ ، ۰۸:۵۸ آقای گوارا

هر وقت می خوایم بریم مهمونی ای که باهشون رو در بایستی داریم ، خودمونو به سلاحِ موز مسلح می کنیم . خودمون وبچه رو می بندیم به موز تا نیازمون به دستشویی کاهش پیدا کنه !

پاسخ:
عَـــــــی خـِـــدااااااا :))))

سلام

1 - من ترجیح میدم موز باشم. چون موز رو بیشتر دوست دارم و اصلا سیب دوست ندارم.

هضم سیب برای معدم کار سختیه از ازاونجا که ازدرده شدن معدم مستقیم به ازده شدن خودم منجر میشه ترجیح میدم راضی و خوشحال نگهش دارم.

 

2- چون اینطوری حس میکنن تحلیلگر سیاسی هستن و حس قدرت بهشون میده. در حالت عادی حال حرف زدن درباره این چیزهارو ندارن ولی وقتی توی تاکسی هستن برای اینکه بگن کم نمیازن و اینهام بلدن صحبت میکنن.

وگر نه اگه واقعا حرفی برای زدن داشتن توی تاکسی مطرحش نمیکردن.

 

3- حال ندارم برگردم از اول بخونم اشکالات املایی و تایپی رو برطرف کنم. به بزرگی خودتون ببخشید :)

پاسخ:
سلام
برای معدتون آرزوی سلامتی میکنم که بتونه از پس سیب هم بر بیادD:
یه بار تو تاکسی دوتا خانم داشتن در مورد یه چیزایی بلند بلند حرف میزدن که من از خجالت کم آوردم نرسیده به مقصد پیاده شدم....
 حق با شماست اگر حرفِ دیگه ای باشه به سیاست کشیده نمیشه.
فعلا دغدغه ی  مشترک، گرونی و سیاسته

گوگل سرچ کنی موز قرمز هم می‌بینی

پاسخ:
رویت شد D:
چقدر سریع رفتن تز دادن دانشمندا. خوب شد گفتما
۱۸ آذر ۹۸ ، ۱۴:۳۸ امید شمس آذر

۱. سیب؛ چون موز خیلی راحتتر خورده میشه و آدم رو درگیر خودش نمیکنه.

۲. احتمالاً به این دلیل که رادیو بازه.

پاسخ:
سیب زجرکش میشه ها

آره این احتمال هم هست

۱. دوست دارم موز باشم، کمتر در دسترس، از سرزمینای دور(: اگرم قرار باشه بنا به تقدیر سیب باشم دوست دارم حداقل از این سیب قرمزای سفت باشم؛ خوشمزه!! نه از این سیبای نرم که بافت پنبه ای دارن، از این سیبا دوست ندارم((:

 

۲. به جواب این سوال بیشتر فکر کردم. شاید چون اکثر اونایی که از تاکسی استفاده می کنن در سطحی هستن که در یه حد زخم خورده ی سیاستن و این باعث میشه سیاست تبدیل به یه زبان مشترک بشه و حرف همو راحت تر بفهمن.

پاسخ:
مهم اینه که دیگران شما رو سفت و سخت بپسندن یا پنبه ای...
2 آره موافقم یه درد مشترک
۱۸ آذر ۹۸ ، ۱۹:۲۳ دچارِ فیش‌نگار

به سیدجواد@ بگو موز با پیاز بخوره

پاسخ:
سید جواد موز با پیاز بخور!
گفتم.
۱۸ آذر ۹۸ ، ۲۰:۵۸ آقای مهربان

سلام

1- من موز رو ترجیح میدم. راجع به آخوند جهنمی چیزی شنیدی؟ مثلا برای یه مراسم یه سخنران رو دعوت کردن و حالا دم کار کنسل کرده، بعد مسئولین میگن جهنم، فلانی رو میگیم بیاد :)

حالا شده قضیه ی سیب، هرجا بشقاب خالی بشه میگن جهنم، یه سیب اضافه می ذاریم !

 

2- اصلا این یکی از راه های فهمیدن نظر مردمه. حسن خان شب به شب زنگ می زنه خانه ی رانندگان و میگه داداش موضوع داغ برای سخرانی فردام چی داری؟

پاسخ:
سلام
1- نه نشنیده بودم.. عجب نکته ای..
2-خدایی؟ عَی نامردِ "چیز" :))

سلام

1. بیشتر دوست دارم سیب باشم چون علاوه بر شیرین بودن، می‌تونه یه نماد باشه؛ نمادی از استقامت و قاطعیت و خیلی زود در برابر مشکلات له نمی‌شه و کم نمیاره

2. شاید چون هم راننده هم مسافره تا رسیدن به مقصد وقت خالی زیاد دارن به خصوص اگه ترافیکی هم در کار باشه به علت فشارهایی اقتصادی که روی دوششونه و پراز گلایه از دولت و مسئولین هستند، فضای بهتری از تاکسی پیدا نمی‌کنن برای تخلیه فشار روحیشون. اینجوری می‌خوان با گلایه‌ها و غرزدن‌هایی که بیرون از گود تاکسی کسی گوش شنوایی برای شنیدنشون نداره هم خودشونو آروم کنن و هم جلوی دیگری خودی نشون بدن و بگن بهتر از مسئولین می‌فهمن

پاسخ:
سلام
1-بله بله
2- خیلی خوب بود مرسی
۱۸ آذر ۹۸ ، ۲۲:۳۴ کنت ویلیام

۲- چون میدونن خیلی زود پیاده میشن

پاسخ:
2-یه اصطلاحی بود شبیه این. مثلا تو مایه های دهنشو سرویس کردن. میگفتن طرف رو پیاده ش کردن. یا نمیدونم یه همچین چیزی. یاد اون مثالِ کوچه بازاری افتادم.... طرف رو پیاده ش کردن.
D:
۱۸ آذر ۹۸ ، ۲۳:۳۸ اقای ‌ میم

اول که عرض سلام و اهانت دارم خدمت شما بزرگوار

۱-دو سیب نعنا

۲-چون راننده های تاکسی سر بحث رو باز میکنن و راننده های تاکسی هم که همه دکترای علوم سیاسی دارند.

 

پاسخ:
اول اینکه علیک سلام و ارادت D:
1-همینطوریه که همه شیفته ی شمان دیگه....
2-پرفسورا حتی

1.خب نه سیب میوه مورد علاقه منه نه موز، ولی اگه برا خوردن بخوام یکی رو انتخاب کنم ترجیحم موزه. ولی اگه خودم میوه بودم و از بین دوتا میخواستم انتخاب کنم "سیب سبز" رو ترجیح میدادم.

 

2. هروقت تو تاکسی بحث سیاسی میشه و منم تقریبا همیشه مشارکت میکنم پشت بندش میام تو خونه تعریف میکنم و تهش میگم: اومدن کردنم تو گونی بردن دلیل رو بدونید، بس که تو مخمون کردن بیشتر تاکسیا پوششن اطلاعاتی ان. چند وقت پیش زمان اغتشاش ها که الحمدالله تبریز شرایط درحد اعتراض بود و زیاد اغتشاشی در کار نبود، شبونه داخل تاکسی نشسته بودم، یه آقا پسر خوش صدا هم رفته بود رو منبر، راننده تاکسی خواست بگه مثلا خیلی خفنه یه دروغ شاخ داری گفت، من نتونستم نخندم، بنابراین خندیدم.

و اما چرا بحث سیاسی تو تاکسی بیشتره: ما انسان های محافظه کار دوست داریم عقایدمون رو صریح بیرون بریزیم ولی همون محافظه کاری این اجازه رو بهمون نمیده و داخل تاکسی رو یه تریبون آزاد بدون بازخواست میدونیم برا خودمون. البته زیادم مطمئن نیستم..

 

پاسخ:
سیب سبزی که دوست داره موز بخوره. 

نه دیگه همینه. یه تریبونِ آزادِ موقتیه که وقتی از تاکسی خارج میشی مثل اینه که نه خانی اومده و نه خانی رفته.

سلام 

سوال دوم :

مردم رو نمیدونم ولی اگر بحث سیاسی اقتصادی تو تاکسی شنیدم بیشتر از طرف راننده های تاکسی بوده تا مردم یا ماها :))

راننده ها یا حتی مردم  واقعا تحت فشار هستند که اگر نبودند بحث های سیاسی رو باز نمیکنن !

بحث ها رو هم اگر باز میکنن بخاطر اینکه خالی بشن و یک کم از دغدغه های روزمره خودشون رو کم کنن.

منم معمولا گوش میدم و یا اگر قابل تایید بود تایید میکنم ولی ترجیحم اینکه فقط گوش بدم چون سیاست پدر و مادر ندارد و ممکنه حرفی که من بزنم بخاطرش بندازنم تو گونی :دی

از یه طرفم چون روحا اذیت میشم معمولا تو تاکسی ها زیاد وارد بحث سیاسی نمیشم.

واسه همین علنا تو اینجور فضاها عقایدمو نمیگم و محتاطانه عمل میکنم و واقعا هم از لحاظ روحی اذیت میشم.

اصلا فکر کنین میرزا من تا اونجایی که بتونم و امکانش باشه اخبار هم گوش نمیدم.

 

 

امضاء : 

یک عدد محافظه کار :دی

 

 

پاسخ:
سلام ما هم کلا روانیِ محافظه کاری شماییم
۱۹ آذر ۹۸ ، ۲۳:۱۶ گمـــــــشده :)

۱. دوست دارم موز باشم. یه پسر بچه ازون عشق موزهاش، که پول خریدشو نداره، بعد از کمی کشیک دادن، وقتی حواس میوه فروش پرت شد خیلی سریع منو (که حالا موز هستم) از روی سینی جلوی مغازه میوه فروش برداره و پا بزاره به فرار. تا میوه فروش به خودش بیاد، خودشو برسونه یه گوشه دنج و تاریک و همین طور که نفس نفس می زنه و عرق از پیشونیش می ریزه، منو بالا بیاره‌و یه نگاهی بهم بندازه، بعد انگار که هنوز باورش نشده من تو دستاشم، از ترس این که مبادا یهو کسی بفهمه دزدی کرده، تند تند پوستمو بکنه و و با دو گاز بزرگ منو بفرسته تو معده اش. گاز آخرو کمی آهسته تر بخوره.طوری که حس کنه چه طعمی داشتم و از مزه شیرینم لبخند به لبش بیاد و چند دقیقه با فکر به حس خوب اون مزه همونجا با چشم های بشینه!

۲. مردم تو تاکسی حرف می زنن چون می خوان اندک علم مزخرف و بی سر و تهی که اون روز به هر طریقی یاد گرفتن، فرو کنن تو حلق یکی دیگه که احیانا یه جفت گوش مفت هم داره. چون می دونن کسی تو خونه خریدار حرف های بی سر و ته شون نیست. چون شخصیت واقعی شون برای کسایی که به صورت مدام باهاشون زندگی می کنن، رو شده. چون خودشون هم می دونن یه بی سواد تمام عیار هستن و فقط دارن حرف های بقیه رو بلغور می کنن اما مسلما اونی که تو تاکسی نشستههنوز اینو نمی دونه پس تا وقتی بفهمه وقت دارن و می تونن تراوشان علمی شونو تو حلق بقیه افراد حاضر در تاکسی کنن.

) داستان اول می شد بار طنز بیشتری هم داشته باشه ولی روی نوشتنش نبود. حسش هم نیز.)

پاسخ:
به نظرم منطقی ترین نظری بود که خوندم. {گزینه ی دو}
و اما گزینه ی اول: این بیشتر از اینکه طنز باشه، منشوری بود. حتی جا داشت یه جاهاییش سانسور هم بشَد...

1. موز :) چون تا جایی که میدونم مثل سیب تنوع نداره (ترش، شیرین، سبز، قرمز و..)

 

2. اینو نمیدونم!! شاید تنها چیز مشترکیه بین مردم که همه حداقل کمی راجع بهش اطلاعات دارن!

پاسخ:
اتفاقا یه دوستی دارم که دخترش عاشق بازیگر های کُره ایه. میگه منطقش اینه که تنوع ندارن. همَشون شبیه همدیگه ن. لازم هم نیست فکر کنم این کیه و اون کدومه. از نظر من همشون یکی هستن. خِلاص. کوچیکه ها.
2- آره دقیاق همینه. تنها حرف مشترک مردم.

من که نظرم را نوشتم 

و از عمدا هم عمومی نوشتم 

چون نباید خصوصی می نوشتم 

مثل همین یکی 

پاسخ:
آفرین کار خوبی کردی :)
۲۱ آذر ۹۸ ، ۱۲:۵۷ علیرضا گلرنگیان

سلام آقا میرزا مهدی

فعلا سوال اول:

دوست دارم آفریدگار، مرا سیبی می آفرید تا هر روز از بالای درخت دم در خانه تان، روی سرت بیافتم و تو، هرروز کشف کنی قانون عشق را:
عشق = شتاب دوری تو × جرم اشک های من.
 
در حد توانم همین بود، ببخشید :)

 

 

پاسخ:
سلام به حد توانت غبطه خوردم. مرسی عالی.

سلام 

ترجیحم اینکه انسان باشم :))

ولی سوال از شما در راستای پست اگر جوابمون (سوال اول )  در راستای طنز نباشه اونوقت داستان چیه ؟!:)

ممنونم 

پاسخ:
سلام
داستان هرچی که شما بگی، همونه

موز در تصور بعضی از مردم دهات ما چیز منفی‌ای هست به حدی که من وقتی موز می‌بینم یا اسم موز می‌اد باید حواسم باشه سوتی ندم. پس موز بچه منفیه. سیبم که برعکس خیلی مثبته. نماد سلامت و ... حالا این بین من نه موزم و نه سیب. نمی‌دونم از یه طرف دوست دارم سیب سبز ترش باشم از طرف دیگه موز. اگه پام به مجلس‌ها و تالارهای مجلل باز نشه حداقل می‌رم پیش دوستام شامپانزه‌ها و میمون‌ها. اونام دوستم دارن. آدم اصالت خودش رو فراموش نمی‌کنه. تازه هیچ کس از روی تعارف و آبرو و غیره موز رو به میمون‌ها نمی‌ده با دل و جان و کلی کیف بهش می‌ده. همین خوبه اصلا :))

+برای اینکه آخر بحث سیاسی دعواست. اصلا دعوا نشه، نمیشه..پس تاکسی بهترین جاست چون تا به مرحله دعوا کردن برسه طرف رسیده در خونش :))

+دو بار نوشتم و ناپدید شد به طریقی. چه حکمتی داشت نمی‌دونم! :)

 

پاسخ:
انتخاب میوه ت خیلی خوب بود کلس خندیدم. چرا منفی؟:))
+دقیاق همینه دیگه. فرار در حالی که بحث قراره داغ داغ بشه
۲۱ آذر ۹۸ ، ۲۱:۱۹ یک مسلمان ...

سیب بودن رو ترجیح میدم ولی نمی دونم چَرا!

 

+ توی مکان های عمومی صحبت کردن نیاز داره به پیدا کردن اشتراکات. مثلا کسی از اینکه امروز توی دانشگاه چی شد حرف نمی زنه.

و مشترک ترین چیز بین مردم سیاست زده ی ایران، سیاسته.

اما سوال مهم تر اینه که اصلا چرا توی تاکسی حرف می زنن؟ مگه مجبورن حرف بزنن؟

اصلا خود تو، چرا توی تاکسی حرف می زنی؟

خفه باشی چی میشه؟ میگن لالی؟ 

 

:)

پاسخ:
:)) من کلا حرف نمیزنم.  فقط میبینمD:
منم سیب رو دوست دارم
۲۱ آذر ۹۸ ، ۲۳:۳۲ نـــای دل

بنظر من از زمانی که وسیله‌ی نقلیه‌ای به نام تاکسی اختراع شد و راننده تاکسی به گفت‌وگو با مسافر نشست سواد سیاسی در کشور ما هم بالا رفت، دروغ نیست اگر می‌گویند راننده‌های تاکسی از برخی مدیران و سیاستمداران هم بیشتر می‌دانند و تحلیل‌های بهتری دارند.

سوار تاکسی پر از مسافر می‌شوم و در جلو می‌نشینم، نزدیک غروب است و سکوت همه نشان از خستگی و یا بی حوصلگی برای حرف زدن دارد. به ماشین‌های در حال عبور نگاه می‌کنم و می‌دانم که از این تاکسی هم چیزی نصیبم نمی‌شود که ترمز ناگهانی راننده تاکسی مرا به خود می‌آورد، ماشینی که قصد پیچیدن داشت انگار زمان بدی را انتخاب کرده بود.

همین موضوع می‌شود سرخط یک دعوای لفظی که به بیست ثانیه نکشیده تمام می‌شود اما ترکش‌های دعوا ادامه دارد، راننده تاکسی با عصبانیت تمام می‌گوید:" معلوم نیست کی به اینها گواهینامه می‌ده، تصادف هم که بشه هزار جور بازی در می‌آرن که خسارت ندن مملکت نیست که..

جرقه همین جمله مسافر دیگری را به حرف می‌کشاند:" اصلا معلوم نیست کی به کی هست و چی به چی، مملکت قانون نداره قانون داشت که حق من و شما رو نمی‌خوردن و حقوق نجومی بگیرن"

در کمتر از یک دقیقه فضا عوض می‌شود و سکوت تاکسی تبدیل به گلایه از اوضاع اقتصادی می‌شود. از ماشین پیاده می‌شوم و به رانندگان تاکسی نگاه می‌کنم که هرکدام با دنیایی از دغدغه در پی مسافرند و امیدوارند که زندگیشان رنگ و بوی تازه‌ای بگیرد...

پاسخ:
سلام چقدر واقعی بود. مرسی از توصیفت... عالی بود
۲۲ آذر ۹۸ ، ۰۱:۰۰ حـــــ ـمــیـد

سیب 

سیب سبز 

نرسیده و کال 

از همونا که شاید هرکسی  یه بار امتحانش کرده 

از شاخه‌ی درختی چیده یا از سر راه برداشته 

کوچیکتر از سیب های معمولی 

از همونا که شاید کسی دوست داشته باشه تا مدت ها نگه داره

هر از گاهی نگاهش کنه 

ولی قبل از اینکه حتی خراب بشن 

گم میشن 

اگرم سال و ماهی گذشت و دوباره سیب دیگه‌ای پیدا شد 

طعم گس نبودنم 

تو سوال چیو گم کردم که نمیدونم 

برای لحظه‌ای هم که شده 

از خاطری بگذره

آره سیب 

من انتخابمو کردم :)

...

البته موز هم خوبه :))

پاسخ:
هم خدا و هم خرما ؟
قشنگ گفتید

سلام

۱-قطعااااا سیب

سیب قرمز...

دلم میخواد

سیب سرخی باشم که نماد عشقه و عطر بهشت داره وتو قاب همه عکسای احساسی وعاشقانه هست 

سیب کلاًرمزو راز داره هم نماد عشق هم سعادت،سلامتی، و!زیباییه! واسه همین باید سرسفره هفت سین باشه:)

زیبایی خیلیه مهمه ها!:))

موز نماد زیبایی؟!نه:)من میخوام نماد زیبایی وعشق باشم:))

یا موز نماد عشق وسعادتش کجاش بود

تازه میگن هرکی سیب بخوره از پزشک بی نیاز میشه

ولی ادم هرروز موز بخوره اتفاق خوشایندی براش نمیوفته:/))

 

یاکسی دیده کسی موزو دستش بگیره بو بکشه :/تو عکسا احساسی وعاشقانه که خنده دار میشه  ادم یه موز بگیره دستش باهاش ژست بگیره:)) چون فقط سیبه که عطر بهشت میده و نماد عشقه

مزایا سیب زیاده! موز یه میوه معمولیه مثل همه میوه ها ولی سیب!

میوه ای که نمادعشقه وچه چیزی تواین جهان پر رمزو راز وزیباترازعشق هست؟

جهان وهستی باعشق آغاز شده وباعشق درجریانه...

  

۲-بیشتر راننده ها حرف میزنن 

 بنظرم یه بخشیش برا کم کردن غماشونه ونارضایتی از شغلشونه واقعام سخته! یه بخشیشم اینه که حوصلشون سرمیره وتنها حرف مشترک یادرد مشترک بین ادماهای غریبس

پاسخ:
سلام باشه بابا خفه کردی ما رو از بس گفتی سیب:))) فهمیدیم. یعنی الان هرکی موز هم دوست داشته باشه میگه سیب. به نظرم از همه تأثیرگزارتر بیان کردید. مرسی:)
درد مشترک. اغلب همین رو فرمودند. مرسی از حضورتون

سلام

1: دوست دارم سیب باشم همان سیبی که با گفتنش هلالی بر روی ماه کامل صورتت می نشست و صدای چیلیک دوربین آنالوگم این زیبایی را برای همیشه ثبت میکرد... آری دوست داشتم همیشه همان سیبی باشم که زیبایی ات را دوچندان جلوه میداد... تا فرمایش مولایم را اطاعت کرده باشم که میفرمود: کونُوا لَنا زَیْناً وَ لا تَکونُوا عَلَیْنا شَیْناً

 

2: چون سیاست همان حلقه مفقوده ی ظهور است... سیاست همان 313 نفری هست که باید در وجود هر انسانی فعال شود...

مردم بر اساس فطرتشان عمل میکنند... کسانی که دغدغه سیاسی شان را بروز میدهند برون گرا هستند و کسانی که بروز نمیدهند درون گرا هستند... و کسانی که به آن فکر نمیکنند یا سرخورده شدند و آسیب دیده عرصه سیاست هستند یا هنوز به بلوغ عقلی کافی نرسیدند...

 

تاکسی جایی هست که مشترک ترین دغدغه انسانها ظهور میکند... با تمام تفاوتهایشان... و مشترک ترین و فطری ترین دغدغه بشر ظهور منجی است...

دارن 313 دریچه وجودشان را به سوی فرج باز میکنند...

پاسخ:
سلام
عجب نکته ی ظریفی. سیب و هلال ماه و لبخندِ زیبا. 
آقا اجازه بدید به احترام این دیدگاهتون بایستم و سرِ تعظیم فرود بیارم.
دلتون شاد و دیده تون روشن به جمال آقا(انشاالله)

دمت گرم میرزا با این مطلبت

خیلی وقت بود به قوه خیالم فرصت همچین جولان دهی ای رو نداده بودم...

خیلی خوب بود بعد از مدتها...

معتقدم هنرمندها بیش از هر صنف و قشری به قوه خیالشون عرصه جولان دهی میدن... چون اقتضاء شغلشون هست

و معتقدم یکی از بزرگترین تهدیدهایی که هنرمندان رو دنبال میکنه تضعیف قوه عاقله شون هست...

تعادل برقرار کردن بین قوه خیال و قوه عاقله واقعا جهاد با نفس و نفس شناسی لازم داره...

لذا معتقدم در عصر ظهور هنرمندان جامعه مهدوی همون حکما هستند...

تعادلی بین قوه عاقله و قوه خیالشون برقرار هست...

خیلی حرف دارم در این زمینه...

پاسخ:
ارادت دارم. کاش بشه فضایی ایجاد بشه تا بهره ببریم از حرفهایی که دارید و نزدید
۲۴ آذر ۹۸ ، ۰۲:۴۴ لبخند ماه

سیب چون موقع صدا کردنم لبخند میاره رو لبها😊

 

چون تو تاکسی جمع خودمونی تره. مخصوصا بعضی ها با خونه ی خاله هم اشتباه میگیرند و در کل لم میدن😁

 

پاسخ:
لَم:)))
+آره واقعا ما هم میخوایم از بچه ها عکس بگیریم ، میگیم اسم شما رو به زبان بیارن و بگن: سیـــــــــــــــــــب

سلام 

جواب سوال اول : سیب قرمز

چرا که سیب سرخ  همه رو به یه چشم می بینه !  فقیر و ژار و دولتمند (ثروتمند)  براش فرقی نداره! همه رو یکی میدونه !

 برای هیچ کدوم از این دو برتری نداره! 

تو همه جا هست (تو همه جا یافت میشه)  تو خونه ثروتمندان رفته تو خونه فقرا رفته !

سیب سرخ  کبر و غرور نداره.

سیب سرخ متواضع و مردمی است .

تو سر هر سفره ای پیدا میشه ، سفره هفت سین تو سفره شب یلدا  تو همه جا هست و همه دوستش دارن و اون همه رو دوست داره !

سیب سرخ عاشقه ! عاشق همه ! همه اونایی که مغرور نیستن ! همه اونایی که فخر نمیفروشن به دیگران !

همه اونایی که سادگی و صفا و خلوص نیت رو دوست دارند.

سیب سرخ عاشق خوبی هاست. 

سیب سرخ نماد محبت و عشق به همه آدم های روی زمین است.

پاسخ:
سلام چقدر هم این نسبتِ سیب سرخ برازنده ی شماست...
:)

میدونستی سیب انسان‌ترین میوه عالمه؟! تو همه میوه‌ها سیب‌ها بیشترین شباهت رو به انسانها دارن..سیب‌ها درست مثل آدمها مراتب روحی دارن و یه سری قابلیت‌ها و ظرفیت‌های وجودی دارن که میتونه اونها رو به اعلی علیین ببره و یا برعکس در اسفل السافلین جا بده...از اون سیب شرور و ممنوعه‌ی جنابین والدین بگییییییر و بیاااا تااااا اون سیب وحیانی که با سقوطش معجزه نیوتن رو نازل کرد...از سیب‌هایی رویایی و دست‌نیافتنی که بر بالای سر عروس و داماد پرواز میکنن و چون همای سعادت در دست مشتاقانشون آروم میگیرن و حاجت میدن بگیر تا اون سیب‌های کرم خورده‌ای که هر یک دونه‌ش یه آرزو رو به باد میده... از اون سیب‌های لپ‌گلیِ پای سفره هفت‌سین بگیر تا اون سیب‌های گندیدهای که حتی نمیشه نگاهشون کرد...

سیبها حتی میتونن دنیا رو به دست بگیرن. قبلا هم ثابت کردن که میتونن نقطه عطف تاریخ باشن و امروزه حتی میتونن تو جنبه‌های اقتصادی یک جامعه هم اثرگذار باشن. تو همین وضعیت سیاسی و اقصادی هنوزم اگر سیبها فقط یه کم متحد بشن و تو بازاریابی بهتر عمل کنن میتونن جماعتی از بشریت رو از نون خوردن بندازن! حالا نمیدونم مشکلشون تو بازاریابی، ذاتیه؛ یا مشکل از بحث‌های فقهی و سیاسی و عدم اجماع علماشون بر سر حرمت کساد کردن کاسبی پزشکهاست که باعث شده خیلی هم پیِ بازاریابی نباشن. خلاصه که نتیجه این عدم اتحاد این شده که هنوز اونقدرها طرفدار ندارن و وقتی هم که به هزار ضرب و زور و عشوه‌گری و لپ قرمز و پوست براق یکی رو مشتری میکنن بازم خدمات حین و پس از فروششون اونقدر نازله که نیم خورده تو ظرف می‌مونن و اون موقع است که می‌بینی  بر خلاف نجابتی که بروز میدادن لبخندهای موذیانه‌ی خوبی هم بلدن تحویل میزبان بدن! البته همونطور که قبلا گفتم  سیب انسان‌ترین میوه عالمه و هیچ وقت نباید اونو دست کم گرفت. یه سیب خیلی خوب میتونه با تلاش و امید الهام بخش باشه.. حتی سیب‌های گاز زده هم قبلا ثابت کردن که اگر اراده کنن چنان قابلیتی دارن که میتونه مرزهای تکنولوژی رو هم جابجا کنه! تو هیچ میوه‌ای این قابلیت‌ها یه جا جمع نمیشه... قبول نداری؟

 سیب‌ها رو دست کم نگیر..

 

 

 

+آقا خیلی ممنونواقعا بابت دست به قلم کردن ما. نیازمندش بودم. میدونم خوب نشد ولی خب به نظرم در حد کامنت‌گذاری خوبه دیگه :)

وقت ندارم برای سوال دوم ولی جواب جامعه‌شناختیش سیاست‌زدگیه. مردم ما سیاست‌زده شدن و این خیلی بده. باید سیاست‌مدار بود. باید یک جامعه سیاسی ساخت نه یک جامعه سیاست‌زده.

پاسخ:
خانم حسابی تحت تأثیر قرار دادید ما رو... «وَه چه شگفت‌انگیز»
نوش جانتان...:) 

سیب و موز باهم. هر کدومش یجور خوشمزه س!!

کلا از بس با خودم درگیرم متوجه حرف های راننده تاکسی ها نمیشم.

پاسخ:
پس دوست دارید هر دوش باشید
۲۶ آذر ۹۸ ، ۱۸:۰۰ حامد سپهر

موز واسه ما یه میوه تشریفاتی محسوب میشه مارو قاطی این تشریفات نکنین:)  سیب منو یاد بچگی هام میندازه یا زنجان و سیبهای زرد و درشت پاییزی که بوش دیونه ت میکرد والبته دختر صاحبخونه ی اون سیبهای زرد و درشت:))

البته اینکه تاکسیچی ها از بچه های اطلاعات باشن خیلی چیز دور از ذهنی نیست البته نه اونایی که شب با گونی بیان سراغت ، فقط در حد شنیدن نظرات مردم و رصد آماری جامعه

شق دوم قضیه اینه که بچه که بودم وقتی از سیاست حرف میزدن بابابزرگم میگفت اینا حرفهای نونوایی هاست چون اون موقعها صف نونوایی ها زیاد و طولانی میشد مردم این حرفا رو اونجا میزدن و بیشتر هم به درد همونجا میخورد و الان منتقل شده به آرایشگاهها و تاکسی ها

البته میشه به تاکسیچی ها هم حق داد چون بیشترشون تحصیل کرده هایی هست که به حقشون نرسیدن و سر و کارشون هم با رادیو هست هر خبری که میشنون داغ دلشون تازه میشه و به دنبال کسی هستن که باهاش حرف بزنن و غر بزنن و خالی بشن وگرنه اینهمه حرفو که نمیشه خونه برد

 

 

وبلاگتون دنبال کردن نداره!؟

پاسخ:
چه جالبه که سیب شما رو یاد بچگی ها میندازه. من کر میکردم فقط خودم با یه میوه یاد بچگی هام میفتم. "گلابی"!!!!

+آره واقعا راست میگید. 
++ ارزش دنبال کردن هم نداره :)

۱. ترجیح میدم سیب باشم چون قبلش یه شکوفهٔ قشنگ روی شاخه بودم که همه باهام کلی عکس انداختن.

۲. سیاست وجه اشتراک مردم باهم دیگست و توی تاکسی آدم تازه یادش میوفته چقد بدبختو فلک زدست توو این مملکته بیدرپیکر، اینم بگم که خیلی از سیاست سازامون از تووی تاکسی شروع کردن! والااااا

1-

 

از اولین خاطراتم،

چیزی از جنس یک کهن الگو، که گویی هزاران سال، نسل به نسل و صلب به صلب و ژن به ژن به امانت به من رسیده، تنفر از سیب است. از عنفوان کودکی و از دورترین خاطراتی که به خاطر میاورم، سیب همیشه تنم را می لرزاند. رعشه ای در تک تک سلول های بدنم، نه از جنس یک لرز معمولی، رعشه ای چندش آور با طعمی از پشیمانی. عطر سیب را بسیار دوست می دارم، رنگ و شکل آن را نیز، اما هر بار که یک گاز به آن میزنم، یک پشیمانی کهنه در من زنده می شود و از آن چه کرده ام به خود نفرین می کنم. از کودکی مرا می گفتند که خود را لوس نکن! ادا در نیاور! سیبت را بخور!

من اما میدانستم پشیمانی و لرزه ی بعد از خوردن سیب را. گمان می کردند شاید بدغذایی کودکی باشد، نوجوان شدم، جوان شدم، پیر خواهم شد، اما گاز زدن سیب همیشه برایم لرزه آور است.

موز، خیار، هویچ، شلغم، کدو، ترجیح می دهم همه چیز باشم اما سیب نه

سیب، همان میوه ی خیانتکاری است، که پدرم را با یک گاز از روضه ی رضوان به این وادی بلا کشاند...

 

---------------------------------------------

 

2-

-من آخر خط پیاده میشم

با یک نگاه گذرا وراندازم کرد،

+پس شما اول سوار شین خانوم

پیرمرد لاغر اندام در را باز کرد و تعارف کرد تا اول سوار تاکسی شوم، پسرک نوجوانی هم پس از او سوار شد.

پیرمرد یک کت خاکستری به تن داشت، و در زیر آن یک جلیقه هم رنگ کت. هوا به آن سردی نبود که جلیقه لازم باشد، معلوم بود بیشتر از روی عادت آن را پوشیده است.

مرا یاد بابای خدابیامرز می انداخت که عادت داشت همیشه زیر کتش جلیقه به تن کند. مامان از جوانی اصلا از جلیقه خوشش نمی آمد، اما هر چه کرد نتوانست این عادت را از سر بابا بیندازد، بابا هم خودش را از تک و تا نمی انداخت و از زمهریر زمستان تا ظل آفتاب تابستان همیشه جلیقه به تن می کرد. پسر بزرگم علی، وقتی بچه بود یک روز زمستانی پاپی شد که من هم مثل آقاجون جلیقه می خواهم. فقط هم یکبار پوشید، همان روز که عید دیدنی در کنار بابا، آخرین عکس مشترکش را گرفت.فردای شبی که بابا که از دنیا رفت، دیدم جلیقه را دست گرفته و گریه می کند.

+آقا من سر همین کوچه پیاده می شم

جوان صندلی جلویی، انگار تازه متوجه شده باشد کجاست، با صدای بلند این کلمات را ادا کرد . راننده که تازه از پشت چراغ حرکت کرده بود و داشت سرعت می گرفت، کمی بور شد، اما از دیدن مسافر دیگری که منتظر ایستاده بود حالش سر جا آمد و چند متر جلوتر از کوچه ایستاد.

وسط داشبورد، روی یک کاغذ آ چهار، چاپ شده بود که لطفا درب را آهسته ببندید. دور کاغذ را با چسب پنج سانتی چسبانده بود. از همان کاغذها کوچکش را روی هر 3 در ماشین با چسب چسبانده بود. ماشینش نو نبود، اما معلوم بود که به جانش بند است.

جوان عبوسی سوار صندلی جلو شد و موقع سوار شدن در را محکم کوبید.

راننده که انگار به ناموسش نگاه بد کرده باشند، حسابی از مسافر دلخور شد و با لحنی آرام اما ناراضی گفت:

-چه خبرته آقاجان؟ در رو چرا اینجوری می بندی؟ میدونی من این هفته چقدر دادم بالابر این شیشه رو درست کنن؟

جوال صندلی جلویی، با ترشرویی و از سر بی مبالاتی پاسخ داد

+ببخشید حالا

-خواهش می کنم، ولی شما اینجوری ببندی، من هفته ی بعد باید برم این در رو کامل عوض کنم! اون هفته رفتم روغن عوض کنم، سه برابر شده قیمتش. لنت سوت می کشه، از یه طرف میخوام عوضش کنم، دیگه به خرج این ماه دیگه واقعا نمیرسم، از اون طرف می گم باشه فعلا تا ماه بعد، می ترسم دیسکو بخوره.

+همینه دیگه آقا! باز شما همین ماشینو داری، من سه سال پول جمع کردم یه ماشین بخرم، الآن چرخشم نمی تونم بخرم! قدیم مگه اینجوری بود؟

از آینه ی عقب رو به پیرمرد صندلی عقبی کرد:

+حاجی زمان شما وضع اینجوری بود؟ قیمت اصلا سال به سال عوض نمی شد. یه خودکار پنش تومنی بود،30 سال قیمت این تغییر نکرده بود، اسمش بود خودکار پنش تومنی

پیرمرد، از گوشه ی لبش، با چیزی بین لبخند و نیشخند، با صدایی خیلی آرام گفت

-پنج تومنی نبود، 15 قرون بود خودکار بیک هویدا، ولی اونم سال 55 گرون شد. اون موقع هم بود گرونی

+دِ حاجی همین شما مشتاتونو گره کردین رفتین خیابون ما به این حال و روز افتادیم دیگه

 

نوجوان صندلی عقبی، هندزفری موبایلش را در گوشش گذاشت و به سمت پنجره رو کرد. نه این که فقط حوصله ی بحث جوانک و پیرمرد را نداشت، نمی خواست یک وقت کسی از او هم چیزی بپرسد و وارد بحث شود

 

یاد حرف بابای خدابیامرز افتادم. همیشه می گفت:

-  آدمی تا قبول نکنه دنیا، دنیای رنجه، راحت نمی شه. هی دردش میاد، مثل کسی که از ترس آمپول خودشو منقبض می کنه، بیشتر دردش میاد. هر وقت فهمید که دنیا دار آسایش نیست، راحت میشه

خدابیامرز خط خوبی داشت. یک تابلو در اتاقش بود که به خط درشت رویش نوشته بود: "هیچ کنجی بی دد و بی دام نیست. جز به خلوتگاه حق آرام نیست."

 

--------------------------------------------------------------------

 

میرزا به نظرم، نویسنده باید بتونه در عالم خیال، به کالبد هر شخصی بره، تو هر گوشه ی تاریخ و جغرافیا. نه این که خودش باشه، هر چی بیشتر بتونه از خودش در بیاد و به کالبد آدم جدید فرو بره، نویسنده ی موفق تری میشه.

پاسخ:
بله آقا حبیب شما درست میگی. اگر من بخوام خودم باشم و در کالبد خودم بمونم هرگز نمیتونم آدمهای جدید رو آنطور که ایده آل هستند خلق کنم.
قصه ی اول جالب بود. چه خوب ختم کردی به آدم و سیب و روضه رضوان
و قصه دوم بهتر از آن. دست مریزاد.... خیلی عشقی

نظرت چی بود میرزا؟

سلام وقتتون به خیر من دوست داشتم موز باشم.موز خوردنش راحت تره دورریزم نداره چون هسته هاش رو هم به راحتی میخوریم.وقتی خوردیش میتونی همون شکلی بزاریش تو بشقاب و کسی متوجه خوردنش نشه یعنی هم تو خوردنش فایده س هم خودش که خورده میشه اگه درست پوستش رو بکنی  اصالت خودش رواز دست نمیده. با میوهای دیگه همدخوب سِت میشه و میوه آرای خوبیه.خودبین و مغرور هم نیست بر عکس خیلی متواضعیه مثلا ترکیبش با شیر معجونی میده به مراتب خوشمزه تر از هر کدومشون به تنهایی.تازه خیلی هم نوع دوسته هیچ وقت تنها نیست همیشه با دوستاشه و جمعهاشون ده نفره به بالاس خیلی سختشونه ازهم  جدا شن چون هر وقت میخام یکیشون رو جدا کنم مقاومت زیادی میکنند  و ممکنه زخمی هم بشند 😃

پاسخ:
سلام ممنونم از حضورتون..... عالی بود
۱۰ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۳۷ مه سیما بانو

۱-سیب.خوشگل تره.تنوعم داره.نشان سلامتی زیبایی هم هست.

۲-چون همه مثل من نیستم که تنها جایی که سکوت می کنن توی ماشین باشه.و چون نمی دونن طرف مقابل از چه موضوعی خوشش میاد از دم دست ترین موضوع بعد آب و هوا یعنی سیاست حرف می زنند

پاسخ:
ممنونم از توجه و حضورتون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">