یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

این و اوت {یه مطلبّ کِش دار}

يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۹:۰۷ ق.ظ

مقدمه:

شاید در وهله‌ی اول پیش خودتون بگید که نگارنده‌ی کی بودی تو؟ نویسنده ای که تیتر دو کلمه ایش غلط داشته باشه و به جای "اون" نوشته باشه"اوت" به درد لای جرز دیوار هم نمیخوره.

اما باید عرض کنم که این"این" به معنای "این" نیست بلکه به این شکل اگر نگاهش کنیم میشه "in" پس این "این"،"in" و اون "اون" که شما فکر میکنید غلط نوشتمش "اون" نیست. بلکه "اوت"ـه. اینجوری بخوانید"out" 

نتیجه : تیتر

{in & out}

فیداوت

فیداین

آنچه که میخوانید یک مرور کلی و گذراست بر من و آدمای مهم اطرافم در دنیای حقیقیِ مجازی

فیداوت


فیداین
تا حالا شده با بعضی از بلاگرا هم‌صحبت بشید و بعد از یه مدت طولانی تازه بفهمید که طرف خانم بوده و آقا نبوده و یا بلعکس. آقا بوده و خانم نبوده؟ یعنی اینکه با یکی دوست بشی و از نوشته ها و طرز فکرش حظ ببری و بعد از یه مدت بفهمی که عه طرف خانم بوده. بعد یهو بری تو هیستُریِ مغزت و گفتگو هاتونو چک کنی و ببینی که کجا گاف دادی و  تیکه و شوخی های مردونه از دهنت در رفته و طرف مقابلت مناعت طبع به خرج داده و نزده تو برجکت. براتون پیش اومده؟ نه؟ 
فیداوت

فیداین
شده با یکی (همجنس خودت) انقدر معاشرت داشته باشی و انقدر محبوب دلت شده باشه که حتی اگر دیدگاهشو قبول نداشته باشی باز تأییدش کنی؟
فیداوت

فیداین
شده از یکی انقدر متنفر باشی که نخوای ریختشو ببینی و یا کامنتهاشو تو وبلاگت ببینی ولی نتونی از نوشته هاش صرف‌نظر کنی و بدون نوشتن دیدگاه تو وبلاگش، روزتو شب کنی؟
فیداوت

فیداین
شده دلت به حال یکی بسوزه انقدر که بخوای خودتو به در و دیوار بکوبی تا بتونی براش یه کاری کنی و بعد طرف مقابل فکر کنه تو یه گُرگی که کمین کردی تا بخوریش؟
فیداوت

فیداین
شده یکی از بلاگرا دست تو جیبش بکنه و درست اون لحظه که تو اوج بدبختی هستی و نمیدونی چی کار کنی، دستشو بکنه تو جیبش و بگه بیا. و تو هم از روی بیچارگی بگیری و هرگز نتونی بهش پس بدی
فیداوت

فیداین
شده با یکی از بلاگرا اونقدر صمیمی بشی که دوستیت با او باعث بشه که برای اولین بار بتونی پیشونیتو به ضریح امام حسین(ع) سلام بچسبونی؟پابوس آقا امام رضا (ع) بری؟ جمکرانو فضای ماوراییشو تو یه شب سه شنبه از نزدیک لمس کنی؟
فیداوت

فیداین
شده برای به دنیا اومدن بچه ی یکی از بلاگر ها انقدر لحظه شماری کنی و جویا باشی و مدام حال همسرشو بپرسی که کار به تماسهای مکرر تلفنی بکشه  و اون هم  با شوق و ذوق بگه حال هردوشون (مادر و فرزند) خوبه و بعد یهو ببینی ندیده نشناخته، یه سلفیِ سه نفری از رو تخت بیمارستان برات بفرسته و تو و همسرت دلتون برای اون خانواده ی سه نفره غنج بره؟
فیداوت

فیداین
شده همسر (سابق) و خانوادت به خاطر یکی از بلاگرها از هم بپاشه و مجبور باشی ساهای سال مهریه ش رو بپردازی و اون دو نفر هم اونور دنیا حالشو ببرن؟
فیداوت

فیداین
شده پیش خودت بگی ولش کن بابا داره چرت و پرت مینویسه و بذار بزنم وبلاگ یه بلاگرِ دیگه رو بخونم و اما دلت هم نیاد و تا تهش بخونی؟
فیداوت

فیداین
شده یهو پستچی بیاد و یه بسته بیاره و بگه آقا/خانم فلانی؟ و شما بگید بله و بسته رو بگیرید و ببینید اون چیزی که مدتها دغدغه‌ات بوده و نمیتونستی به دست بیاریش، توسط یکی از بلاگرها به دستت رسیده؟
فیداوت

فیداین
شده بخوای تو هم مفید باشی برای دیگران و بخوای جبران کنی لطف دیگرانو برای دیگرانی دیگر، و مدام احساس کنی که از تو می‌ترسند؟
فیداوت

ببخشید برای این مطلب نه نظر خصوصی میخوام و نه ناشناس. :) 

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۹۸/۰۲/۲۹
میرزا مهدی

چُت_مغزی

نظرات  (۵۳)

خیلی جالبه

چند تاییش به منم میخورد ...


ازون جالب تر، دیشب موقعی که داشتم میرسیدم خونه داشتم به این فکر میکردم که راجع به همین چند تا یه مطلب بنویسم


ازونم جالبتر تر، اینکه.... اینو ولش کن!

+ راستی مغازه جدید مبارکه، ان شالله برات اومد داشته باشه و با پرکت باشه!
پاسخ:
سلام ممنونم از دعات دوستِ خوبم.
چون گفتی ولش کن ولش میکنم ولی اگه شدنیه، بگو
بعضیاش برای منم پیش اومده ولی خب رفتاری متفاوت داشتم! که حتی به قطع کامل رابطه دوستی چند ساله هم رسیده. چون بعضی آدمای دنیای مجازی مثل گرگ هستن تو لباس میش(حالا ذهنتون نره دنبال مذکرها، این گرگ می تونه ماده باشه)! نقشه می کشن برای آدم یه جوری که خودتم باور نمی کنی و اگر دیر بجنبی رسماً به فنا میری. 
ولی منم دوستای خوب زیادی پیدا کردم تو مجازی. خیلی هم با محبت هستن D:
پاسخ:
اصلا روایت داریم خطری که در  یک ماده گرگ وجود  دارد، در جنس مخالفش وجود ندارد. :D


این یه نظر شخصیه ولی چرا سیاه؟ رنگ دیگه ای نبود برای قالب انتخاب کنید؟ آدم یاد اموات می افته! D:
پاسخ:
واقعا اصلا بهش توجه نکرده بودم تا همین الان که گفتی.

خدایی هیچ‌کدومشون برا من نشده بعد این همه وبلاگ نویسی :| 
فقط برا من این شده که الان صمیمی‌ترین دوستانم از تو همین بلاگرا هستن ولی بقیه چیزها نچ
پاسخ:
خیلی درد داره ها "م.ز"! اینکه آدم بهترین دوستاش افراد خیلی خیلی خیلی محترمی باشن که حضورِ واقعی و نزدیک و رخ به رخ و نفس به نفس با آدم ندارن.
فکر کنم اغلب ما همینطوریم. حالا باز ما متأهلها یکیو داریم کنار خودمون...:)

۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۹:۵۸ مریــــ ـــــم
من دچارو فکر میکردم دختره :)))))))
وقتی فهمیدم دختر نیست هی پیامای قدیممو نگا میکردم ببینم سوتی نداده باشم
:|
هر چی به اخر متن نزدیک میشدم دیگه نشده هام بیشتر میشد
پاسخ:
:)) دچار مگه دختر نیست؟
اره چندتاش برام پیش اومده، از چیزهای خوب وبلاگ‌نویسی دوستی‌های خوبیه که امیدوارم پایدار باشه همیشه:)

+ یکی از لحظات خوب وب نویسی اونجاست که پیام میدن مثلا رفتیم کربلا یا مشهد یا جمکران یا هر جا و یادت بودیم و برات دعا کردیم، یا میگن فلان چیز رو دیدیم یاد تو افتادیم، یا نیستی چند روز و بعد میای می‌بینی نگرانت شدن، یه چیز ناراحت کننده نوشتی میان حالت رو بپرسن، یا یه اتفاقی تو استان تو یا استان‌های اطراف افتاده پیام دادن که خوبی؟ اینکه آدم همچین دوستی‌هایی داشته باشه واقعا از اتفاقات خوب زندگیه :)
پاسخ:
خوب خداروشکر. چقدر خوبه که تو هم برات شده
۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۱۱ مریــــ ـــــم
گویا نیست
:)))
پاسخ:
دقت نکرده بودم زیاد... دیدم ریش داره ها ولی خوب....:))
سلام جناب میرزا
منم چند مورد اضافه کنم:

- شده تا حالا که بفهمی صاحب چند تا وبلاگ یک نفره ولی با شخصیت سازی های متفاوت؟

- شده تا حالا وبلاگ تو رو برسونه به این نقطه: مگو راز دل خود را به هر کس اندر این عالم، که هر کس لاف یکرنگی زند، محرم نمیگردد؟

- شده تا حالا کسایی که هیچ شناختی ازت ندارن و نمیدونن تو کی هستی و چیکاره ای، به خودشون اجازه بدن هر تهمت و افترایی که در توانشون هست بهت بزنن؟
پاسخ:
سلام
-بله من خودم معمولا هر بار با هر وبلاگم با یه شخصیت متفاوت اومدم اما به یه هفته نکشیده و خودمو لو دادم
- نه نشده
- تهمت خیلی بده. ولی ..
سلام

بله بله شده.... چقدم دوستای خوبی و خاطرات خوبی بین همین آدم های مجازی که حالا شدن بخشی از حقیقت ِ زندگیمون، دارم....
انقدر که بعضی شون، عمو و خاله شدن برای بچه هام... 

+ خدا رو شکر.... یه خانواده ای رو از نگرانی در آوردین :))
++ آرزو دارم اون قسمت بچه دار شدن و سلفی سه نفری دوستتون، برای منم اتفاق بیافته و یه همچین سلفی ای رو به زودی زود ببینم ان شاء الله
پاسخ:
سلام
خدا حفظشون کنه هر دوشونو
+ یه شماره دادم روش نوشتین؟
++ممنون ممنون. انشالله. آرزوتون رو چشمام. :) :D
اکثرش شده.
پاسخ:
چه خوب
۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۰۵ دچارِ فیش‌نگار
پری رو میشناختی؟
تاریخ میخوند

تا دو روز اول فک میکرد من دخترم :)


پاسخ:
مرتضا الان خیلیا فکر میکنن دختری. برو خودتو دریاب:D
الان شما همه اینا بداتون اتفاق افتاده؟؟؟
مگه چند ساله بلاگرین؟
پاسخ:
آره دیگه... 
پیشنهاد میکنم درباره منِ وبلاگمو بخونی
نه نشده 
اونایی که شما نوشتین نشده 
فقط دوستان واقعا خوبی پیدا کردم 
پاسخ:
همین که دوستان خوب پیدا کردی یعنی خیلی خوب. شما خودت هم خوبی و باید بگم خوشابحال دوستات
هیچکدوم از اینا نشده بجز اون اولی... ولی خب باهاش همکلام نشدم همینجوری از اسم ورسم و مطالب طرف فک میکردم مثلا دختره (یا پسره) که یهویی بعد از مدتها فهمیدم برعکس بوده!! یکی هم شده که از یکی خیلی بدم میاد و دلم نمیخواد بهم کامنت بده اما نمیتونم بهش بگم و به زور سعی میکنم باهاش خوب برخورد کنم! :/
پاسخ:
من به نظرم اگرحتی با یک نفر از مخاطبانت مشکل داری و دوست نداری اون شخصِ خاص بخونه، اصلا ننویس.
عمیقا به چیزی که گفتم فکر کن
ابی اسمان و فکر میکردم دختره خیلی باهاش صمیمی حرف میزدم یهو چند روز پیش فهمیدم اقاست!!!!
از یکی متنفرم اصلا هم وبش نمیرم اینجا هم نظر میذاره اسمش و میبینم اعصابم خورد میشه، هروبلاگ تازه تاسیسی میبینم میگم نکنه اون باشه و نظر نمیذارم!!!
خیلی شده بچه ها تو حرم امام رضا بودن و به نیابتم زیارت کردن
یه دوست بلاگری دارم عکس عروسیم و براش فرستادم و منتظر دیدن عکس بچه منه در اینده خیلی دور... 
یکی از بلاگرا میترسه من فامیلشون باشم😂از گفتن محل دقیق زندگیش اجتناب میکنه!
وبلاگ قبلیم که خیلی ازادانه مینوشتم چندنفری فکر کردن من پسر باشم بهم گفتن و کلی خندیدم
بعد من فکر میکردم یکی پسرباشه ازش پرسیدم و یه شری راه افتاد و انقدر بهش برخورد کلا لغو دنبال زد و برام پست نوشت و بیا و ببینم چه خبر شد!!!
با هرکس مخالفت کردم لغو دنبال زد نمیدونم چه مرگشونه! تصمیم گرفتم نظرم و واضح نگم وقتی انقدر بی جنبه ان
پاسخ:
شما خیلی رُک و صریح حرف میزنین.
البته یه نکته ی مهمی که وجود داره از نظرِ من این رک بودنتون مرزهای شعور و وقار شما رو رد نمیکنه و حد و مرزها رو خوب میشناسید. 
منم به وجد میام وقتی یه دوست میاد میگه مثلا مشهد زیارت امام رضا بودم و یادت کردم.
لا اقل برا سوالا شماره میزاشتین اونایی میخواستیم جواب بدیم:|
پاسخ:
سلام سمیرا  خانم
راستش اینا شماره ای نیست. فیداین و فیداوت
شماره زدین بگیم من بیام جواب دارم😅
پاسخ:
باورم نمیشه . تنبل
۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۲۹ شارمین امیریان
سلام. چه پست خوبی. دلم نمی خواست تموم بشه!😁

من همین چند وقت پیش به کامنت یه تازه وارد به نیت این که دختره، صمیمی جواب دادم، بعد که رفتم وبش و چند تا پستهاش رو خوندم متوجه شدم پسره.

یه چند نفری هستن که نمی خوام ریختشونو و کامنتشون تو وبم رو ببینم ولی وبشون رو می خونم البته اصلا و ابدا کامنت براشون نمیذارم.

دو تا از دوستان بلاگرم تو مدت دوستیمون بچه دار شدن و من مدام لحطه شماری می کردم و جویای حالشون بودم. هنوزم با دیدن عکساشون دلم غنج میره.

بقیه ش نشده. =)
پاسخ:
سلام
شما فکر کنم سومین نفری که اینو میگی. یکی برام کامنت میذاره که دوست ندارم بیاد تو وبلاگم.
الان یه کم ترسیدم از اینکه ممکنه منم برای دیگری یه همچین آدمی باشم؟ از همین تریبون اعلام میکنم اگر آدمی هستم که دوست ندارید بخونمتون، بگید. ابدا دلخور نمیشم و اتفاقا از نظرتون نسبت به خودم دفاع هم میکنم
۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۵۳ امیرحسین علیزاده
تقریبا سه و چند سال پیش تو محیط بلاگفا ، رفیق بلاگر زیاد داشتم . از هسایمون و هم کلاسی  هام گرفته تا کسی که 1000 کیلومتر اون ور تره . ولی با توسعه تلگرام و اینستاگرام ، همشون از دنیای بلاگ نویسی خداحافظی کردن و رفتن . بعضی مواقع تو مطالبم اسمشون رو می ارم بلکه شاید یک روز دوباره پیداشون بشه . دلم برای دوستام خیلی تنگ شده . 
به قول اون سکانس دلم پر می کشه واسه اینکه یکبار دیگه دوستام بیان و زیر پستم نظر بذارن ولی حیف که خیلی وقته این اتفاق نیفتاده . 
پاسخ:
حسِ دیدگاهی که نوشتی منو به فکر مرگ انداخت:D 
با این سبیل ، فکر نمی کنم زن باشید!!!!!

مگر اینکه عکس برای زمان قاجار باشه!
پاسخ:
:)))
سبیلام فتوشاته ننه. من زنم.
هندونتون جا نمیشه :/ 
پاسخ:
هندونه نبود:)
۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۴۶ مردی بنام شقایق ...
سلام
بعد از حدود 13 سال بلاگری:

1 خیلی زیاد
2 بله
3 بله
4 بله
5 نه والا. کسی چیزی به ما نداده تا حالا!
6 شاید
7 بله
8 نه. ولی تیکه زیاد شنیدم ازش
9 بله
10 نه
11 نه


+
یه سوالم من بپرسم؟

شده برات خواستگار بیاد تو وبلاگت؟!!!
هر چی بگی عمو جون من خودم اینکارم باور نکنه که تو مردی و اینقد سطح هوشیش هم کم باشه که از لحن نوشته هات نفهمه اینا نوشته ها و دغدغه های دخترونه نیست؟!!

برا من شده!

ولی الان که فکرشو میکنم میبینم نباید بهش میگفتم

خدایی شوهر کردن گزینه خوبیه :))))

فک کن کله صبح زیر پتو غرق خوابی اون بدبخ باید پاشه بره سر کار ^_^
پاسخ:
خیلی خوب که اغلب جوابات بله بود
آره برام خواستگار هم اومده بود. اتفاقا الان داشتم درموردش با یه بابایی حرف میزدم.:)) البته اون خانم بود و من همچنان ، من
چرا بابا 
بذار دهنم بسته بمونه آخه من کجام خوبه؟ :/ 



حالا یه سوال که تا حالا روم نشده بود بپرسم 
اون چیه وسط سرتون؟ 
پاسخ:
:))  اون که یهو نورانی شده؟ به دلیل تابش زاویه دار نور و (اینو میگم که به شدت ریا بشه) جای مُهری که رو پیشونیمه :D و نحوه ی نشستنم، یه همچین برآمدگیِ بصری ای ایجاد شده. از نزدیک خوبم به خدا:)))
چون خرید اینترنتی بود، بهشون گفتم بنویسن اما نمی دونم انجام دادن یا نه! :\
دلم شور افتاد مگه طوری شده؟
پاسخ:
نه نشده. میاد انشالله. 
آقای مردی به نام شقایق خیلی ناراحت میشم که می نویسی کله صبح اون غرق خوابه شما باید بری سرکار 
ببین اول که شما مگه زنهای شاغل رو ندیدید؟ یا از وجودشون اطلاع ندارید؟ 
بعدشم زن خودتون خانه داره؟ اگه آره که ببخشید مجبورتون نکرده بودن روز اول 
بعدشم نگید که شوخی و مزاح و اینا بود چون اینو یبار دیگه هم خونده بودم 
پاسخ:
@ مردی به نام شقایق
۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۵۳ دچارِ فیش‌نگار
الان یا قبلا؟
پاسخ:
قبلا ها. کامنتا رو بخون،
یکیشون حی و حاضره
نه بابا 
اونیو میگم که عین یه کلاه یا سانسورهای تلویزیون چسبیده وسط سرتون و به آدم القا می کنه کچلید 
پاسخ:
:)) کلاهه. کلاه مردهای زمان قاجار
۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۵۷ شارمین امیریان
نه دیگه! گفتم که براشون کامنت نمیذارم. 

قرمز نوشتید حس توبیخ شدن تو مدرسه رو به آدم میده =/
پاسخ:
قرمز نوشتم که دیده بشه:D

پس چی چونویه؟ 
انگار فتوشاپه 
خیلی ضایعه تو عکستون 
پاسخ:
درستش میکنم
۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۵۹ دچارِ فیش‌نگار
خورشید شب الکی میگه :|
پاسخ:
یعنی اصلا تو کَتَم نمیره اون دختر دروغگو باشه. لاف میزنه ولی دروغ چرا.:)))
۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۰۶ دچارِ فیش‌نگار
گفتم الکی میگه :))
پاسخ:
:D 
۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۰۶ مردی بنام شقایق ...
@پا ییز
سرکار علیه

ما که تو عالم واقعی زورمون به خانومامون نمیرسه که!
تو فضای مجازی این چیزارو میگیم و میخندیم که از فشارش کم بشه
چیزی تو دلمون نی

این قضیه کلیه که بین اقایون میگن برای شوخی و تهش هم هیچی نیست. واقعا در حد همون یه لبخند چند ثانیه ای.

ولی خب خانومای شاغل هم ازین قاعده مستثنی نیستن. سختتره وضعیتشون حتی!

پاسخ:
حرفتونو تصدیق میکنم. 
@پاییز
از کدوم قاعده مستثنی نیستن؟ 
@مردی به نام شقایق


وضعیتشون سخت تر نیست همکاری مرد در خونه رو طلب می کنه که انصافا چیز عجیبی نیست (حالا چی کار می کنن وقتی همکاری می کنن بازم اصل کار با زنه در حالیکه هم زنه و قوتش کمتر هم تو ماه یه هفته بیماره واقعا هم بچه میاره که رسش کشیده میشه هم اون کار بیرون کامل! برعهده شه) 

برای اینایی که تو پرانتز نوشتم آقای مردی به نام شقایق با اون جمله تون مخالفت کردم 
راستشو بخواین به نظرم شوخی ش هم قشنگ نیست 
پاسخ:
صلوات بفرست
فکر کنم مورد اول چند سال پیش یک دفعه پیش اومده بود اما برای مابقی خاطرم نیست که تا حالا تجربه کرده باشم :)
البته دتباله دار نبود که برم ببینم در گذشته چه رخ داده

تو بحث زیارت هم معمولا چندتا از بلاگرا رو به خاطر میارم :)
پاسخ:
تو بحث زیارت منم به یاد بیار لطفا. تمنا دارم :|
ولی چی؟
پاسخ:
چرا وبلاگتونو اینطوری کردین
سلام به جز ۴ مورد بقیه اش شده :))
پاسخ:
:D 
به خاطر مورد سوم
پاسخ:
خواستم بگم 
ولی به من تهمت زیاد زدن. زیاد. خیلی زیاد. اغلبش اینطور بوده که حرفی که نزدمو از زبون من به دیگران گفتن:D
از همه بدترم اینکه یه بنده خدایی گفت برو وب فلانی بگو آدرس وب جدیدش رو بهت بده بعد بهم نگفت پسره بعد چون طرفی که اینو خواسته بود دختر بود زرتی رفتم گفتم سلام عزیزم :))))))) وقتی گفت پسره و کیه و چیه و فلان تا یک ساعت تو افق بودم :))
پاسخ:
:)) دلت میخواست آب شی بری تو زمین
خوب چرا از این حرفا میزنید؟؟؟
این حرفا چیه که میزنید؟؟؟
پاسخ:
جان؟ :=O
:))
شوخی بود!
پاسخ:
:D با بچه مردم شوخی؟
یا بخار شم برم آسمون :)))))))
پاسخ:
عهکی اونوخت بیای بباری رو سرِ ما؟:))
رک نوشتن از چه لحاظ منظورتونه؟ ؟
اینکه راحت همه چی و مینویسم؟ ؟ 
برای خودم چهارچوب دارم و سعی میکنم از چارچوب خارج نشم و اجازه هم ندم کسی وارد بشه!!
یه اتفاق جالبی که برای من افتاد تو بیان این بود که در به در دنبال دارو بودم
نسخم و گذاشتم تو وبم اقای حامدسپهر نسخه رو به یکی از دوستانشون نشون دادن و دارویی که باید براش یک ملیون و چهارصد پول میدادم و چهارصد داده بودم و داروی یک هفتم و گرفته بودم برام هماهنگ کردن با دوستشون ارتباط برقرار کردم و هزینه ده درصد داروهارو دادم با تعرفه دولتی
صد و جهل تومن شد! خدا خیرش بده
و سه بار هم از پست کادو دریافت کردم از دوست بلاگریم
و شده ساعت ها باهم چت کردیم تو تلگرام و بعدش زنگ زده و یه ساعتم پشت گوشی حرف زدیم خیلی دوسش دارم
پاسخ:
چقدر خوب! خدا برای هم نگهتون داره.:) 
منظورتون و از رک بودن متوجه نشدم
پاسخ:
شما گفتی: با هرکس مخالفت کردم لغو دنبال زد نمیدونم چه مرگشونه! تصمیم گرفتم نظرم و واضح نگم وقتی انقدر بی جنبه ان/
و از اونجایی که واضح و صریح حرف میزنید میگم رُک هستید. چرا انقدر مهم شد براتون؟

عنوان پست بامزه است :) البته بجز کلمه داخل پرانتزش .
این و اوت منو یاد ورزشهای رزمی انداخت :) 
رزمی کارا زمانی که میخوان یه حرکت رزمی انجام بدن اگر توجه کرده باشین یه صدا ازشون میاد شبیه همون صداها بود .

پاسخ:
اُوس:))
بروسلی میگفت: غوداااا
چون چند روز پیش با دوستم راجب این موضوع حرف میزدیم که ما خیلی صریح پست میذاریم و باعث میشه قضاوتمون کنن
فکر کردم منظورتون پست های خودمه! برای همین پرسیدم ببینن از نظر مخاطبم خیلی زیاده روی میکنم در رک بودن!


پاسخ:
به نظرم آدما باید همونی باشن که هستن. همونیو بنویسن که دلشون میخواد. ...
خب من  خستم،از وجناتم معلوم نیست؟
آره زیا اتفاق افتاده حتی گاهی میپرسم و جنسیت یادم می ره،یبارم اون پستی که گفتم اقایون بخونن فقط.. یکی اومد رمز گرفت منم دادم بعد گفت دختر و من شستمش خیلی محترمانه که مگه کور بودی وقتی گفتم برا مرداست ببخود رمز گرفتی
نه شده از کسی متنفر باشم ولی نشده خوندن مطالبش برام مهم باشه
آره خیلی برای بعضی دوستای بیانیم دلسوزی میکنم و خیلی پیگیر احوال اونایی که مشکل دارن هستم
دیگه چی بود؟
از بلاگرا کادو گرفتم ولی پول نه..
و نشده چون یکیو دوست دارم حرف بیخودشو تائید کنم:)))تهش میگم به نظرت با اینکه موافق نیستم احترام میزارم
و شده که بگم چرته ولی چرتارو دلم نیاد نخونم
پاسخ:
و بالاخره ممنونم که دیدگاهتو نوشتی.
من با دونفر خیلی خیلی حرف میزنم
این دونفرم اوایل فکر میکردم پسرن !!
بارها شده ساعت ها صحبت کنیم


دوبارم کادوهای بسی زیبا گرفتم :)


 دیدگاهشو قبول نداشته باشی باز تأییدش کنی؟ بله بله بله شده


پاسخ:
ممنونم از حضورتون.... انشالله کادو های بیشتر بگیرین:)
نه =))) میخواستم عروج کنم آسمون هفتم :))
پاسخ:
بیا و بیخیال آسمون هفتم شو:D
از اونجا که روزه ام و این لحظات پایانی دم اذان دارم کم میارم برای همین قسمت های که شده رو کم کم میگم.

+

شده از یکی انقدر متنفر باشی که نخوای ریختشو ببینی و یا کامنتهاشو تو وبلاگت ببینی ولی نتونی از نوشته هاش صرف‌نظر کنی و بدون نوشتن دیدگاه تو وبلاگش، روزتو شب کنی؟


اوایل آره  نظرم در موردشون عوض شده و  الان دیگه اصلا دوست ندارم حتی نوشته هاشونم بخونم  .


پاسخ:
پس چرا الان خوندی؟ :D
@واران ادرس وبت و ندارم
بهم یه پیام بده
۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۵۶ فرشته ی روی زمین
چقدرر این پست واسم جالب بود...
جداً همه ی اینها براتون اتفاق افتاده؟؟!
من بااینکه چندتا دوست خیلی خوب پیداکردم اما هنوز بسیار تردید دارم که خیلی جدی گرفتن این فضا درسته یا نه...   : (
+سومین و نهمین مورد از پایین واقعا ذهنمو درگیر کرد...
پاسخ:
آره خوب و خیلی چیزای دیگه که نمیشه نوشت:)

فقط تعداد قلیلیش برام پیش اومده
ولی میشه حس و حال پیش اومدهای دیگه رو حدس زد و بابتشون لبخند زد
حتی برای موارد سوء تفاهم ها
پاسخ:
چقدر خوبه لبخند زدن... حتی برای سوءتفاهم ها...
با افتخار لینک شدید.
پاسخ:
این افتخار برای منه آقا امید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی