یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

خِرَد و دانایی

شنبه, ۱۷ دی ۱۴۰۱، ۰۷:۵۶ ق.ظ
پیشگفتار(اصطلاحاً) : این مطلب رو در تاریخ دوم تیرماه 1401 در صفحه اینستاگرامم خطاب به عزیزی نوشتم و ارسال کردم. دیدم جاش در وبلاگم خالیه. این بار مخاطبم خودم هستم و اگر دوست داشتید میتوانید خطاب به خودتان هم بخوانید)



به نظرم یک نفر یک مسئله ای را روایت میکند و بیشمار آدم آن را نقل میکنند. 
روایتگر یکیست و نقال بیشمار.
فرض بر این باشد که روایت صد درصد صحیح و قابل ستایش و پذیرش.
اما آیا آنی که نقل میکند، درست برداشت کرده یا خیر؟ جای سوال دارد.
آیا آنی که از نقال میشنود، درست دریافت میکند یا خیر؟ این هم جای سوال دارد
آیا آنی که از شنوده ی نقال، همان مسئله را برای دستِ سوم گوش میدهد هم درست برداشت میکند؟ این هم جای سوال دارد. 
آیا آنی که از مبداء بعد از گذشت قرنها به من رسیده همانی است که در سر منشاء وجود داشت؟ این  هم جای سوال دارد.
اگر حوصله داشتم و تنبل نبودم و میرفتم تمام کتُب این نقالِ بزرگوار را مطالعه میکردم و میدیدم که واقعا چنین مضمونی را فرموده اند که:
هرآنکس که فقط تولید مثل کند و بخورد و بیاشامد و مال اندوزی کند و بخوابد و بیدار شود و همان کار ها را از سر بگیرد، و به دنیال خرد و دانایی نباشد، حیوانی بیش نیست،دین و آیینی که میپرستم و ستایش میکنم و خدا و پیغمبر و تمام متعلقاتش را نبوسیده میگذاشتم کنار و سر به بیابان میگذاشتم.

چرا خیلی ها فکر میکنن دانایی از یک زمانِ بخصوصی ایجاد میشود؟
به نظرم دانایی از بدو تولد آغاز، و در مسیر زندگی رشد، و در حین مرگ به کمال میرسد.
دانایی یک محدوده در یک دایره قرمز نیست که رسیدن و ورود به آن فقط با خواندن کتابهایی که روشنفکر نماها و فرهیخته نماها تاییدش میکنند میسر باشد.
دانایی یک محدوده نیست؛ یک مسیر است. 
فقط همان لحظه ای به کمال میرسد که ما میفهمیم  کجا کم برداشت کردیم و کجا از آن رو برگرداندیم و کجا بهترین بهره را از آن بردیم.
دانایی که صرفا در کتاب مثلا استاد فلانی و استاد فلانی و  استاد فلانی یافت نمیشود؛ 
آنچه که در آن کتابها موجود است، صرفاً حاصلِ درآمدِ یک عمر زندگیِ یک شخص از داناییِ خودِ اوست. که البته هنوز به کمال هم نرسیده. چون زمانی به کمال میرسه که دیگر فرصتی برای انتقالش نخواهد داشت. درست در لحظه آخرین دم و بازدم زندگی‌اش. 
ما با مطالعه ی داناییِ دیگران فقط میتوانیم روشِ بهره بردن از دانایی ای که در مسیر زندگی او وجود داشته است را ببینیم و بیاموزیم.
 که البته همیشه هم درست از آب در نمی آید. 
چرا که ممکن است در خیالاتِ خود تصور کنیم، آنچه که استاد  بعنوان دانایی نقل میکند ، دقیقاً همان چیزی باشد که ما جستجو میکردیم؛ در حالی که چنین نیست. تو فقط در  مواجه ی -احتمالا اتفاقی- با دانش استاد، با آن آشنا شدی.
قطعِ به یقین این خرد و دانایی، همانی نیست که استاد برای تو و افزایش دانش تو در طول زندگی، به آن رسیده و دست یافته باشد. بلکه کاملا مخصوصِ به خود اوست.
تو با مطالعه و غرق شدن در افکار دیگران-به شرط زنده بیرون آمدن- فقط میتوانی بفهمی که دانایی هم وجود دارد. همین و بس. اما این به این معنی نیست که نقل و انتقال دانش استاد، خِرَدِ توست و داناییِ او، کلام شیوای تو، در بزم های شبانه.

نظرات  (۵)

۱۷ دی ۰۱ ، ۱۴:۴۸ محمد قاسم پور

سلام علیکم

فلاسفه میگن تفاوت انسان و حیوان در  عقل است.

میگن اون آدمی که عقلش کار می‌کنه، روز به روز سعی می‌کنه عقلش رو گسترش بده.

ابعاد حیوانی و گیاهی مثل خواب و خوراک و تولید مثل، باید در خدمت عقل باشه.

 

اون هدفه مهمه. ممکنه خواب یکی حیوانی باشه و خواب دیگری عاقلانه. برای همینه در احادیث اومده:  خواب عاقل از شب زنده داری جاهل با ارزش تره.

 

۱۷ دی ۰۱ ، ۱۷:۵۴ مهدی ­­­­

بنظرم کمی سخت گرفتن است که انتظار داشته باشیم همه تفکرات اریجینال داشته باشند و به کسانی که انتقال دهنده هستند برچسب حیوان بزنیم تا احساس بهتری داشته باشیم. واقعیت این است که زندگی انسانی به گونه ای ساخته شده است که یک در صد فکر میکنند و بقیه در جریان فکر های متفکران زندگی میکنند. این باعث میشود که خلاقیت و هنر معنا پیدا کند چرا که هنر نیاز به دیده شدن دارد و نیاز به صحبت کردن در موردش دارد تا در جامعه هضم شود. و اینجا کار فرد متفکر ساختن غذای هنری برای جامعه است تا با نگاه از بیرونی که به جامعه دارد برای آن برنامه ریزی کند و آنچه نیاز میبیند را به آن منتقل کند.

۱۷ دی ۰۱ ، ۲۲:۴۲ حامد خواجه

احساس می‌کنم در متن ‌تان چند چیز را به‌جای همدیگر به کار بردید که به نظر می‌آید باید کمی روی تمایز آن‌ها تامل کرد و باز دوباره به در این فرمایش‌تان دقت کرد که بسی آموزنده است.

سعی می‌کنم آن‌ها را با دامنه‌ی وسیع‌تر کنار هم بگذارم؛ شاید در دیدن تمایز کمک کننده باشد:

علم، عقل، دانایی، خرد، دانش، اندیشه، حکمت، فکر یا تفکر، تجربه، جهل، نادانی و حتی شاید ساینس.

 

هر کدام از این‌ها ماهیت متفاوت دارند. هر چند بعضی از آن‌ها نام‌دیگر یک چیز هستند؛ به عنوان نمونه بین دانشمند و اندیشمند تفاوت است. همانگونه که بین فکر و دانایی.

 

 

۱۸ دی ۰۱ ، ۱۳:۴۷ سوته دلان

حیف بود برای این مطلب زدین «مطلب آبکی» !

 

خدا رحمت کنه مرحوم اقای بهجت رو که تعارف رو گذاشت کنار و گفت به معلوماتتون عمل کنید ، مجهولات براتون معلوم میشن !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی