یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

وقتی درمورد یه سری چیزا نمیتونی واکنش نشون بدی

پنجشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۸، ۰۶:۲۴ ب.ظ

روز-حیاطِ مشرف به حمام فینِ کاشان

پسربچه هفت هشت ساله: بابا چرا اومدیم اینجا؟ برای چی مهمه؟

باباش: آخه اینجا جاییه که امیر کبیر رو کُشتن.

پسر بچه: امیر کبیر کی بود؟

باباش: یه مَردِ بزرگی که برای ایران خیلی زحمت کشید. چون آدم خوبی بود، نامردها و آدم بدها کُشتنش

پسر بچه: امام خمینی هم برای همین کُشتن؟

باباش میخنده(من و همسر هم که دو سه قدم جلو تر بودیم و میشنیدیم خنده‌مون میگیره) نه پسرم کی گفته امام خمینی رو کُشتن؟

پسر بچه: عمو حسین

باباش حرفو عوض میکنه و به منی که برگشتم و با لبخند نگاش میکنم چشمکی میزنه و میریم تو حموم.

***

شب-داخلی-خانه

من: شب بخیر

همسر: شب بخیر. سالروز ازدواجمون هم مبارک

(چشمام گرد میشه. ) مگه پنجمِ بهمن نبود؟

همسر: نخیر امروز بود

من: پنج بودا

همسر: پنج بهمن عقد کردیم. بیست شهریور عروسیمون بود. عیب نداره بالاخره شروع هفتمین سالِ زندگی مشترکمون مبارک. (یه جوری گفتا)

من: (ای بابا باز هم یادم رفت. باید یه جوری درستش میکردم) ولی پنج بهمن درسته. من برای اون روز برنامه ریزی کردم

همسر: مثلِ پارسال؟

من:(من حتی پنج بهمن هم یادم رفته بود)  ها؟( چقدر دلش پُره)  پارسال خوب آخه..

همسر: بیخیال بخواب. شب بخیر.(بعد پتو رو کشید رو سرش)

من: ی(یه کم به سقف و نور کم سوی شب خواب خیره شدم و دنبال یه توجیحی میگشتم و بالاخره گفتم) شب بخیر.

(هفت هشت دقیقه بعد، در سکوت مطلق)

گفتم: پنج بهمن بود ولی....

یه همچین صدایی ازش دراومد: هوووم هووووف

***

عصر-داخلی- آتلیه {خلاصه ای از یک ماجرا بسیار طولانی}

یه خانمِ خیلی خیلی چاق: سلام عکس آتلیه ای هم میگیرید؟

من: بله دیگه اینجا آتلیه است.

(نگاهی به همسر انداخت. بعد رو به من کرد) میخوام خودتون بگیرید. 

من: همکار دیگه ای نداریم که. خودمون میگیریم.

خانم:نه منظورم اینه شما بگیری خانمت نگیره.

همسر مثل همیشه لبخندی زد و گفت هرطور شما دوست دارید. بعد خانمه رفت و با یه چمدانِ بزرگِ درب و داغون و یه نوزاد برگشت. رفت داخل آتلیه و گفت میتونم حاضر بشم. گفتم بله. بفرمایید. هر وقت حاضر شدید بگید بیام خدمتتون.

بعد از بیشتر از نیم ساعت که من و همسر دیگه کم کم داشتیم نگرانِ آتلیه و وسائلش میشدیم، صدا زد و گفت من حاضرم.

دوربینو برداشتم و رفتم داخل و در کسری از ثانیه برگشتم و با چشمای گرد و درشت و متعجب به همسر نگاه کردم و گفتم: این زنه لُخته.

همسر هم با همون لحن معنا دار گفت: خوب خواسته تو ازش بگیری. چشماتو ببند عکس بگیر.(موندم چطوری انقدر زود یه جواب اینچنینی پیدا میکنه)

گفتم : پاشو خودتو لوس نکن برو بگو با این وضعش من نمیتونم ازش عکس بگیرم خودت بگیر.

پاشد رفت تو. من هم نشستم پشت سیستم.

همسر تا رفت تو با صدای بلند گفت: خدا مرگم بده خانم این چه وضعشه؟

صدای خانم: خوب میخوام اینطوری عکس بگیرم

صدای همسر: خوب باشه بگیر. ولی آقام نمیگیره من میگیرم.

صدای خانم: نع. ما قرار گذاشتیم. شما گفتید ایرادی نداره. نیم ساعته دارم حاضر میشم.

صدای همسر: نیم ساعت؟ شما میتونستی برای این وضعیت ده ثانیه ای حاضر بشی کافی بود دکمه ها رو باز کنی و لباسا رو دراری.

صدای خانم: نخیرم کلی از اینا زدم به بدنم

(خیلی دوست داشتم بدونم از اونا چیه؟)

خلاصه کلی بحث کردن و یه ساعت طول کشید خانمه به حالت اولیه برگرده و ناراضی مغازه رو ترک کنه. موقع بیرون رفتن هم گفت: اصلا حرفه ای نیستید. اُمُل ها.

(البته میدونم که یک نظر حلاله ولی چون حجمش زیاد بود، همون یک نظر، شرعاً چندین نظر محسوب میشد. دیگه سرمو بلند نکردم و بهتر دونستم که جوابشو ندم.)



موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۹۸/۰۶/۲۱
میرزا مهدی

اجتماعی

شغل_من

همسر

نظرات  (۲۶)

پشم هایم🤣🤣🤣🤣

پاسخ:
استغفرالله
۲۱ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۳۴ ... به دنبال حقیقت ...

چقدر بیشعورن بعضیا واقعا!

 

دمت گرم که عکس نگرفتی.

چی چی یه نظر حلاله؟؟؟ بیشین بینیم با!

 

پاسخ:
میگن دیگه. میگن یه نظر حلاله...D:
۲۱ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۳۷ امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ

منم همیشه برام سواله که مردم واسه چی میرن تو اون حمام! آخه امیرکبیری نمونده که!

 

+میدونید؟ بعد از یه مدتی ما خانماکه دیگه از شما آقایون ناامید میشیم، دیگه مث اسفندیار رویین تن میشیم و این تیروترکشا رومون اثر نمیذاره!

 

++واقعا که خیلی املید! واه واه

پاسخ:
:)) الان نون تو اُمُلیَته....(اُملت خوانده نشود) 

یا خدا اخر الزمونه. به خدا همسر شما خیلی خانومه باور کن میرزا. یعنی انقدر در اینجور مواقع صبوره که من غبطه میخورم بهش. من بودم چشم زنه رو در میاوردم تازه میگه شما بگیر زنت نگیره! والا همچین بی قصد و غرضم نمیتونست باشه این رفتارش. 

میرزا یه سالگردم یادت نیست؟ ای بابا .اشکال نداره بعدا کادو بگیرید ببرید خب.

من هربار که بیشتر از خانومتون میخونم بیشتر دوسش دارم خیلی خانومه خدایی.

پاسخ:
حتما قصد و غرضی بوده. آخه دقیقا دیوار به دیوار آتلیه من یه آتلیه هست که تمام پرسنلش خانم هستن... بعد تازه ایشون با اوشون هم دوست یا فامیلن زیاد تو اون آتلیه دیدمش... چه میدونم والله. شما خیلی لطف داری به همسر...:)
براش یه پفک خریدم خودم خوردم.

:))))))))))))) 

عالی بود. 

پاسخ:
خدا رو شکر :))

واای خوب شد برگشتید :)))

بخونیمتون باز کلی بخندیم D:

نتیجه اخلاقی: اول شرایط کسی که عکس میخوادو بپرسین بعد بگین باشه خودم میگیرم :))

پاسخ:
شرایطو نپرسیده خودش گفت. نه از اونجایی که من خیلی حرفه ای هستم{ایموجی یک آدم از دماغ فیل افتاده} تا یارو گفت شما عکس بگیر، گفتم خوب حتما دوست داره عکسش حرفه ای بشهD:

تونستید از خانوم‌تون بپرسید از اونا چی بود؟ برای من هم سؤال شد آخه. می‌خواید از طرف من بپرسید اصلاً. :||

پاسخ:
:)) یه بار پرسیدم جواب نداد فهمیدم که خوشش نمیاد بپرسم دیگه نپرسیدم...:))

۲۱ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۰۰ بهارنارنج :)

یعنی کلا لخت؟:|

فازش چی بوده میگفتین اینجا تایتانیک نیست ماهم کارمون عکاسی نه پورنوگرافی:|

پاسخ:
یه دونه از این دامن ها که فقط کِشِ دور کمره و هیچی دیگه نداره ی  سفید با گلهای بنفش و جوراب سفید با گلهای صورتی و یه "چیز" و یه دستمال گردن:)) 
شوخی کردم...D: آره تقریبا هشتاد ، نود درصد برهنه بود

:)

سلام

اگر من جای تو بودم و خانمم جای من...

الان یا من زنده بودم یا اون زنه...

البته چند سال پیش آتلیه زدی؟!!!

اگر من جای تو بودم همون ماههای اول جمع کرده بودم :))))

نتیجه: جامعه به آتلیه نیاز داره لذا خداوند به همسر شما صبری عظیم داد

پاسخ:
نه واقعا دیگه جامعه به آتلیه نیاز نداره. ملت که خودشون دیگه یاد گرفتن با دوربیناشون عکس میگیرن و همون ها هم ارضاشون میکنه. فیلمبرداری هم که دیگه از سیزده چهارده سالگی شده کار همه . عکسهای پرسنلی هم که دیگه مثل عکس کارت ملی داری سازمانی میشه و پیش ما نمیان کم کم. باس جمع کنیم قبل از اینکه به یه همچین روشی بد نام بشیم

:| منتظر بودم یکی از خانومه بپرسه چرا خانومتون نه و فقط شما؟

نپرسیدید اینو یعنی؟

پاسخ:
یه وضعیتِ بدی پیش اومده تو شهر ما . انقدر بازار کساد شده و دست زیاد شده که همه میخوان یه جوری رقیبو کله پا کنن.
حدس میزنم کار بغل دستی هاست. نمیخوام قضیه رو پلیسیش کنما. ولی حدسم اینه. میتونم برم و یه بهتون هم بهشون بزنم ولی خوب که چی. همین که به هدفشون نرسیدن بسه براشون.
۲۱ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۲۳ مردی بنام شقایق ...

سلام

 

یبارم خانوم من گفت عزیزم امروز چه روزیه؟

گفتم هفت مهره

گفت نه! چه روزیه؟

منم آرسن لوپن طور تقویم بادصبارو باز کردم و گفتم روز آتش نشانی!

 

 

بعدش دیگه نفهمیدم چی شد... وقتی بهوش اومدم تو بیمارستان فهمیدم سالگرد ازدواجمون بوده😭😭😭😭

 

 

+

چرا اینقد املید آخه؟

بنده خدا کلی ازینا زده بود خب

چرا درک نمیکنید آخه

اه

پاسخ:
سلام
:))) میزَنَدِت؟ الهی بمیرم...
روز آتشنشانی:))
یاد اون بابای افتادم که ازش پرسیدن سیزده آبان چه روزیه؟ گفت 22 بهمن:))
۲۱ شهریور ۹۸ ، ۲۱:۲۲ امید شمس آذر

۱- امام خمینی رو کشتن دیگه. جام زهر داده بودن بهش. یادتون نیست؟

۲- من سعی کردم دوران نامزدیمون یک سال تمام طول بکشه تا سالگرد عقد و عروسیمون یکی باشه، ولی چون دست خودم نبود، چند روز بیشتر طول کشید؛ ولی با اطمینان عرض میکنم: مهم سالگرد عقده نه عروسی.

۳- احتمالاً منظورش از اینا، روغنهایی بوده که بدنش رو در عکس برّاقتر نشون بده.

پاسخ:
1-راستش من تو هر سوراخی انگشت میکنم جز این یه مورد D:
2-منم فکر میکنم سالگرد عقد مهمه. چون اونه که ثبت شده
3-خوب بَلدیا آقا امید////...

:| 

پاسخ:
خسته نباشی

@ امید شمس‌آذر

نه جناب، احتمالات بیشتر از یکی دو تاست.

پاسخ:
خوب بگید ما هم بدونیم

O______o

 

Taaaaaaazeeeee kenare emamzade!! :/ 

پاسخ:
آره آره :))))

۲۲ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۲۰ شارمین امیریان

سلام.

 

سالگرد ازدواجتون مبارک.

خانومتون از شب سالگرد ازدواج منتظر بوده ببینه یادتون هست یا نه! بعد شما هی بگید ۵ بهمن ۵ بهمن (ستاد عذاب وجدان دهی به مردان فراموشکار😁). ولی واقعا قدر چنین بانویی رو باید دونست. دقیقا همون تصویر نورانی پست قبل برازندشونه ^_^

 

این وسط اون نوزاده چی شد؟! =)

حکم شرعی تون 😂😂😂

 

پاسخ:
گذاشتش تو چمدون با خودش بُرد:))
علیک سلام مچکرم دوست خوبم

هار هار هار ((((((((((:

احتمالا اون زنه فکر میکرده مرد ها درک بهتری از زیبایی شناسی اندام زن ها دارن.و بهتر میتونن عکس بندازن.یا شایدم فک کرده جکی و اینجا تایتانیک است! :دی هارهارهار.

اون خط اخر حمام خیلی انحرافی و مثبت هیژده بود.نچ نچ نچ ... :دی

سالگردتون مبارک.ایشالا، هفت سال ثانویه هفت سال رزق دوره یوسفتون باشه :دی

پاسخ:
ممنونم ریحانه ی عزیز!
اینو یادم رفت بگم. بیچاره خیلی خیلی خیلی خیلی هم چاق بود..... چاقاااااا

سالگرد ازدواجتون خیلی خیلی  مبارک  🌹

ولی تاریخ سالگرد ازدواجتون با سالگرد ازدواج یکی از اعضای خانواده ما یکیه :))

اتفاقا پریشب من به اونا تبریک گفتم حالا به شما :))

ایشالا در کنار هم خوشبخت بمونید . الهی آمین 🙏

 

اولین کامنتم برای این پست  :)

سلام 

و 

عرض وقت بخیر :)

 

پاسخ:
سلام وارانِ عزیز
ممنونم.
انشالله همه شاد و خندان باشن آمین

سالگرد ازدواجتون مبارک 

ولی خانومتون گناه داشتنا یادتون رفته روز بعدش یه هدیه میگرفتید جبران میکردید:))

چقد ماهو صبورن خانومتون😍

خداحفظشون کنه😍

 

اون خانومه تو عکاسی خدا میدونه فقط فازش چی بوده 

😂😂😅

ازاونا که زده هم احتمال زیاد براق کننده بدن بوده:))

پاسخ:
از اونا رو نمیدونم چی بوده راستش ولی برا همسر پفک خریدم خودم خوردم.... 5 بهمن براش جبران میکنم اگه عمری بود

اقا جمله اول نظرم اشتباه بوده... اصلاح میشود:

من اگر جای تو بودم و خانمم جای خانمت...

 

:))

پاسخ:
یه ساعت داشتم با خودم کلنجار میرفتم چطور میشه آخه:))))
خوبه که اصلاح شد

1. باغ فین صفای سابق رو نداره. نه به خاطر حمامش بلکه بخاطر باغی که از بین بردن. دیگه ارزش ورودیه دادن نداره حتی. (البته ما پررو هستیم می ریم می گیم کاشونی حق آب و گل داره و بی ورودی می ریم داخل باغ!)

2. مگه یادآور نمی ذارید روی گوشی تون برای اینجور سالگردها؟ اگر نمیذارید پس حقتونه هر چی فحش بخورید از بانو! من روی گوشیم و صفحه مدیریت وبلاگم پر از یادآوره!

3. یاد یه فیلم خارجی ترسناک افتادم؛ این خانمه مریض بوده واقعاً. 
یه بار یه خانم کم سن و به شدت لاغر با چشم های گود رفته بدون هیچ آرایشی اومد محل کار سابق ما. به عکاسمون که خانم بود با التماس و خجالت یواشکی گفت شوهرش مجبورش کرده بیاد عکس های بی لباس بگیره. (اون زمان یعنی 10-12 سال قبل گوشی های دوربین دار گرون و کم بود) هیچی دیگه یه مشت عکس گرفت و جالبه که هیچ وقت هم نیومد سراغش.

پاسخ:
1- یادمه تو عکسهایی که دیده بودم حمام فین پر بود از مجسمه هایی که در حال مثلا شستشوی خودشون بودن. پیکره. مجسمه یا هرچی که اسمشه:))
2 نه رو تقویم رومیزیم مینویسم همه چیو. ولی خوب این یه موردو از همون اول سال یادم نبودD:
3 چه شوهر ابلهی

زبونم قاصر شده :/

پاسخ:
ببینمش:))

Khak bar sare khanom e akkase Jenab e mezrab 

:| 

به نظرم فقط سالگرد ازدواجتون مبارک:))

پاسخ:
به نظرم چطوری؟ خوبی؟

آتلیه☻

۲۴ شهریور ۹۸ ، ۱۰:۴۵ مردی بنام شقایق ...

میزنه؟

کاش فقط میزدم :))))

 

له لهم آقو... داغونم آآآآ... هااااااااااااآآآآآآآ

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی