یعنی قراره آخرش چی بشه؟ (1)
سلام
رفته پیش امام جمعهی شهر و گفته «اگر معرفیم نکنید به یه بانک تا بتونم برای عملِ قلبِ بازِ شوهرم و خرید دریچه، وام بگیرم، مجبور میشم برم نزول کنم اونوقت گناهش گردن شمایی که میتونستید کاری بکنید و نکردید.»
امروز گفت: «ده میلیون تومن نزول کردم» اشک تو چشماش حلقه زد و گفت «از کسی که پشت همین امام جمعه نماز میخونه»
یعنی اون جمله به همراه اون اشکی که مثل یه بچه ای که از روی ناتوانی در مقابل تنبیههای ناجوانمردانهی پدر و مادرش زار میزنه، تَنَم را لرزاند.
واقعا به کی باید پناه برد جز خدا؟
خدایا پناه میبریم به تو!
حتی اگر نقطهها مدام عوض شوند، کل همان است. به جای دزدی که از این دنیا میرود، دزدی دیگر به دنیا میآید. جای هر انسان درستکاری را انسانی درستکار میگیرد. کل هیچگاه دچار خلل نمیشود، همه چیز سرجایش میماند، در مرکزش… هیچ چیز هم از امروز تا فردا به یک شکل نمیماند، تغییر میکند. «قاعده ۳۹ از چهل قاعده شمس تبریزی برگرفته از کتاب ملت عشق نوشته الیف شافاک»