یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

یه اتفاق ساده با یه عالمه مقدمه‌ی پیچیده....

سه شنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۵۷ ب.ظ
یه زمانی یکی از سرگرمیِ آدما دور هم نشستن و جُک و لطیفه تعریف کردن بود. یه دایی داشتم که فکر میکرد میتونه هر جُکیو تو هر شرایطی بگه. 
یه جُکی بود که هیچیشو یادم نیست جز یه قسمتش که یکی میخونه و به ابوالقاسم که روبروش نشسته میگه: ابوالقاسم! ابوالقاسم! خِش-تَکِت پاره ست/*قسمتی از متن سانسور شد*لِت پیداست/*باز این قسمت هم سانسور شد*لِت پیداست... 
به صورت شعر میخوند و ما میخندیدیم. دیگه شده بود که هرکیو میدیدم که خشتکش پاره س، میگفتیم: ابوالقاسم!... بعد طرف متوجه میشد و خودشو جمع و جور میکرد.
الان که نزدیک 40 سال از عمرم میگذره، هنوز ملکه ی ذهنمه و هرکیو میبینم که شرایطش حاده و بند و بساطش ریخته بیرون میگم: ابوالقاسم....
تا دیشب
(اینو بگم یادم نره: ماه رمضانتون مبارک. طاعاتتون قبول. التماس دعا)
یه رفیق دارم اسمش ابوالقاسمه. زنگ زده بود و فحش میداد به یه بابای که چوب لای چرخش کرده. منم به ازای هر فحشی که میداد میگفتم " عه ابوالقاسم!  {مثل اینکه یه بچه کار بد بکنه و بخوای هم صداش بزنی و هم متعجب از رفتارش، یه آهنگی به صدات بدی، میگفتم: ابوالقاسم!بَده. عیبه. زشته. فقط ابوالقاسمشو میگفتم} اصلا هم حواسم نبود که یه ملت تو اتاق نشستن و هی خودشونو برانداز میکنن و نمیدونن که من خطابم به کیه. باز انقدر غرق حرفای ابوالقاسم بودم که به همه نگاه میکردم و حواسم پیش ابوالقاسم بود که یهو یه مگس‌کش مثل نانچیکوی بروسلی، چرخید و چرخید صاف اومد خورد به گوشه ی لَبَم.
به مامان نگاه کردم و ابوالقاسمو بیخیال شدمو گوشیو آوردم پایین و با یه دست دیگه م لبمو فشار دادمو قبل از اینکه حرفی بزنم ، مامان گفت: هی میگه ابوالقاسم ابوالقاسم. ابوالقاسمو زهر مار. جون به سر شدیم از بس خودمونو برانداز کردیم. با کدومِمونی؟ 
موافقین ۷ مخالفین ۲ ۹۸/۰۲/۱۷
میرزا مهدی

طنز

نظرات  (۸)

:)))
ملوی شعره دوباره اومده تو ذهنم، خدا بگم چیکارت نکنه ابوالقاسم :)))
منو بردی اون وقتا، همون وقتا که همه دور هم جمع می‌شدن و با مسخره کردن هم و اسم گذاشتن برای هم و با کوچکترین دلخوشی ها شاد بودن..
خداییش شاخص شادی تو اون شرایط رفاهی پایین بیشتر بود...
پاسخ:
یعنی شاخصِ شادی تو اون شرایطِ رفاهیِ پایین، خفه‌م کرد تا تونستم بخونمش:))
:||||||
ما هیچ،ما نگاه..به مادرتون بگید مادر پیر شدی دیگه یکمم اصلاح شواخه مگس کش؟:|
پاسخ:
خوب قبلنا دنپایی بود. مادر بزرگ دوستمو یادته، اون که کلا هرچی دمِ دستشه پرت میکنه. نعلبکی. قابلمه. سنگ...
شلوار این بچهه جوری پارست انگار از قبل دوخته نشده،کارش از خشتک و ابوالقاسم گذشته باید صلوات ختم کنیم براش:دی
پاسخ:
استغفرالله...
:D 
:))
:)))))

منم هر جی حمید گفت!
پاسخ:
:))
۱۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۲۲ شارمین امیریان
😂
پاسخ:
:))
۱۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۹:۵۱ chefft.blog.ir 💞💕
ماه رمضون شما هم مبارک😊
یعنی از این همه متن فقط این یه قسمتشو تونستم در موردش کامنت بذارم😁
پاسخ:
اونم گذاشتم برای شما دیگه:D
وای داره از چشمام اشششک میاد 😂😂😂
پاسخ:
پَ کو پَ؟ چرادروغ میگی؟ :)) این شکلکا رو از کجا میارین؟
آقا عکس رو شطرنجی کن!
اصلا زیبنده نیست!!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی