یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

سورپرایزززز

يكشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۵۱ ق.ظ

حس خوبی داشتم.

 چند دقیقه ی دیگه مهمونا میرسیدن. مامان و بابا و خواهرام و بچه هاشونو برادرم، نشسته بودن و لحظه شماری میکردن تا فامیلهای همسر از راه برسن و بیفتن به جون مال و اموال منِ بیچاره.


هرجا که رفتیم عید دیدنی، بساط شیرینی و آجیل و چای و میوه و تخم‌مرغ‌رنگی‌ها به راه بود. 

اصلا بساطِ  چشم و هم‌چشمی ای شده برای خودش این مبحثِ تخم‌مرغ‌رنگی. ها. (جمله رو)

پیش خود حساب شده بودم و بر خلاف هر سال که مثل لودر میفتادم به جون آجیل های میزبان، با خودم عهد کردم از اونجایی که قرار نیست آجیلی جلوی کسی بذارم و اصلا آجیلی نخریدیم که بخوایم جلوی کسی بذاریم و یه لبیک بزرگ به #پویش_نه_به_آجیل گفته بودیم، و برای اینکه مدیون کسی نباشم، وقتی تعارفی میزدند که بفرما آجیل، یه بهونه ای میآوردم و نمیخوردم.

الان که حساب میکنم خودم به تنهایی به حدود سیصد چهارصد گرم آجیل، نه گفتم. هرگز خودمو نمیبخشم.:|

از اونجایی که همه با هم صمیمی هستیم و خیلی کار درستیم :| هرجا که میریم عید دیدنی، همه با هم میریم. منم هرجا که مینشستیم میگفتم تا میتونید بخورید خونه ی ما که بیاین از این خبرا نیست. 


زنگ خونه رو زدن و 16 نفر یه جا وارد خونه شدن. دوباره ماچ مالی و روبوسی. بچه هایی که رو صورتاشون جای رژ لب خاله و عمه ها جا مونده بود. عینک هایی که به کثافت کشیده شده بودن و دستهای آلوده و چسبناک از عید دیدنیِ قبلی، تموم شد و نشستند. یه عده رو مبل و یه عده هم رو دسته ی مبل و یه عده هم سر پا. چقدر جا داریم مگه؟

هنوز پنج شش دقیقه از چای خوردنشون نگذشته بود که همسر با یه تغار آجیل و یه دو سه جین کاسه، وارد اتاق شد.

 فقط باید اونجا میبودید و منو میدیدید. چشمام شده بودن قد یه نعلبکی. همسر که اصلا به من نگاه هم نکرد.

 فرو رفتم تو پشتی. 

کارد میزدید خونم در نمیومد. تمام آجیلهایی که نخورده بودم از جلوی چشمم رژه رفتند. اصلا حالی داشتم وصف ناشدنی. قلبم اومده بود تو دهنم. احساس میکردم به نوامیسم داشت دست درازی میشد. منی کهبه نوامیس اونا هرچند که تعارف هم زده بودند، چشم داشتی نداشتنم. رگ غیرتم.... نه رگ حسادتم؟..... نمیدونم یه رگی زده بود بالا. آبرو داری کردم و یه لبخندی زدم و گفتم: سورپرایز...(واقعا عم سورپرایز شده بودن انقدر گفته بودم خونه ی ما خبری نیست انتظار چای هم نداشتند.

هیچی دیگه سرتونو درد نیارم. همه که رفتند، سه تا فندوق سر بسته، با یه مشت تخمه ژاپنی، برام باقی مونده بود و من با سوگواری به اجساد باقیمانده از آجیلها نگاه میکردم.





خارج از گود: 
دوستان سلام و سال نوتون مبارک. خواهشا هرطور که میشه، از یه راه قانونی و توسط کانالهای معین شده، هرجور که میتونید، به سیل زده ها کمک کنید. اینکه یه طایفه جمع بشن پولاشونو روی هم بذارن و بشه پنجاه هزار تومن هم گوشه ای از غمِ سیل زده ها رو تسکین میده. همین که یه مطلبی از برای همدردی بنویسید، دلشونو جلا میده. بیکار ننشینید. از زلزله بدتر، سیله. لااقل تو زلزله شما یه جای سفت برای نشستن داری اما در سیل و سیل زدگی.....

همگی در سال 98 سلامت باشید و شاد و آروم. آمین

نظرات  (۱۰)

۰۴ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۵۵ chefft.blog.ir 💞💕
ما هم هر جا رفتیم آجیل نبود
فقط پدربزرگ و مادربزرگا خریده بودن
پاسخ:
آخه ما خاندان خیلی ثروتمند و متولی هستیم. به همین خاطر همه آجیل میخریم.
من الان تو یکی از زوستاهای مازندرانم همه اجیل دارن 
منم اول با یه لبخند میگم شما تحریم نکردی؟؟؟؟
بعد شروع میکنم به خوردن
البته روش پذیرایی مازندرانی ها خیلی مسخرست مازندرانی های ما
یه پیاله میذارن جلوت یه ظرف اجیل میگیرن جلوی روت با یه ملاقه کوچیک داخلش باید خودت اجیل بکشی!!!
چهار پنج تا تخمه بیشتر برات نمیاد:)


پاسخ:
بهتره بگیم کفگیر. :)) ملاقه باز یکی دوتا بادوم زمینی توش جا میگیره. کفگیر که باعث میشههرچیز گرد و غلطانی قبل از خروج از کاسه، برگرده تو خودش :))

محله شماهم رسم پذیراییشون اینطوره؟
ظرفوهای برنجشون هم خورشت خوریه!!!!
گودِ که نتونی خیلی برنج بکشی
از نظر من یه عده از مازندرانی ها تصلا هم مهمون نواز نیستن😊
فقطم بلدن مرغ و قرمه سبزی بپزن
اینها رو یه دختری که عروس یه خانواده مازندرانی شده داره میگه
من با یه خانواده طرفم فقط خانواده بزرگ عمه و عمو و خاله و دایی و اینا
اصصصصصصصلا هم خون گرم نیستن

ماهم الان سیل زده محسوب میشیم شماره حساب بدیم:)
پاسخ:
اون دختری که که عروس یه خانواده ی مازندرانیه داره با یه آقایی که دوماد یه خانواده ی مازندرانیه حرف میزنه :D
راستش من خودم شماره حساب بِده ام.
مازندرانی ها انصافا مهمون نواز نیستن اونطور که اقلیمهای دیگه هستن.
مادرم عمه بزرگ هست و پدرم کم و بیش عموی بزرگ. همه فامیل مادری و پدری میان خونه مون عید دیدنی متأسفانه یا شایدم خوشبختانه(البته شب نشینی). 
امسالم مثل هر سال مجبور شدیم آجیل بگیریم. دو سال قبل 150 آجیل گرفتیم پارسال 250 اما امسال بس که گرون بود 500 دراومد:/
تو شهرمون هم اینجوری نیست که مهمون آجیل توی ظرفش بریزه. یه پیاله های کوچیک یه نفره داریم و صاحبخونه داخلش آجیل می ریزه و اینجوری هر کسی یه مقدار مشخصی آجیل بهش می ماسه:)

- کمک نقدی دیگه نمی شه واریز کرد برای کسی. کارت های متفرقه اعلام شده رو مسؤولان مسدود می کنن! https://t.me/aramesh742 این کانال دوستی هست که از استان گلستانه و خبر می نوسه درباره اش. فیلم خونه اقوامشم گذاشته تو کانالش.
فعلاً تو شهر ما پوشک و شیرخشک دارن جمع می کنند پایگاه های بسیج. خدا کنه سر از خارجه در نیاره و برسه به دست مردم کشور خودمون.
پاسخ:
انشالله که برسه دست مردم خودمون. شک نکن که خارج از کشور نمیره ولی مطمئن باشه دست نیازمندش هم نمیرسه
خداروشکر شما هم خودتون مازندرانی نیستید و به مهمون نواز نبودن و سرد بودنشون شهادت میدهید
حتی تو دست دادن تردید دارن که بهت دست بدن یا نه
خودشون و میکشن عقب که رو بوسی نکن
وقتی دست میدن احساس میکنی یه کفگیر گرفتی تو دستت سرد و بی احساس اووووووع
پاسخ:
:)) غیبت نکن
اولش گفتم که راجب همه مازندرانی ها نیست اقوام خودمونه

ما از همون اول رسم پذیرایی با آجیل نداشتیم. آجیل چهار شنبه سوری مون صرفا مصرف داخلی داشت:)
امسال اون چند تا خانواده ای که آجیل میذاشتن هم جمع کرده بودن!
یکی عمه کوچیکه بود و یکی هم پسرخاله مامان، که میشه پسر عمه ی آقاجون.
تازه قرابیه هم خیلی ها نذاشته بودن، کیلویی 65 تومنه خب!
عیدتون مبارک
پاسخ:
مچکرم.
آره یادمه تبریزیا آجیلشون بیشتر برای چهار شنبه سوری بود. 
این هم یادمه که اگه عیدشون آجیل داشت، آجیل داشتا....:)) من میگم آجیل تو میخونی آجیل.
بله تبریز آجیل چهار مغز داره.
سه جور بادوم و پسته
چیز اضافه ای نداره دیگه :)
پاسخ:
دلُم تبریز خواستو آجیلاشو
چقققدر خندیدم

خدا دلتو خوش کنه رفیق
پاسخ:
:D تنت سلامت
فک کنم فقط فک و فامیلای ما بودن که به این پویش لبیک گفته بودن!! والا ما هیچ جا آجیل ندیدیم... نه خونه ی فقیرشون، نه خونه ی غنی شون!! خودمونم دیگه رو نکردیم که یر به یر بشیم :))
پاسخ:
رو نکردین؟:)))) تنها میخورینش؟:D

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی