یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

یه عادت خیلی بدی که دارم، هر ایرادِ ظاهری ای در کسی ببینم میرم بهش میگم. مثلا «آقا زیپت بازه» «درِ کیفت بازه» بابات تیـ...

یا مثلا یه موتور که رد میشه چراغش روشنه با دست از دور اشاره میزنم «چراغت روشنه»، شده گاهی یکی رسیده بهم و از بغل رد شده و گفته «به تو چه؟»

یا مثلا دارم با یکی حرف میزنم و میبینم از گوشش یه چیزی که نباید زده بیرون یا از بینیش هم همینطور. 

بهش میگم. 

نه اینکه جار بزنم  ها. ولی باید بگم. نگم میمیرم.

یا مثلا یکی یه رفتاری داره که اذیت میشم ، میرم بهش میگم با این رفتارت دارم اذیت میشم. داره درد داره. داره درد داره؟ داری درد داری. دارن درد دارن. دارم درد دارم. (یک جمله ایست که شاعر هم حتما یه جایی به آن اشاره فرمودند) داره درد داره. حالا....

یا مثلا داریم با یکی حرف میزنیم یه مو رو شونه‌ش افتاده یا یه تیکه نخ. 

باید بر دارمش. 

باید بگم.

 خلاصه یه همچین رفتار مزخرفی دارم که خیلی ها خوششون نمیاد. 

یه بار یه نخ پشت یقیه یکی بود اومدم بردارم نزدیک به دوسانت از یقه‌ش باز شد. نه من به روی خودم آوردم نه اونایی که دیدن.

یه بار یه چیز سیاه در حد یه ارزن رو صورت یکی بود همینطوری که باهاش حرف میزدم اومدم با دست بکِشَمش که بر دارمش یهو تا زیر چونه ش سیاه شد نگو دوده بود. 

و قص علی هذه

اینطوری بود که دیشب یه سیلی خوردم.

چَک.


تو یه فروشگاه ایستاده بودم تا همسر برای متولدین دی ماهِ امسال، دوتا خواهر زاده هام + خواهر زاده خودش + برادر زاده ش + خواهرش + داداشش و پدرش و همینطور یکی از خواهر های من هدیه بخره. (دیدید چه بیچاره ام؟ دیدید چه دی ماهِ مزخرفیه؟) 

یه جوونِ حدودا بیست و دو سه ساله و همسر جوونترش که قشنگ معلوم بود نامزدن و تازه اول چلچلیشونه از کنارم رد شدن و رفتن تو فروشگاه. 

پسره یه شلوار تنگ(که به نظر میومد با کمک دو سه نفر پاش کرده، در حالیکه دوتا  دستش هم کرده بود تو جیب شلوارش و شلوار تنگ تر شده بود) پاش بود.

دیدم یه چیزی حدود سه سانت پایین‌تر از کمربندش یه چیزی مثل فندقِ قرمز دیده میشه. دقت که کردم دیدم درزش باز شده و شورتش معلومه. (قرمز) کله رو مثل لاکپشت جلوتر بردم و دیدم که بله پاره است... 

خوب باید بهش میگفتم.

 مترصد این بودم که نگاش به نگام بیفته و اشاره بزنم بیاد پیشم و بهش بگم. اگر کاری هم از دستش بر نمیومد، لااقل دستش رو از جیبش بیرون میکشید تا بدتر نشه.... نگاه نکرد که نکرد. یه دوز زدن و دوباره از جلوم رد شدن که گفتم «داداش ببخشید» اومد سمت و گفت «جان». گفتم «شلوارت پاره است دستتو از جیبت درار تا بدتر نشه.»

گفتن همانا و به هم ریختن پسره همان. دیگه چسبیده بود به دیوار و تکون نمیخورد. منم که دیدم اوضاع داره خراب میشه سرم رو بلند کردم و از پشت رگال‌ها همسر رو پیدا کردم و رفتم سمتش و انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده، شروع کردم به برانداز کردن لباسها.  هنوز چند ثانیه نگذشته بود که یه خانمی گفت: «آقا». تا برگشتم نگاش کنم یه دونه خوابوند زیر گوشم و گفت: «خودت بیا درستش کن.»

همسر که دید این خانم اینطوری زد زیر گوش شوهرش، عصبانی شد و هُلش داد. دعواشون شد و یه آن دیدم همه ی پرسنلِ اون فروشگاه دارن سعی میکنن جدا کنن . زنها تو هم میلولیدن و دیگه اونجا جای من نبود. یک ولوشویی شده بود که نگو.

رفتم به پسره میگم «بیا زنتو جمع کن».

گفت «ولش کن بابا قاطیه. جداً شلوارم خیلی پاره ست؟»

گفتم «بذار یه بار دیگه ببینم.» برگشت. گفتم «اوه اوه بدتر شده که. مگه نگفتم دستتو از جیبت درار؟»

گفت «چی کار کنم؟ »

گفتم «ماشین داری؟»

گفت  «آره. »

گفتم «خوب جلو برو منم پشت سرت راه میام کسی نبینه.»

نگاه به ولوشوی تو مغازه کرد و گفت «اونا چی؟»

گفتم «ولشون کن بابا مگه نگفتی قاطیه؟»

رفتیم نشستیم تو ماشین. انگشتشو مالید به گوشه ی لبمو گفت «داره خون میاد.» سوختم. گفتم «بیشعور داره خون میاد دیگه چرا دست میزنی؟» گفت «خوب داشت خون میومد. بیا و خوبی کن.» سکوت کردیم  و یه فنجون نسکافه هم زدیم تا جفتشونو انداختن بیرون.


موافقین ۱۵ مخالفین ۱ ۹۸/۱۰/۰۵
میرزا مهدی

طنز

همسر

نظرات  (۲۰)

۰۵ دی ۹۸ ، ۱۵:۱۷ جناب منزوی

میرزا دنبال شر می گردی :|  :)

پاسخ:
نه والله :) :|
۰۵ دی ۹۸ ، ۱۵:۲۱ مریم بانو

انتظارم بیشتر ازاینا بود میرزا!!

 

باید با سر میرفتی تو شیکم طرف که زنش حساب کار دستش بیاد!!

 

قسمت خشانت درونت باید تعویض بشه!


نسکافه هم باهم خوردین!!!!


انگار نه انگار دعوای خانوماتون بخاطر شمابود:)))

 

 

پاسخ:
نسکافه ش مزه آب میداد تازه

Mundam chejuri shohar mikonan mardom 

!

😐

پاسخ:
:))
۰۵ دی ۹۸ ، ۱۶:۲۰ امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ

امر به معروف تا کجا؟؟؟!!! 

حتی تا درز شلوار مردم؟؟؟؟؟؟

پاسخ:
حتی فراتر!!!

Bo Khoda! 🤔

پاسخ:
قَسَم؟
۰۵ دی ۹۸ ، ۱۹:۱۹ شارمین امیریان

سلام.

 

خانوم شما که از این کارها نمیکنه! چرا حرف درمیارید؟! 😐

پاسخ:
:)) همه دارن همینو میگن.... خدا رو شکر که همه میشناسنشD:

Ha! Var kande bazi 

Bad shuy ham beguyad in ghatiye velesh kon! Bad ba u chik chik ham bokonad! 

Khoda shans bede 

😂😂 

 

پاسخ:
:)))) 
۰۵ دی ۹۸ ، ۲۰:۵۳ آقای مهربان

سلام

منم تو این موقعیت ها خیلی دلم میخواد به طرف بگم، اما جسارتم کمه

 

+ آقا من نمیتونم بفهمم کدوم متن هات واقعیه و کدوم الکی

پاسخ:
سلام! به نظرم باید گفت.... از اونجایی که دیگه  احساس میکنی غیر واقعی شده و دارم میزنم به خاکی، مطمئن باش که غیر واقعی شده و زدم به جاده خاکی.

اتفاقا فکر میکنم این موارد رو خوبه آدم بگه چون آبروی طرف حفظ میشه و معمولا اون شخص بعد فهمیدن تشکر هم می کنه که بهش گفتید. خانومه فازش چی بوده دقیقا؟!

پاسخ:
ولی در مقابل میبینی مثلا بعد از یه خیابون گردیِ 2-3 ساعته میرم خونه میبنم یه چیز نامربوط رو صورتم بوده به این هوا..... بعد هیچکس هم بهم نگفته و با اون تو خیابونهای شهر جولان میدادم....

واقعااا که خانمتون رو وسط گیس و گیس کشی رها کردید رفتید رفیق بازی 

پاسخ:
:))) 
نه .
۰۵ دی ۹۸ ، ۲۲:۱۷ حسن قاسمی

بدبخت پسره، احتمالا تو محل به پسره میگن "صورت زخمی"

البته میدونم طبق داستان صورت شما زخمی شده، اما طبعا پسره هم صورتش بارها رخمی شده :)

پاسخ:
خودتون تا حالا صورتتون زخمی نشده؟:)))

۰۶ دی ۹۸ ، ۰۱:۴۲ امیرحسین علیزاده

شاید از دید شما اخلاق بدی باشه ولی از خدامه که یکنفر بیاد بهم ایرادم رو بگه.

متاسفانه افرادی مثل شما خیلی خیلی کم هستن  و این باعث میشه اشتباهات ما، مکرر تر و بعدا تبدیل به عادت بشه.

شما کارتون  شبیه مردم المانه. آلمانی ها هم عادت دارن بدون رودربایستی اشکالات هم سریع بگن. بدون اینکه به کسی بر بخوره.

پاسخ:
منم راستش اولش آلمانی بودم. تو بیمارستان عوضم کردن D:
۰۶ دی ۹۸ ، ۱۹:۲۶ بانوچـه ⠀

حداقل مطمئن می‌شدی همسرت آسیبی ندیده باشه :دی

پاسخ:
همسر من بلده طوری از پسِ خودش بر بیاد D:

خانمش چرا باید بزنه شمارو!؟

اغراق؟

اگه با یه خانم صحبت کنید که یه نخی چیزی از روسریش اویزونه چه میکنید؟!

 

پاسخ:
حتما بهشون میگم. وقتی باهاشون صحبت میکنم پس ارتباطی هم برقرار شد، به خاطر همون ارتباط هم که شده میگم. حتی یک بار هم پیش اومده تو دفتر یه خانمِ خیلی خیلی خیلی محجبه ای رفته بودم که نمیدونست از کنار چادرش موهاش زده بیرون. همزمان که کارم رو انجام میدادم رو یه تکه کاغذ براش نوشتم و از در که زدم بیرون دادم بهشون.  مطمئنم که خوشحالش کردم....اینکه از دیدگاه عموم کارم زشت بوده یا نه رو نمیدونم ولی به نظرم کارم درسته. رفتار مزخرفی که درسته :D

قبلش به خودتون بگید

به من چه!!

ریزبینی شماست، مرد که نباید ریز بین باشه اصلا 😊

 

پاسخ:
منظورت همون هیزیه؟

۰۷ دی ۹۸ ، ۰۹:۳۳ رحیم فلاحتی

ای جان ! عجب صحنه ای بوده ! کاش صاحاب فروشگاه ویدیویِ اون رو بذاره اینستاگرام . نمی دونم چرا یاد صحنه ی درگیری (دور از جون شما ) قتل هانی کردِ افتادم :))   

پاسخ:
:))) 

جزئی نگر بودن، اصولا اقایون کلی نگرن

مثلا نخ رو لباس و نمیبینن

حتی عوض شدن دکور خونه، خونه رو بکوبی از نو بسازی شاید متوجه بشن😂

مثلا وقتی خونه رو جارو برقی نکشیم و خونه نامرتب باشه نباید متوجه بشن😂

یا وقتی بینیمون بزرگه یا صورتمون جوش داره اقایون نباید متوجه بشن!

چون کلی نگاه میکنن و جزیی نگاه نمیکنن

این خیال ما خانم هارو راحت میکنه

ولی جزئی نگری یکم سخت میکنه کارو😂

از همینجا به خانمتون تسلیت میگم

پاسخ:
خوب میشه درمورد این فرمایش شما یه مطلب پُر طمطراق نوشت و به گپ و گفت نِشَست

دلم برای پسره سوخت که میخواد این زنه رو تحمل کنه.

اعصاب معصابش تعطیله هیچ. منطقشم گذاشته خونه.

والا

پاسخ:
بیچاره پسره. بیچاره مردها D:
۰۸ دی ۹۸ ، ۱۹:۵۸ علیرضا گلرنگیان

اونجاش که رفتین نسکافه زدین...

دیگه آخرش بود :)

پاسخ:
خلسه طور :)))
۰۹ دی ۹۸ ، ۱۳:۲۸ بیست و دو

اولا خانم شما گل و صبوره پس خانومتو قاطی طنزات نکن میرزا من رو خانومتون تعصب دارما از بس دوسش دارم:)

حالا گفتن این چیزا اتفاقا به نظرم خیلی خوبه همه ماها هم یه مشکلی توو لباس و ظاهرمون باشه دوست داریم یکی بهمون بگه تا بدتر آبرومون نرفته. ولی یه چیزی اینوسط هست که من خدایی بهش غبطه میخورم اونم اینکه آقایون خیلی بیخیالن و اصلا سخت نمیگیرن و خجالتم نمیکشن خیلی ریلکس و عادی با کسی که بهشون گفته برخورد میکنن. حالا خانوما باشن سرخ و سفید میشن تا خونه از خجالت مردن. 

پاسخ:
اولا شما خیلی لطف داری به ایشون.... ابراز محبت هاتونو همیشه دو دستی تقدیمشون کردم ...
اینو نمیشه رو حساب بیخیالی گذاشت....تا اونجایی که به اون آقا گفتم شلوارتون سوراخه، خوب واقعیت داشت... ایشون هم یه کم خودش رو باخت چون کاری از دستش بر نمیومد. 
و خجالت چرا آخه؟ گاهی دستِ خودم آدم نیست و با یه دست به صورت کشیدن همه چی حل میشه. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی