یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

با حافظ هم آرررره؟ (شاید طنز)

پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۸، ۰۹:۱۹ ق.ظ

سلام من که شاعر نیستم ولی صبح که از خواب بیدار شدم ، انگار که به من الهام شده باشه، مدام این غزل رو زمزمه میکردم....گفتم چیزی که لقلقه ی زبونمه رو بنویسمش که شد این:

با احترام به شعرای عزیزِ بلاگر، علی الخصوص حافظ جان!

لازم به توضیح نیست که مصرع های آبی رنگ از حافظ شیرازیست و مشکی ها از من D:

یه چیزی میگن به این سبک شاعری. چی میگن؟ مشاعره؟ مشاجره؟ مناظره؟ مناقشه؟ مساعده؟ مناقصه؟ مزایده؟ مزایدات؟مناقشات؟مناقصات؟منتخبات؟مندرجات؟مندوبات؟منسوجات؟منصوبات؟منظومات؟منفصلات؟منقلبات؟منقولات؟منکرات؟منهیات؟مواجهات؟موازات؟مواسات؟مواصلات؟مواضعات؟موالات؟موجبات؟موجودات؟موضوعات؟موقوفات؟موهبات؟موهومات؟مهمات؟مهملات؟مؤاخذات؟مؤثرات؟مؤخرات؟مؤسسات؟مؤکدات؟مؤلفات؟مؤمنات؟مؤونات؟میسورات؟

حالا هرچی!!!

.

.

.

.

.

.

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

نزدِ دوربین هم که هستند، کارِ بد بد میکنند

در عجب ماندم که دیدم. link (مکث)حافظ اما گفته بود:

چون به خلوت می‌روند! آن کار دیگر می‌کنند

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

قوْتِ مردم را چگونه جیره بندی میکنند؟

حافظ از آقای مجلس یک سوال پرسیده بود

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند

گوییا باور نمی‌دارند روز داوری

چوب در آستین و تُنبانِ فریدون میکنند

کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند

گوییا باور نمی‌دارند که جدّی میکنند!

یا رب این نو دولتان را با خرِ خودْشان نشان

زیرِ دُمبَش را چو نکبت‌بار مُعَطَّر میکنند!

در خفا دستِ گدایی سوی مغرب؛(مکث) در نهان، D:

کاین همه ناز از غلامِ ترک و استر می‌کنند

ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان

استقامت، استواری، پافشاری میکنند

در تَوَهم، در خیالند چون‌که با یارانه ها

می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند

حُــسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کُشد

در عمل « اَ » جای آن « اُ »، ذبحِ مردم میکنند

زمرۀ دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنند

بعضیا گفتند که نه. «از خاک بر سر میکنند»

بر در میخانۀ عشق اِی حسن! تسبیح گوی

گفتمت یکبار! جُزاین باشد، درآستین میکنند

صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت:

مهدی جان! بابا! عزیزم! عاقبت سر توی گونی میکنند

نظرات  (۱۲)

۲۳ آبان ۹۸ ، ۱۱:۵۰ امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ

احسنت!

تخیل و پردازشش خیلی خوب بود،ولی قافیه ها چرا انقد هشلهفت بود؟ اعتقادی به قافیه ندارید؟؟

پاسخ:
قافیه چی هست حالا؟ کدوم بخششو میگن قافیه؟ 
به من چه تقصیر حافظه. من نبودم :))
۲۳ آبان ۹۸ ، ۱۲:۰۱ رحیم فلاحتی

ای ول ! دامن عبا و قباش رو خاک مال کردی :)))

۲۳ آبان ۹۸ ، ۱۴:۲۱ امید شمس آذر

میگن: کارهای مشترک من و حافظ.

:))))

عالی بود. البته بیشتر از خود شعر اون ایده ای که بالا زده بودید که کلمه ها داشت کم کم تو صفحه محو میشد رو دوست داشتم :))

خیلی بامزه بود نیشمان شدید باز شد 

از قواعد شعریشم سر در نمیاریم از نظرمون عاااالی بود 

خیلی بامزه بود نیشمان شدید باز شد 

از قواعد شعریشم سر در نمیاریم از نظرمون عاااالی بود 

خیلی خوب بود

خیلی خوب نوشتید:)

شااعریدا:)

 

مهدی جان بابا عزیزم سرتوی گونی می کنند :| 

خدایا حسن فریدون و بکش لطفا، مرسی

این کارت عالی بود آقا مهدی .

کیف کردم .

۲۴ آبان ۹۸ ، ۲۳:۲۴ آقای مهربان

سلام

عالی بود :))))

جالب بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی