یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

@کارمند مجرد

چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۵۶ ق.ظ

سلام آقای کارمند مجرد

آیا شما یک فعال اجتماعی هستید؟

آیا شما سفیر صلح جهانی در مجموعه بیان هستید؟

آیا شما نماینده ی سازمانهای مردمیِ این کشورِ آشفته حال هستید؟

چی هستید؟ چه رنگی هستید؟ کدام جهتی هستید؟ کدام خدا رو بنده هستید؟ به چه صراطی مستقیم هستید؟

بارها در وبلاگهای مختلف، حضور پر رنگ شما رو  دیدم و دیدیم که به نقد مطالب و یادداشتهای آبکی و آبگوشتیِ دوستان اشاره فرمودید. این البته نشان از فرهنگ و سطحِ سوادِ بالا و فهم و درک و درایت شما نسبت به دوستان بلاگر بنده است.

اما

درمقابل گستاخیِ حضرتعالی همان جواب چند ماهِ پیش بنده به شما کافی نبود که عرض کردم: دیگران را با شمّ ناقص و فهم نارس‌تان قضاوت نکنید؟ 

آقای کارمند مجرد عزیز! 

 کدام چماق سَر گِردِ این وضعِ نابسامانِ مملکتِ آسیب‌خورده ، آزارتان داده که اینطور دیگران را شماتت میکنید که چرا چوبی که در آستینتان رفته است را نمیبینند؟ 

دردت را بگو شاید درمانش را یافتیم. شاید چیزی که ما زدیم را به شما پیشنهاد کردیم که بزنید و حالتان مثل حال ما خوب شود  و آبگوشتی بنویسید. (البته بماند مطالب آبگوشتی هم این روز ها کم هزینه ندارد با قیمت و صد و خورده ایِ گوشت)

سوال:

چرا وبلاگتان را غیر فعال کردید؟ 

چرا مطالبی که دوست دارید دوستان درموردش حرف بزنن را خودتان نشر نمیدهید؟ 

بلانسبت و دور از جونِ شریفِ شما، مگر خودتان چُلاقید؟

نه نیستید.

 خداوند تنِ سالم رو از شما نگیره انشالله. 

چون دیدم که نوشتید. از فقر گفتید از در به دری و کثافاتِ اقتصادی گفتید. از هرآنچه که انتظار داری دوستان بنویسند هم گفتی، اما چه شد؟ چرا وبلاگت را غیر فعال کردی؟ 

خواننده نداشتی. 

چون سَنَدیت نداشتی. 

چون قضاوتت درمورد مسائل روز با مطالعه و تحقیق نارَسِتان بود. 

چون جهت نداشتید. (البته هستند دوستانی که مثل شما بی‌جهت مینویسند اما خواننده دارند. چون ادب دارند. ادب که داشته باشی. دولت داری. مگر نشنیده ای که گفتند: ادبِ "یک مرد" به ز دولتِ اوست...

نقاب رو از صورتت بردار.

 مثل تمام فعالان سیاسی و اجتماعیِ تمام رسانه های اجتماعی خودت باش. 

مثلا بیا مثل "یک مرد" بگو : من "فلانِ فلانی" هستم و شروع کن به نوشتن یادداشتهایی که آبکی نیستند.آن وقت شجاعانه از حق حرف بزن. فریاد بزن. یادداشت بنویس. از درد جامعه بگو. و نترس.(دیگر گذشت آن روزهایی که میشد دیگران را شارژ کرد تا جلو بیفتند و خودشان آن پشت بایستند و از آب گل آلود ماهی بگیرند) نترس. این گوی و این میدان.

 آنوقت ببین خواننده ها و طرفدارانت چطور  سر و دست میشکنند تا به دیگران ثابت کنند از ابتدا تو را میخواندند. 

خودت باش. پشت نقابِ کارمند مجرد پنهان شدن و اراجیف زیر مطالب دوستان نوشتن و رتبه دادن و درجه‌بندی کردن و میزان شُل و سفتیِه ِ مطالب دیگران رو قیاس کردن، به دور از شجاعت و شهامته.

من شما رو ارجاع میدم به صفحات آقایان

حسین قدیانی

رسول شکری نیا

حامد صالحی

حمید رضا چگینی

حمید رضا پیر هادی

خداوردیان-سپهوند-علی  هدایتی- عیسی شفایی و دوست عزیزم امید شمس آذر... این آقایان را بخوانید بلکه هدایت شوید/. آمین

دوست قدیمی تو: مهدی فعله‌گری به مورخه دهم مهر ماه 1398 خورشیدی.


پینوشت: نذار به سرنوشت هولدن گرفتار بشی..... 

             این یادداشتِ تند و گستاخانه، صرفا مخاطبی به نام کارمند مجرد ندارد. هر آنکس که توهین کند و مطالب 

             دوستانِ مرا به سُخره بگیرد، صاحبش خواهد بود. همانطور که هولدنِ فقید بی نصیب نماند/.

برای جلو گیری از زد و خورد و خون و خونریزی همه ی نظرات بدون استثناء بعد از تأیید نشان داده میشود/.


بعدا نوشت: خوب بعد از دو سه ساعت متوجه شدم که وبلاگتونو دوباه راه انداختید/.



موافقین ۱۸ مخالفین ۲ ۹۸/۰۷/۱۰
میرزا مهدی

نظرات  (۳۳)

۱۰ مهر ۹۸ ، ۰۹:۵۲ حمید آبان

سلام میرزای عصبانی

صبح تو وبلاگ دو تا از دوستان، حجمه ها و تندی های کارمند مجرد رو دیدم و متوجه شدم این رشته سر دراز داشته و ایشون بارها این دوستان رو به آبگوشتی نوشتن متهم کردن! فکر کنم ار افاضات ایشون من هم بی نصیب نبودم، البته درست یادم نمیاد!! و نکته جالبی که وجود داشت، صبح به فکرم رسید درباره کارمند مجرد و کارمند مجرد های نوعی یک پست بنویسم، که شما زحمتش رو کشیدی :)

یه نقد به این پستت وارد کنم کتکم نمیزنی؟

نباید از در تندی و تندخویی و تهدید وارد میشدی، اثر کلامت کم میشه برادر، جواب های لزوماً هوی نیست...

جسارت منو ببخش میرزا مهدی همیشه نویسنده

پاسخ:
سلام حمید عزیز این سومین یا چهارمین بار بود که با ایشون در این مورد حرف زدم. البته اولین بار که عمومی شد. بله تند بود متأسفم

سلام

والا ما مونده بودیم چه جوابی بدیم به نظرشون ممنون که کار همه رو راحت کردید....

الان جواب نظرشون رو ارجاع میدیم به پست شما 

پاسخ:
سلام
انشالله بتونیم کمش کنیم بهتر ببینن نوشته های دوستان رو
 من معتقدم ایشون آبکی میخونن. وقتی یه مادر درمورد تربیت فرزندش مینویسه، درمورد تربیت فرزند نوشته. وقتی یکی از روش برخورد با همسرش در خوشی ها و ناخوشی ها مینویسه، درمورد روش برخورد با همسر در خوشی و ها ناخوشی ها نوشته. انشاله بشه کمکشون کرد جور دیگه ای ببینن
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۰:۰۳ آقای گوارا

اصلن من نفهمیدم چی شد که کارمند یه هور اینطوری انتحاری زد توی جبهه ی خودی !!!

پاسخ:
احتمالا حقوقشون عقب افتاده

بنده دیشب که کامنتاشون تو چنتا وبلاگ رو دیدم براشون اینو نوشتم و حالام نظرم همینه: 

اول اینکه تعریف شما از عدالت طلبی و مطالبه چیه؟ اگه اینه که تو وبلاگتون هست خب باید بگم سخت در اشتباهید. چیزی که شما دارید مینویسید فقط یه خاصیت داره؛ ناامیدی. و دقیقا چیزی که رهبری تو گام دوم انقلاب ریشه کن کردنش رو به عنوان جهاد جوانان معرفی کردند. (دقت کنید جهاد!) متاسفانه از وبلاگ شما ناامیدی می باره و این نه خوبه و نه اسمش عدالت طلبیه.

دوم اینکه عدالت طلبی همیشه نمیتونه مستقیم باشه. گاهی سبک و سیاق یه وبلاگ که حتی گاهی از روزمره هاشم مینویسه در عین سادگی میتونه مروج عدالت طلبی باشه. خصوصا تو جامعه الان که باید خیلی نرم تر مردم رو به هدف درست رسوند. و البته در کنارش در مواقع لازم مستقیم هم گفت.

پاسخ:
گل گفتید که
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۱:۱۹ حورا رضایی

هولدن چه ربطی به این قضیه داره؟ اصلاً چرا به کسی ارجاع می‌دید که اینجا نیست و نمی‌دونید اینجا رو می‌خونه یا نه؟

پاسخ:
هولدن به ایشون ربطی نداره. ولی از اینکه اکثرا یه خاطره ی مشترک از ایشون در ذهن دارن، لازم دونستم اسمشونو بیارم. هولدن بسیار آقای با وقار و مودبی بود ولی از این دست خطاها هم داشت. 
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۱:۲۴ امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ

اتفاقا میخواستم یه مطلب درموردش بنویسم. به خودم گفتم شاید اصلا ارزش مطلب نوشتن هم نداشته باشه.

 

به نظر میاد ایشون ماموریت داره بذر ناامیدی و بدبینی رو بین همه بکاره. خودش هیچ حرفی برای گفتن نداره ولی همه رو متهم میکنه که چرا از مشکلات مردم نمینویسید. و فکر میکنه که درد همه ی مردم فقط درد اقتصاده. و فقط دوست داره تو وبلاگی که میره همه فحش داده باشن به دولت

 

بنظر من یه کمپین راه بندازیم که هیچ کس نظرات ایشون رو تایید نکنه. یه مدت بگذره خودش از این شیوه ی غلطش که بدجور رو مخها و اعصابها قدم میزنه دست برمیداره

پاسخ:
خوب البته مطلب ایشون هم طرفدار داره. نه اینکه من برم بگم چرات مزخرف مینویسی. میدونی چیه؟ وقتی میاد زیر یه مطلب که ده نفر کامنت دادن، میگه مطلبت آبکی بوده، به نویسنده اهانت نکرده فقط. به اون ده نفر هم اهانت کرده که بابا شما هم نشستید دارید آبکی میخونید..... خوب این زور داره..... من میگم اگر از چیزی خوشش نمیاد نخونه. همین

:| یاد نوشته های خودم افتادم و گیرهای تخمی ملت.

پاسخ:
جوونیات. نه؟
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۱:۳۶ مهتاب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

یه «مرد مفرد» هم داشتیم قدیما با همین تم. این دو نفر، یه نفرن یعنی؟:)

پاسخ:
نمیدونم:)

کارمند مجرد همون بلاگری که از زنش طلاق گرفته بود؟ من یه چیز نامفهموی ازش تو ذهنم هست فقط چهارتا پست اولش و خوندم نوشته هاش شبیه نوشته های یکی از اون اقایون منفور تو ذهنم بود دیگه صفحش و باز نکردم

 

پاسخ:
این چیزاشو من خبر ندارم که

یا شمّ...

 

سه بار جمله تونو خوندم بفهمم با شم درسته نه «یا شم»

 

:) چیه؟ خوب سه بار خوندم دیگه/ درستش کنید 

 

پاسخ:
با (BA) شَمِّ ناقص :))))
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۲:۴۷ مهدی ­­­­

فکر کنم در جریان نیستم چی شده ولی هرچی هست بنظر جدی میاد :/

پاسخ:
خدا رو شکر. تنت سلامت
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۲:۵۶ محبوبه شب

بابا صد رحمت به هولدن

هولدن اگر تند بود، ادبم داشت

با هر کسی مثل خودش رفتار می کرد و جواب میداد

ولی این آقای خیلی با شخصیت و با شعور البته به زعم خودش :/ یه جوری رفتار می کنه انگار خودش خیلی حالیشه.. خیلی فهم داره و خیلی مثلا نویسنده و دغدغه نویسه :||||

 

+ خدایا به راه راست هدایتش کن :|

پاسخ:
الهی آمین
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۳:۳۱ حورا رضایی

حرف منم همینه. شما اگه انتقادی بهش داشتید، یا توی همون دوران وبلاگ‌نویسی‌اش بهش گفتید، که پس دیگه الان چرا باید اسمش آورده بشه؟ یا همون موقع به خودش نگفتید، که پس دیگه الان چرا باید اسمش آورده بشه؟

پاسخ:
حورای عزیز! در مثال جای مناقشه نیست. 
ما باید یه سری وقتها تجربه هایی رو بعنوان مثال یادآوری کنیم. مثلا دولت احمدی نژاد فلان... نمیشه که مثال نزد. نمیشه که تجربه های بد رو فراموش کرد و مدام و مدام تکرار کرد. (امیدوارم کسی نیاد بگه احمدی نژاد چه ربطی به این موضوع داشت)
هولدن اگر دوست شماست، من از شما عذر خواهی میکنم. ولی ایشون رو بعنوان یک تجربه ی مشابه مثال زدم. در حالیکه میدونیم هولدن موضوع حرف من نیست.
به خودش هم گفتم. 

من اصلا ناراحت نیستم که از ایشون به عنوان یک تجربه ی بد یاد کردم. اگر حضور دارند و سکوت کردند هم بدانند که در آن برهه از زمان تجربیات بدی برای یک سری از بلاگر ها بودند. اگر روش و منش ایشون عوض شده که چه خوب. نباید ناراحت باشن از این مثال. من هم اجازه میدم اگر رفتار بد و زننده ای داشتم، به عنوان مثال یاد بشه. باید بشه. مثلا شما میتونی درمورد این رفتار و این مدل نوشتن من در مورد یک شخصِ گستاخ، نقدی بنویسید. چه ایرادی داره؟ نقد به روش خودتون و اونجور که انتظار داشتید من بنویسم و ننوشتم.
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۳:۳۳ مشتاقٌ الیه

سلام میرزا مهدی

حال شما خوبه؟

بااجازتون زیر پستتان میخواهم بگویم کارمند مجرد بدترین تجربه من از وبلاگ نویسی بود...

پاسخ:
سلام
اینجا متعلق به شماست
متوجه نشدم. وبلاگِ کارمند مجرد برای شما بدترین تجربه بود؟ یا شخصِ کارمند مجرد؟
اینطور به نظرم اومد که الان شما یک بلاگری هستید که ده تا وبلاگ دارید یکیش هم کارمند مجرد بوده... غلط برداشت کردم ؟:)

در تایید پست شما و برای اطلاع دوستانی که در جریان نیستند 

این و این و این و این  را بعد از پنج دقیقه رویت کنید.


اینا تازه نمونه های از کامنت های این آقای جناب کارمند مجرد  در وبلاگ های مختلفه !

 بازم بود ولی دیگه به همینا اکتفا میکنم:) 



با تشکر از شما بابت این پست :)

پاسخ:
 ممنونم وارانِ عزیز
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۳:۵۰ دچارِ فیش‌نگار

این لیستی که انتهای مطلب آوردین واسه چه دردی خوبن که رفیقت رو بهشون ارجاع دادی؟ :)))

پاسخ:
هیچ دردی. فقط میخواستم هی هرچی میخونی به اسم خودت نرسی و  به تو ارجاع ندم تا چِشات دراد :))))
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۴:۰۰ مشتاقٌ الیه

ای داد برادر. این دو روز من هرچه میگم اشتباه برداشت میشه :)

من یه وبلاگ دارم. همین مشتاق الیه. کارمند مجرد هم به من محبت داشت منتهی من شاید اشتباه می فهمیدم. در هر صورت سعی کردم باادب جوابشونو بدم...

برخورد و تعامل با کارمند مجرد بدترین تجربه وبلاگ نویسی ام بود

پاسخ:
خوب خدا رو شکر نمیدونم چرا این کامنت شما رو میخوام به فال نیک بگیرم. پاینده باشید/.
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۴:۱۳ شارمین امیریان

سلام.

خوشبختانه پاش به وب من باز نشده. ولی کامنتهاش رو خیلی جاها دیدم.

با ام شهرآشوب کاملا موافقم. مخصوصا بند آخر)

پاسخ:
سلام. برات خوشحالم پس

جمله رو معنی کن لطفا 

پاسخ:
شم یعنی حس بویایی. شم پلیسی نشنیدی؟ شم ماجراجویی. یه جورایی قوه ادراک هم تلقی میشه. من عرض کردم شم ناقص. 

اوه نمی دونستم این قدر همه جا کامنت گذاشته :-|

پاسخ:
آره....

۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۶:۵۸ سوته دلان

اینجاست که مرفه‌های بی‌درد خودشون رو نشون میدن!

قبلا می‌گفتن آبدوغ‌خیاری، ولی متن شما آبگوشتی محسوب میشه! :)

 

سلام و احترام

 

پاسخ:
سلام
من هم مطالبم آبکیه.... اینو واقعا اعتراف میکنم...

این آدم دفعۀ اولش نیست که چنین کامنت‌های توهین‌آمیزی می‌ذاره. بارها هم اسمش رو تغییر داده، از مرد مفرد رسبده به کارمند مجرد. این وسط چند تایی اسم دیگه هم داشته البته که من فراموش کردم. کسی که جرات نداره با  اسم و هویت واقعی‌اش دو خط پست بنویسه، خیلی مسخره است که به کسایی می‌توپه که با اسم و هویت واقعی می‌نویسن. 

ممنون بابت این پست. حرف دل خیلی‌هامون بود

 

پاسخ:
خواهش میکنم... راستش منم مشکل دارم با آدمهایی که با اسم خودشون مطلب نمیذارن...
منظورم اون دست آدمهایی هستن که مثل خودم گاهی انتقاد میکنن. گاهی به سیاست میزنن و گاهی هم پرت و پلا میگن. منظورم اصلا اون شخص و دوستی نیست که مثلا تو دفتر خاطراتش روزمره مینویسه. اسم ببرم؟ مثل (پس از کلی فکر کردن) همه. :))
والله به قرآن:)

من خودم سه تا از کامنتا رو دیده بودم اما یکی دیگه رو از کامنت واران دیدم...

واقعاً نمیدونم چطور باید درباره کار مند مجرد فکر کرد :/ (البته که فکرای خوب و مثبتی به ذهنم نمیرسه :/)

 

پستی که نوشتید خیلی جامع و خوب بود ... تشکر ... 

پاسخ:
خوب خدا رو شکر حرف دل خیلی ها رو زدم...

مستعار نوشتن رو دوست ندارم، هر دلیلی هم که براش بیارن تو کت من نمی‌ره:) هیچ وقت هم نتونستم با اسم‌های مستعار بنویسم و دوام بیارم.

 

پاسخ:
خیلی ها تازه به من میگن در اشتباهی. اسم و فامیلیتو همه میدونن تازه اینستاگرامت هم گذاشتی. 
میدونی شبیه چیه؟ یه پسره داشت پشت تیر برق سیگار میکشید تو یه وضع سخت و اسفباری. یهو رفتم بالاسرش. شونزده سال بیشتر نداشت. گفتم چرا انقدر به خودت عذاب میدی بیا اینورتر. گفت یکی ببینه بد میشه. گفتم چرا بد بشه؟ گفت خوب سیگار بده دیگه. گفتم بده چرا میکشی؟ یه لبخندی زد از سرِ بیجوابی.
منم همینطور. یه مطلبیو بدونم بده و بترسم از اینکه بنویسم برام بد میشه، اصلا نمینویسم. انقدر هم شهامت دارم که بگم آقا ما رو بیخیال. یا ازش دوری کنم . ولی هرگز.... آقا من حتی کامنت ناشناس هم نمیدم..... مگر در یه سری کامنتهای مسائل خصوصیِ زناشویی :) والله با این نوناشون/
البته یه اعتراف بکنم؟ تو وبلاگی که با آقا گل راه اداختین درمورد داستان نویسی بود، همه کامنتام ناشناس بودD:
:))
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۷:۳۴ مریم بانو

منم مثل خانوم شارمین ازشون کامنتی نداشتم تا حالا.

 

البته کلا وبلاگ من مخاطبی نداره 😃😃

 

ولی کامنت واران خوندم متوجه شدم چی به چیه.

 

من تا حالا فکر میکردم وبلاگ ها برای نوشتن روز نوشت گاهی خاطره

حرف دل ،وقایع خلاصه فضایی که بگی و بشنوی..

 

گویا یه چیز دیگه ام بود...

نقد کردن بلاگرا با سلیقه شخصی وتوهین.

میرزا ما کردا سر این مسائل جدی هستیم دعوا شد کافیه یه ندا بدی:-):-)

 

 

 

پاسخ:
🤣🤣 خبر میدم. خبر میدم.

 :)

داشتم فکر میکردم اگه وبلاگ من میومدن واکنششون چی بود:))

جالب میبوده حتماً:))))

 

متأسفانه منم از لحن وادبیات اشتباهشون برا یکی از دوستان آگاه شده بودم...

 

یه چیزی که تو ذهنمه نمیدونم بی ربطه یا باربط ولی میگم

این از فقر واقتصاد و....گفتن  کارخیلی سختی نیست

همه داریم تو این شرایط وجامعه زندگی میکنیم ونقد دراین زمینه میشه نوشت چون داریم خیلی چیزا رو لمسش میکنیم...

من به شخصه گاهی مثل الان مغزم از هجوم افکار ناراحت کنندن وفشار کشش اینو نداره مفهوم یه چهارخط شعر تو یه وبلاگیو متوجه بشم...

چه برسه نقد وضعیت اقتصادی وازاین جور چیزا بخونم:)

ترجیحم اینه همین روزمرگیها و طنزا رو بخونم

خودمم توهمین زمینه فعال باشم

اینکه گفتید بافهم خودشون نباید قضاوت کنن خیلی جمله درست وخوبی بود

واقعا درک سلایق مختلف واحترام بهشون بنظرم سخت نمیاد:))

 

برقرار باشید آق میرزا:)

 

راستی امروزم یه بخشایی از وبلاگتونو جوریدم باز:))

 

پاسخ:
مرسی بابت نظرت. عالی بود
پس تو بودی. میگم این کیه یه سره تو وبلاگمه و تکون نمیخوره و هیچی هم نمیگه:)))
فکر کردم یکی وبلاگمو باز کرده و خوابش برده
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۷:۴۷ لبخند ماه

سلام میرزا

با اینکه در بیان تازه واردم و دو ماهی بیشتر نیست مینویسم ولی ایشان را میشناسم... من هم پستی تقدیم ایشان کردم😁😁

به اعتقادم ایشان رسالتش همین است. به هم ریختن این فضای دوستانه..

مانده ام چرا وقت ارزشمندش را در خواندن مطالب آبگوشتی ما صرف میکند😂😂

 

خدا همه امان را هدایت کند..

ایشان هم سر عقل بیایند ان شاالله

پاسخ:
سلام خانم معلم!
گفتم که آبگوشت های این روزها کم ارزش نیستند. آدمو وسوسه میکنه....گوشت کیلو صد و اندی

آمین
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۷:۵۵ حمید آبان

راستی آدرس وبش رو عوض کرده، از بیان نرفته، گفتم بگم که اگه دلت براش تنگ شد بهش سر بزنی :)) 

پاسخ:
کار خوبی کرده که نرفته. انشالله تمامیِ انتقادهایی که کردم همینطوری، غلط از آب در بیاد و شرمنده ش بشمD:
آره دیدمش

./____\. میگم معنی جمله رو بفرمایید نه معنی کلمه رو :/ ما رو باش خواستیم از عصبانیت میرزا کم کنیم حال خودمونو داره حرص میده

میگم اگه بخونیم یا شم... معنی جمله رو بگید 

من با یا مشکل داشتم نه با شم 

:| 

پاسخ:
میگم اون جمله ای که مدّ نظرته برو کپی کن بیار اینجا ببینمش:))

من آخرین پستشو خونده بودم 

خوب حقیقتا ما تو وبلاگ سرمون رو مثل کبک می کنیم تو برف دیگه 

وگرنه کل اون فریییدون فریییییییدون پنج سال شده? :) 

یا 

اون موتور 500000000 تومانی رو شنیدی? اصلا وقتی به موتور یعنی یه دوچرخ برقی 500000000تومان می چسبونن دلم میخواد خودم یه گلوله تو مغز خریدارش خالی کنم :) و همینطور مغز اون گ و ه هایی که درس زیبایی شناسی خونده بودن 

پاسخ:
دیروز تو دی جی کالا یه دمپایی ابری لاانگشتی دیدم 300 و خورده ای تومن. یه کتونی شش میلیون تومن. مگه داریم؟ به نظرم دارن سر به سرمون میذارن

دقیقا همینه، تو وبلاگ هم راحت نباشیم کجا باشیم خب!

مگه تو بیان راجع به مسائل زناشویی هم بحث میشه:))

واقعا؟ چرا خب؟

حیف شد اون وبلاگ، من و آقاگل رکوردار کارهای نا تمامیم:(

پاسخ:
یادمه تو سه تا موضوع، با همون اکانت ناشناس در مورد یه اژدها تو سوراخ دیوار داشتم یه داستان ادامه دار رو طراحی میکردم که شما رهاش کردین:D D:
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۹:۲۳ سمیرا شیری

سلام 

عه چه جالب :) من فکر کردم ایشون فقط با من مشکل دارن :))

البته به بنده ایراد محتوایی نگرفتن و گویا دوز آبگوشتی بودن مطالب من انقدر بالا بوده که بنده خدا اصلا فشارشون رفته بالا و نمیدونسته از چی بگه و از چی بناله :)

چند وقت پیش همینجوری انگاری که حالا دیوونه‌ خونه‌ی ما بی‌در و پیکره تشریف آوردن و عین بازرس تعزیرات که هرزگاهی سرکی به اینور و اونور میکشن و دوربین به دست که آی ملت چرا گرون می‌فروشید! با لحنی کاملا آمرانه و طلبکارانه فرمودند حجم مطالبت تو صفحه‌ی اول سنگینه! کمش کن :| حداقل هر صفحه باید ۴، ۵ تا مطلب باشه.

من که همینطور مونده بودم و تا به حال پدرمم اینطور بهم دستور نداده بود گفتم حالا یعنی انقدر مهم بود این مساله که هلک و تلک پاشی بیای پیام خصوصی بدی که اینو درست کن وگرنه دارالمجانینت رو تخته می‌کنم:| 

آقا من هر جا میرم دوست دارم کل مطالبش رو همون صفحه‌ی اول ببینم، اصلا سخت‌ترین کار دنیا برام زدن اون دکمه‌ی مطالب قدیمی‌تره، این کار من  الان کل بیان رو زیر سوال برده و چرخ اقتصاد مملکت رو خوابونده ؟؟؟ :|

پاسخ:
سلام:))
واقعا این نمونه دیگه یه چیز دیگه  بود:))
۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۰:۳۳ دُردانه ⠀

به‌نظرم راهش اینه که نسبت به این دست بلاگرا و نظرات حساسیت و واکنش نشون ندیم و اهمیت ندیم و بزرگشون نکنیم. همین پست شما و نظرات ما ممکنه باعث بشه که فکر کنه که آدم مهمیه که توجهمون بهش جلب شده.