یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مادر_بزرگ_دوستم» ثبت شده است

هنوز هر روز میرم براش تیتر روزنامه ها رو میخونم.

امروز عصر- ایوان خانه- سماور خاموش و خودش و یه عالمه پوست هندوانه.

من: طرح "هر ایرانی یک مَسکن" تو مجلس «کلید» خورد.

مادربزرگ دوستم بدون معطلی: گُه خورد. کلید نخورد که. گُه خورد.

میخندم

همونطور که نشسته دامن قرمز گلدارش رو میگیره بالا و پای چپش رو از زیرش میاره بیرون و دراز میکنه و بزرگترین پوست هندوانه رو به سمتم شوت میکنه و میگه: 

مَرَض. نخند.

۹ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۹ ، ۲۰:۴۷
میرزا مهدی

مادربزرگ دوستم را یادتان است؟

همچنان صبح به صبح میروم و برایش تیتر روزنامه ها را میخوانم.

رسیدم به این{-} تیتر و گفتم: حسـ.ـن روحـ.ـانی اختیاراتِ ویژه میخواهد.

بدون اینکه سرش را از روی سَویق گندمی که میخورد بلند کند گفت: غلط کرده پدر...ـگ. کم مانده بیاید داخل کـ.... من را سرَک بکشد و بچاپد.

این عکس تزئینی است





+رهبر دیروز فرمودند: برای زبان فارسی نگرانم. ببینم به سهم خودم میتوانم رعایت کنم!.

۲۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲ ۰۱ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۵۵
میرزا مهدی