یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

با هم بریم یک جایی و برگردیم؟

يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۵۳ ب.ظ

 


دریافت

 

یک جاده آسفالته رو تصور کن که با دوچرخه در حال رکاب زدن و عبور کردن از آن هستی. در دو سمت جاده، درخت های سپیدار بلند شاخه‌هایشان را پهن کرده‌اند و دستهایشان را به دست درختهای آن طرفِ جاده گره زده‌اند تا سایه‌ی خنکی ایجاد کنند و گرمای سوزانِ این روزها را از تو دور کنند. همهمه‌ی پرندگان را میشنوی؟

 

 هزار، دو هزار و یا ده‌ها هزار گنجشک که معلوم نیست چه میگویند و شاید با هم سرودی را زمزمه میکنند که اینگونه هیجان زده و با نشاط‌ اند

 صدای جیرجیرک های تابستانی را بشنو! جیرجیرکهایی که نمی‌توانی تعداد و حتی جایی که نشسته‌اند را حدس بزنی. جیرجیرکهایی که اگر  سکوت کنند، تازه متوجه میشوی که میخواندند.

 سکوت همه جا را فرا میگیرد. لَندرُوِرِ قدیمی‌ای  از کنارم عبور میکند. گنجشکهای بسیار زیادی از لای برگ های درختان پدیدار میشوند و هر کدامشان با دیگری جایشان را عوض میکنند و با دور شدن لَندرُوِر در جای جدیدشان آرام میگیرند و باز شروع میکنند به آواز خواندن و جیرجیرکها هم هارمونیِ سبز و گرمای 30 درجه ای مسیر را ایجاد میکنند. 

دلم میخواهد متوقف شوم، دوچرخه‌ام را گوشه ای رها کنم و روی آسفالتِ خنکِ این هوای داغ، دراز بکشم و با آسمانی که سعی دارد از لابلای شاخ و برگِ درختان به زمین خود نمایی کند، نگاه کنم و موسیقیِ یکنواخت اما زیبا و دلنشین و آرامش بخشِ درختان را بشنوم و به هیچ چیزی هم  فکر نکنم. 

همین کار را هم میکنم. 

طلاییِ آفتاب سعی دارد چشمهایم را قلقلک دهد اما استقامتِ شاخ و برگها برای محافظت از میهمانِ موقتشان که الان در پناهشان قرار است تا به آرامش برسد، ستودنی‌ست.

دلم میخواهد چشمهایم را ببندم و فقط بشنوم.  تو هم میشنوی؟ صدای تک پرنده ای که آوازش با بقیه فرق دارد. خوب گوش کن. 

میشنوی؟

انگار که غر میزند. مثل من. مثل تو. انگار نمی‌داند که زندگی همین است که هست.

 

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ

آیا ندیدی که هر کس در آسمان ها و زمین است و پرندگان بال گشوده (در پرواز) برای خدا تسبیح میگویند، و هر یک نیایش و تسبیح خود را میداند؟ و خداوند به آنچه میکنند داناست سوره النور آیه 41

موافقین ۱۹ مخالفین ۰ ۹۸/۰۳/۲۶
میرزا مهدی

خلسه

عکس_بازی

نظرات  (۲۵)

حسش خیلی خوب بود.
واقعا اسفالته خنک بود؟
پاسخ:
آره خنک بود:)
جیرجیرک هایی که اگر سکوت کنند تازه متوجه میشوی که میخوانند...


به قول اونوریا  وااااااوووو .

متنتون پراز نکته ادبی بود خوراک معلمای ادبیات که ارایه هاشونو دربیارن.
پاسخ:
تازه متوجه میشوی که میخواندند.
نه بابا اینطوریا هم نیست
لذتی نداره !
سقف آرزوهام رسیده به فرج ...
پاسخ:
انشاالله... انشاالله
سلام :)
الان این عکسو روی آسفالت خنک گرفتی ؟
پاسخ:
سلام استاد عزیز
یه کم اونور تر گرفتم.
خنک بود واقعا.
باید صوتی اینارو میگفتین و ما تجسم میکردیم:))
پاسخ:
ترسیدم صِدام اغواتون کنه D:
سلام
چه حس خوبی داره...
فقط یه چیزی ذهنمو آزار میده! اشکال نداره چند لحظه سرمو هم بزارم زمین؟
:(

+خوبه بری سمت یه بیراهه که لندرور هم نتونه مزاحم بشه!
پاسخ:
سلام
سرتونو بذارید زمین. 
اون مکان متعلق به خودتونه.

لندرور باید میومد و میرفت تا فکر کنیم به ناپایدار بودن و دوباره شکل گرفتنِ خیلی چیزا:)
۲۶ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۵۸ آقای گوارا
یک بعد دیگه به ابعاد میم میم اضافه شد :)
پاسخ:
:)) آقا!!!
اتفاقا داشتم فکر میکردم الان دوستان با خودشون میگن چرا این پسره تکلیف نداره.
دقت کردی//

هیشکی جدی نگرفته قضیه و همه دارن به شوخی نظر میدن ...

کسی ابعاد هنرمندانه تو در نظر نگرفته!!

البته تقصیر خودتم هست، چون هر چی ازت میخونم منتظریم یکم بخندیم و نیشمون تا بنا گوش باز شه!

حالا من که به تهش رسیدم، با خودم گفتم این همه خوندم توضیح همین عکسه بود!؟؟
بعد این همه ماشین مگه جاده کوهستانیه لندور و آوردی وسط!
پاسخ:
به والله قسم آخرش کم کم داشت طوری پیش میرفت که با خنده تموم بشه. 
جاده نزدیک کوهستان بود ولی یه جایی بود بین کوه و دریا. عجیب جاییه.
۲۶ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۲۷ مردی بنام شقایق ...
سلام

آقا میشه من با موتور بیام؟

حال پا زدم ندارم جون داداش


+
غر زدن بخشی از زندگیست...
پاسخ:
سلام. بیا 
اونوقت دیگه هیچکدوم از این صدا ها رو نمیشنوی.
+ غز زدن خودِ زندگیست :))
۲۶ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۳۰ فرشته ی روی زمین
و کاش تو همین حالَت ، زمان متوقف بشه...
پاسخ:
آی گفتی....
والا اگر شانس، شانس منه که عوض اون آواز خوش، گنجشکه یه فضله درشت قرمز رنگ(ناشی از خوردن توت درخت ها) میندازه رو سروکله ام و می ره!
پاسخ:
خدااا:))
آره یه نگاه به زندگیت این حرفتو ثابت میکنه:))
منظور از جیرجیرک می (نوشیدنی مورد دار) عارفانه است! :دی
دست مریزاد، استعداد نویسندگی اونم از نوع رمان عاشقانه رو هم داریا میرزا جان :)
پاسخ:
آره واقعا میشه به جیرجیرک اینطوری هم نگاه کرد :)
چقدر حس و حالش قشنگ بود با تک تک جملاتش لبخند زدم انگار ک منم با این پست رفتم تو همچین مکانی...خیلی لذت بخشه صدای پرنده ها :))
پاسخ:
:) خدا رو شکر....(چه اسم قشنگی. نباتِ خدا) 
تجربه خلسه های اینطوری رو دارم چقدرم که به کمکم میومد 
ولی نمیشه که هم چشم رو بست هم متن رو خوند:))
پاسخ:
دیگه یه کاریش بکن D:
هرکسی مشغول تسبیح خودش است. ^_^ 
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ
 آیا ندیدی که هر کس در آسمان ها و زمین است و پرندگان بال گشوده (در پرواز) برای خدا تسبیح میگویند، و هر یک نیایش و تسبیح خود را میداند؟ و خداوند به آنچه میکنند داناست
سوره النور آیه 41

پاسخ:
چقدر این پُست، این دیدگاهو کم داشت. مچکرم استاد
۲۶ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۲۸ شنگول العلما
نظرم به صورت ناشناس ثبت شد 
بالایی منم ^_^ 
پاسخ:
بله بله... منور فرمودید
معذرت متنتونو ناخواسته تحریف کردم .از عوارض نزدن عینک بود.

ولی جدا ازشوخی اینجور جاها خیلی ارامش بخشه احساس میکنی داری 

جریان زندگی رو لمس میکنی.
پاسخ:
براتون حضور در چنین مکانی را آرزومندم.
روی آسفالت خنک خوابیدن رد شدن نسیم خیلی حس خوبیه 
و اگر غر زدن نبود زندگی چیزی کم داشت
پاسخ:
اصلا میگن در غر زدن لذتیست که در خوردن نیست
فعلا دارم تصور میکنم چطور میتونم از دست بازار و خرید رها بشم :|:)
بعد میام صدا و تصویر رو گوش میدم و میخونم :)

پاسخ:
اگه زودتر میگفتی به جاش درمورد رهایی از بازار و خرید مطلب مینوشتم
مرسی در نهایت خستگی تجسمش کردم فقط اون پرنده غر نمیزد 
فکر نمی کردم واقعی باشه فکر می کردم یه تصویرسازی هنرمندانه است 
و خوب نمی تونم تصورکنم که دارم دوچرخه سواری می کنم چون آخرین بار سال ۸۹ اینکار رو تو زمین چمن خوابگاه انجام دادم اونم فقط یه روز
پاسخ:
بعدش خوردی زمین؟
۲۶ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۵۵ ام شهرآشوب
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح گوی و من خاموش

خیلی حس خوبی رو انتقال دادین
پاسخ:
یه کم سریع نوشتمش. میشد که بهتر و خیلی بهتر بشه.:)
ممنون از لطفتون
تسبیح‌خوان درسته 
یاد روستا افتادم تو روستا هم همچین صداهای قشنگی  می اومد.

روستایی در حوالی چالوس :)

خیلی خوب بود ، با وجودی که یک کوچولو آسمون تاریک بود ولی هوا خنک بود هم دوچرخه سواری خوب بود هم صداها قشنگ بودند و  هم استراحتی هر چند کوتاه زیر سایه ی درخت عجیب دلنشین بود :)


ممنونم 




+

سلام 
روزتون بخیر 

در روزهای بعد در مورد خلاص شدن از بازار بیاین مطلب بگین :)



پاسخ:
سلام
دقیقا جایی بود حوالی چالوس....
۲۷ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۳۲ رحیم فلاحتی
وقتی تو خنکای بین شاخ برگ درختا 
یک بلبل وحشی 
داره می خونه 
و یا سیرسیرکا از روی ساقه های کوتاه بوته ها 
موسیقی شون اوج می گیره و فرود میاد
یک حسی تو رو قسم ت می ده به سبزی خزه های نرمی که معمولن یک جهت تنه ی درختا رو پوشونده 
 و می گه : وایستا ! کجا داری می ری با این عجله ؟!  یک لحظه ! فقط گوش بده !

+ ممنونم لذت بردم از موسیقی طبیعت :)
پاسخ:
موسیقیِ طبیعت نوش جانتان
زیر این درختا که هر آن ممکنه حشره ای ترسناک ازش بپره تو صورت آدم، دراز کشیدن خیلی دل و جرات میخواد... ایول به این همه دل و جراتتون :)
پاسخ:
چیزی نیست که من از سوسک هم نمی‌ترسم :))))
۳۰ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۱۸ امیرحسین علیزاده
این ریلکسیشن ها خیلی خوبه  . تو این روز ای نه چندان رو به سامان . میشه چند دقیقه ای رو به زندگی آرمانی فکر کرد . 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی