تولهسگهای شاخدار
میگفت: بچه که بودیم وقتی جنازه یا لاشهی حیوونی رو تو خیابون میدیدیم که زیر چرخ ماشین له شده و یا به هر دلیلی کشته شده و دل و رودهش پاشیده شده بیرون، تف میکردیم که یه وقت شاخ در نیاریم.
میگفت: اینطوری به ما گفته بودن و باور کرده بودیم. یعنی از یه زنبور له شده تا یه تولهسگی که تو خیابون زیر لاستیک ماشین له شده بود، میتونستن در صورتِ تُف نکردن، شاخ بشن رو سرِ ما.
میگفت: هنوز هم هر وقت لاشهی یه گربهای رو میبینم پِرِس شده رو زمین، دلم میخواد تُف کنم یه وقت شاخ نشه رو سَرم. ولی نمیتونم. شرایط اجتماعیم نمیذاره این کار رو بکنم.
میگفت: یهکم که به زندگیم نگاه میکنم میبینم یه عالمه از این تولهسگها بدون اینکه زیر لاستیک کسی له شده باشن، همینطوری حیّ و حاضر شاخ شدن واسم.
میگفت: با اینکه هر بار میبینمشون و تُف مالیشون میکنم، باز شاخَن. مثل این.
الان که دیگه فرزندخوانده های مردم حساب میشن
جرئت نداریم چپ نگاشون کنیم حتا