الان هم که سرما خوردم...
دیروز بعد از مدتها که همه دور هم جمع شدیم، خواهری که یه کم از من بزرگتره تا منو دید یهو هجوم آورد سمت منو همونطور که لُپهاش به اینور و اونور پرتاپ میشدن گفت: سلاااااااااااااااام داداااااااااااش! منم همینطوری سرد و یخ گفتم خوب حالا . سلام. نخوری به جایی.
رسید به من و دو تا دستشو آورد بالا که منو در آغوشش بگیره که یهو گارد گرفتم.
گفت چته؟
گفتم تو چته؟
گفت دلم تنگ شده میخوام ببوسمت.
گفتم منو ببوسی دلت باز نمیشه برو اونور.
دیدم کوتاه بیا نیست به زور دستشو قلاب کرد دور گردنم و گفت یه مــا وچ بده به آبجی ببینم.
تا اومد بچسبونه به صورتم، به زور دستمو از بین دستاش آوردم بین خودمو خودشو با کف دستم دهنش رو گرفتم و هُلش دادم عقب که قلابِ دستش باز بشه. نمیشد که.
همونطوری غضبناک نگام کرد و گفت کثافت چرا نمیذاری ماچت کنم؟
گفتم تو این دوره زمونه دیگه کسی ماچ نمیکنه کسیو که
گفت چرا؟
همونطور که سعی میکردم با آرنجم دور نگهش دارم با زوری که میزدم گفتم : مگه سرما نخوردی؟ ویروس! آنفولانزا! برو اونور!
یهو رهام کرد و گفت: عه آره یادم نبود. برو
رفتم سمت آشپزخونه دستم که دهنی شده بود رو بشورم صدا زد: مهدی!
برگشتم نگاش کردم و گفت : هاااااااااپییچی(عطسه کرد تو صورتم و بعد لبخند زد)
بعد رفتم تو آشپزخونه صورتم هم شستم.
دستمال دماغ چقدر گرون شده؟
نتیجه اخلاقی! جوراب پای چپتان را همیشه در پای چپ، و جواربِ پای راستتان را همیشه در پای راستتان بکنید. میگن دیرتر سوراخ میشه.
حیف ماچ که حرومِ شما برادرا بکنن!!! والو!!!
اگه اینهمه ابراز علاقه رو به شوهرش کرده بود الان یه آیفونِ 11 پرومکس تو جیبش بود :|