یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!

یک مهدی فعله‌گریِ معمولی و از رده خارج

یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟"  گونه!!!
طبقه بندی موضوعی

قبل از شکست...

يكشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۸، ۰۵:۱۰ ب.ظ

قبل از پذیرفتن شکست، به این فکر کن که:

طبیعت، یه قاتل زنجیره ایه. رقیب نداره. خلاق تر از بقیه است. مثل تمام قاتلهای زنجیره ای، خیلی دوست داره که گیر بیفته. اگر افتخارِ این "قتلهای بی نقص" به تو نرسه، چه فایده ای داری؟ واسه چی به دنیا اومدی ؟به چه دردی میخوری؟

طبیعت خُرده نون جا میذاره.

قسمت سختش که به خاطرش این همه سال درس و کتاب میخونیم ، این همه پند و اندرز میشنویم،حساب میخونیم، این همه تحفیق میکنیم، دیدن این خُرده نون هاستچون اینها سرِ نَخَن. گاهی چیزهایی که فکر میکنیم وحشیانه ترین قسمتِ یک اتفاقه، بعدا معلوم میشه که نقطه ضعفشه. 

نترسیم.

طبیعت فقط  قصد داره نقطه ضعف هاشو قوی نشون بده.

 خیلی ناقُلاس.


بعداً نوشت: منظورم از طبیعت، همه چیه. مشکلاته. سختی هاست. بیماری هاست. سدِّ راه هاست... و.....


نظرات  (۲۲)

۰۷ مهر ۹۸ ، ۱۷:۳۱ یک مسلمان ...

ترجمه فارسیش کی میاد ان شاءالله؟

پاسخ:
یه ذره اصلاحش کردمD:
۰۷ مهر ۹۸ ، ۱۷:۳۱ حمید آبان

من چِتم، تو چته میرزا؟!

فکر کنم مثل جناب مخ سوخته، مخ منم سوخت!

پاسخ:
اصلا امروز به طرز  وجشتناکی توپ توپ بودم
۰۷ مهر ۹۸ ، ۱۷:۳۶ مهتاب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

همون نظر «یک مسلمان» :)

پاسخ:
همون جوابم D:
۰۷ مهر ۹۸ ، ۱۷:۵۲ دچارِ فیش‌نگار

برخلاف آنچه انسان خود را فرمانروای آفرینش پنداشته و به گمان خود، طبیعت سرکش را به خواسته های خود رام می کند و به زانو در می آورد، خودش نیز آلت دست طبیعت و یکی از دستیاران و فرمانبرداران آن است. منطق خرد، انسان را جزئی از جمله ی آفرینش می داند که هیچگونه استقلال و سرخودی ندارد.

 

http://fiish.blog.ir/post/59

پاسخ:
فکر کنم همونطور که انسان آلتِ دستِ طبیعته، طبیعت هم آلتِ دستِ انسانه. اصلا هر دو آلتِ دستِ همدیگه هستن و هرکدوم فکر میکنن بر دیگری غلبه کردن

میرزا حالا دیگه بالای دیپلم صحبت میکنی ؟

پاسخ:
نه بابا این چه حرفیه؟ مربوط به علوم دوم راهنمایی بود D:

پنجره را باز کن هوا عوض شه میرزا 

خرده نون کل این متن توئه که سر نخ این هست که اکسیژن بهت نرسیده  داری هایپوکسی می کشی :| 

 

موندم چجوری 4 تا لایک خورده, که همم نوشتن نمی فهمن چی میگی 

 

 

 

 

 

[کوفت نگیری کیبورد که اصوات رو نداری که شکلک نداری که هیچی نداری :( ]

پاسخ:
:)) رفتم سرچ کردم. هایپوکسی... جالب بود:))

۰۷ مهر ۹۸ ، ۱۹:۳۷ آقای گوارا

فقط  قصد داره نقطه ضعف هاشو قوی نشون بده.

برای این دلیلی هم داری ؟

پاسخ:
برای اینکه ناامیدت کنه. برای اینکه ببازی. برای اینکه بنشینی یه گوشه و زار بزنی. برای اینکه ایمانت رو بگیره. سست بشی و قاه قاه بخنده.
۰۷ مهر ۹۸ ، ۲۰:۱۷ آقای گوارا

بازم نفهمیدم که چ طور همون چیز های ترس ناک دنیا ، همون نقاط ضعفشه . و داره لولو خرخره بازی در میاره !

پاسخ:
قصدم این بود که بگم فرار نکن.
مازندرانی ها یه مثالی دارن که میگه" گَتِ آغوزِ بی دله"
گردوی بزرگی که توش خالیه. هارت و پورت اضافی....طبل تو خالی. مشکلات هرچی کوچکتر و رفع شدنی تر باشن، بیشتر خودشنو بزرگ نشون میدن تا بترسوننت و ناامیدت کنن.
نباید فرار کنی. مقاومت کن. مبارزه کن. گیر دادیا:)))
من خودم همیشه بازنده م.... ولی توصیه میکنم شما نبازید....

۰۷ مهر ۹۸ ، ۲۱:۰۴ مردی بنام شقایق ...

سلام

 

تو مسابقات مربیمون میگفت حریف هرچی ضعیف تر، ادا اطوار و ادعاش بیشتر

پاسخ:
سلام آره منم نظرم همینه...

۰۷ مهر ۹۸ ، ۲۱:۲۹ مریــــ ـــــم

میرزا باید بگم اینقد خطای ذهنیمون یکیه که من کاملا‌فهمیدم چی گفت

بیا بزنیم‌به سلامتی خودمون 

پاسخ:
بزنیم.
مرسی خوشحال شدم
۰۸ مهر ۹۸ ، ۰۰:۴۲ امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ

خرده نونا چی بود این وسط؟

 

چرا قاتلای زنجیره ای دوست دارن گیر بیفتن؟

 

و هزاران چرای بی زیرا!

پاسخ:
خرده نون یه نوع رد پا هست دیگه. اشاره به داستان هانسل گرتل link 
چون قاتلهای زنجیره ای دوست دارن گیر بیفتن دیگه.... قاتلهای زنجیره ای همیشه یه رد پا از خودشون به جا میذارن. اون رد پا همون خرده نونهاست. اون رد پاها منشأ انواع سر نخ هاست. قاتلهای زنجیره ای اگه نخوان گیر بیفتن که انقدر شبیه هم قتل نمیکنن. اگر هم نکنن دیگه زنجیره ای نیستن. برای مثال بچه که بودیم مادر بزرگم میگفت بچه چرا برا خودت کتک میطلبی؟ من که نمیطلبیدم. اما انقدر شرور بودم مدام کتک میخوردم. من شرارت داشتم. اونا کتک طلبیدن میدیدن. این کتک طلبیدنه میشه استعاره. من به استعاره نوشتم که قاتلهای زنجیره ای دوست دارن که گیر بیفتن. دوست ندارن که . ولی از بس شبیه هم قتل میکنن رد پا به جا میذارن. 

چقدر بد شد که همش باید توضیح بدم...:))) باید رو نوشتنم تمرین کنم هنوز. ولی باز خوشحالم یه نفر دریافت کرد اصل مطلبو D:
۰۸ مهر ۹۸ ، ۰۳:۴۲ مهدی ­­­­

نمیدونم میرزا. من بیشترین احساس زنده بودن رو وقتی کردم که مادربزرگم فوت کرد یا این هنرمندا خیلیاشون با شکست عشقی و ... هنرشون فوران میکنه. انگار این اتفاقا نیفته احساساتمون بی رنگ تر میشه. اون موقع که از دستش دادم فهمیدم تازه چقدر دوستش داشتم و چقدر میتونم یه نفر رو دوست داشته باشم. قبل اون حتی آگاه نبودم به این موضوع.و آدمم یادش میره رنگاش رو از دست میده. 

پاسخ:
درستش رو یادم نیست ولی یه چیزی شبیهش رو میگم.
تو کتاب چرا شیعه شدم میاد از امام صادق تعریف تمجید میکنه اولش و بعد میگه که اصلا علم روانشناسی از اونجایی استارت خورد که امام صادق فرمود" وقتی عضوی از بدنِ انسان درد میگیره، تازه متوجه اون عضو میشیم." یه همچین چیزی بود.
مثل دندون درد. تا وقتی درد نداره اصلا متوجه حضور و وجودش نیستی. معده. تا وقتی خوب کار میکنه نمیدونی که هست. اما هرکدوم از اعضا وقتی درد میگیرن یا دچار مشکل میشن تازه میفهمی که بودن.
احساست نسبت به مادر بزرگت رو نمیدونم چقدر عاطفی بوده ولی فکر میکنم با فقدانش تازه بودنش رو احساس کردی و حالا در خلأ مادر بزرگت احساساتت متبلور شدن... میگردم عین حدیث رو پیدا میکنم برات./.
۰۸ مهر ۹۸ ، ۰۹:۳۹ امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ

پس این شعر سپید خیلی پیش نیازها داشت که قبلا باید پاس میکردیم :)

 

ولی در مورد بی رحمی طبیعت موافقم. اون واقعا یه قاتل زنجیره ایه. (لامصب گاهی وقتا آدم رو بمبارون میکنه ها)

پاسخ:
شعر نبود:))
آره واقعا بی رحمه

حالا دیگه طبیعت هم واسه ما آدم شده و میخواد جلب توجه کنه :))

 

پاسخ:
آره بخدا. میبینی؟

سلام

من فکر میکنم فقط برای تجربه حسای خوبه که طبیعت این مدلیه...

 

هرچند که درک نکردم چرا مشکلات وسختیارو با کلمه طبیعت بیان کردید...

دیدمن اینجوریه که  طبیعت زندگی مجموع اتفاقات خوب وبد درکنار همه خب اگه این بدیا وسختیا نباشه اسودگی وخوبی معنا پیدا نمیکرد:)

ممکنه اصلاً کلاًنگرفته باشم چی گفتید ولی بنظر خودم که گرفتم:)

 

درنهایت ممنون بخاطر پستتون مغزمو به فعالیت وا داشت:))

پاسخ:
سلام. به بیراهه ک نرفته فکرتون انشاالله/.
خوب ما با خوبی ها که مشکلی نداریم. با مشکلاته که مشکل داریم. برای همین فقط سختی ها رو گفتم. خوبی ها، به من چه D:

چقد جالب و زیرکانه ((((((((= عای لایک ایت!

پاسخ:
تنکیو وری. وری. وری.
۰۸ مهر ۹۸ ، ۱۶:۵۳ مریم بانو

چرا میرید از رفرنس مطلب مینویسید اونم زبان اصلی:)

 

یه بار خوندم هیچی نفهمیدم باردوم یکم متوجه شدم بار سوم خوندم 

 

چشمام سیاهی رفت..

 

 

پاسخ:
اول رفرنس رو به فارسی ترجمه کن

حالا چرا اینقدر خصمانه؟ اصلاً چرا از در دشمنی وارد بشیم؟

گاهی باید مثل یه رفیق ناب، نشست تو سکوت تلاش های روزگار رو برای اذیت کردن تماشا کرد!

پاسخ:
این مالِ زمانیه که مشکلات از درِ دشمنی به ما نزدیک میشن

فقط هشتگ فلسفه من در آوردی :دی

پاسخ:
D:

یه جمله داشت مادربزرگ مرحومه ام که اساسی نشون می داد دنیا دیده است:

این دوره و زمونه پیرهن تن آدم هم دشمن حساب میاد!

پاسخ:
نه من با پیرهنم دوستم...:)
۰۹ مهر ۹۸ ، ۱۳:۰۱ شارمین امیریان

سلام.

منم کامنت بی نام و پریسا 😉

پاسخ:
سلام شما خودت صاحب نظریا

یاد یه مطلبی افتادم نمیدونم چقدر بع این نوشته ربط داره

اما میگفت خدا مثل یه مربی تنیسه نگاه میکنه ببینه شاگردش کدوم نقطه توی توپ گیری ضعف داره هی توپ رو به اون نقطه پرتاپ میکنه شاگرده خیلی سختشه ولی مربی داره روی نقطه ضعفش کار میکنه

هرکسی مشکلاتش نقطه ضعفشه  جایی هست که باید قوی بشه برای همین مشکلات هر کسی فرق داره 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی